خاطرات يك آيين چهل و دو ساله

اميد جوانبخت
روزها و ماه‌ها و سال‌ها با سرعتي عجيب از پي هم مي‌آيند و اتفاقات پر شمار روزگارمان همچون مناظرِ پشت پنجره قطاري سريع‌السير، از دور به نزديك مي‌آيند و در آني دوباره دور مي‌شوند. كادرهاي زيبا و دوست‌داشتني (كه در اين سال‌ها تعدادشان كم و كمتر مي‌شود) پس از وقوع در ذهن امتداد مي‌یابند ويادآوري‌شان حال آدم را خوب مي‌كند و تصاوير ناموزون و كريه كه متاسفانه رو به تزايدند نيز همچون كابوسي به دنبال ذهن مي‌آيند و بايد (هرچند موقت) راهي جست براي فراموشي‌شان. جشنواره فجر برايم از آن بخش‌هاي خوبي است كه خواسته يا ناخواسته خاطرات متنوعش در ذهنم امتداد دارد. پس از حدود 35 دوره پاي ثابت جشنواره بودن انبانِ ذهنم پُر‌ است از خاطراتي كه هرگاه به مناسبتي به سراغ يكي‌شان مي‌روم طعم شيرينش براي دقايقي از روزمرگي‌ها فارغم مي‌كند. با آغاز برگزاري جشنواره چهل و دوم و اعلام برنامه نمايش فيلم‌ها، به سنت هرساله چشمي در ميان سينماها، فيلم‌ها و سازندگان‌شان مي‌گردانم، بيش از چهل پرديس و سينما و فيلمسازاني كه همچون برخي پرديس‌ها جديدند. هرچند هرساله چند فيلمساز جوان مي‌درخشند و اين اميد هست كه اگر در دل سيلاب‌هاي بسيار بتوانند انگيزه و شرفِ كاري‌شان را حفظ كنند، نام‌شان بماند و ترغيب‌مان كند براي پيگیري آثارشان. اما فيلمسازان قديمي‌تر (چه فيلم جديدشان انتظارمان را برآورده كند يا نكند) عطر سال‌هاي رنگين‌تر جشنواره در دهه‌هاي شصت و هفتاد را تداعي مي‌كنند.  فيلمسازان معتبر موج نو و قبل از انقلاب كه هستند و هنوز كار مي‌كنند (كيميايي و فرمان آرا) امسال فيلمي ندارند و قديمي‌ترين فيلمساز جشنواره مسعودجعفري جوزاني است كه به «بهشت تبهكاران»ش اميد بسيار دارم. او كه چندسالي را پي سرمايه‌گذاري بي‌سفارش و توقع گذراند پارسال موفق به ساخت فيلم شد كه احتمالا پس از اكران فيلم، نسخه‌اي مبسوط‌تر به شكل سريال نيز داشته باشد.  فيلمنامه‌اي خوب و چندلايه كه اميدوارم با حساسيت‌ها و توانايي‌هاي فيلمساز به نتيجه خوبي رسيده باشد. محمود كلاري نيز كه از بزرگان فيلمبرداري سينماي ايران است با سومين ساخته‌اش «تابستان همان سال» (پس از ابر و آفتاب و رقص با رويا) از سينماگران نامدار امسال است. بهروز افخمي نيز فيلم «صبح اعدام» را دارد كه ‌اي كاش به جاي انواع اظهارنظرهاي جنجالي و كارهاي بي‌ربط و با ربط ديگرِ اين سال‌هايش روي فيلمسازي متمركز بود تا اعتباري را كه به واسطه فيلم‌هاي خوبش كسب كرده بود اينچنين مخدوش نكند. سروش صحت با «صبحانه با زرافه‌ها» و بهروز شعيبي با فيلم «آغوش باز» نيز احتمال ديدن فيلم‌هايي متفاوت را برمي‌انگيزند، خصوصا فيلم اول كه برخلاف اسم‌هاي پرطمطراق، نامي شاعرانه و كنجكاوي برانگيز دارد (همچون مگه تمام عمر چندتا بهاره...  ديگر ساخته صحت) . ظاهرا سايه حضور محسوس و نامحسوس سياست‌ها، موضوعات و بودجه‌هاي دولتي در اغلب فيلم‌ها قابل ملاحظه است كه اگر به واسطه خلاقيت سازندگان تبديل به اثري هنري نشده باشند (كه بنا به تجربيات قبلي عموما نمي‌شوند) درحكم سياهي‌لشكرهايي براي آراستن ويترين جشنواره فجرند كه همچون هرساله اميد و دغدغه‌اي به اكران، يافتن مخاطب و برگرداندن سرمايه ندارند.  حضور جوزاني و كلاري به عنوان پيشكسوتان اين دوره مرا برد به جشنواره‌هاي چهارم و پنجم. در دوره چهارم جوزاني با نخستين فيلمش «جاده‌هاي سرد» خوش درخشيد و با فيلمش محمود كلاري و تورج منصوري را هم به جمع فيلمبرداران سينماي ايران افزود كه كار برجسته هردو مورد تقدير هيات داوران نيز قرار گرفت. اما در جشنواره پنجم جوزاني و كلاري قله بلندتري را فتح كردند و با فيلم درخشان شيرسنگي توانستند درميان آثار بزرگاني چون تقوايي، كيميايي، كيارستمي، مهرجويي و... چشم‌ها را به سوي خود جلب كنند. اين فيلم كه در اغلب رشته‌ها كانديد بود توانست جوايز بهترين فيلمنامه و صداگذاري را نيز نصيب خود كند.  آن سال‌ها هرچند جنگ و مشكلات ديگر بر همه‌چيز سايه افكنده بود اما مديريت كارآمد مهندس بهشتي علي‌رغم سيستم بسته آن دوران و نقدهايي كه وجود دارد، تنوع و كيفيت كم‌نظيري را در محصولات سينمايي رقم زده بود. آن سال‌ها، سال‌هاي سينما آزادي و آفريقا و قدس و بهمن و عصرجديد بود و جدول 50×70 برنامه فيلم‌ها و مجله فيلم و صف‌هاي طولاني و برف كه ديگر تقريبا از هيچكدام خبري نيست. از فيلمسازاني كه در آن سال‌ها پرشتاب كار خود را شروع كردند؛ امير قويدل، كيومرث پوراحمد، رسول ملاقلي‌پور، منوچهر عسگري‌نسب، يدالله صمدي، سيف‌الله داد و منوچهرحقاني‌پرست متاسفانه ديگر نيستند. سيروس‌الوند، مهدي فخيم‌زاده و عليرضا داودنژاد، كامران قدكچيان (از نسل قبل‌تر) و محمدعلي نجفي، داريوش فرهنگ، حسن هدايت، ابوالفضل جليلي، مجيد قاري‌زاده، سعيد حاجي ميري، حجت‌الله سيفي، محمدرضا هنرمند، مهدي صباغزاده، علي ژكان، رحمان رضايي و اكبر صادقي نيز مدت‌هاست كه فعاليت عمده‌اي ندارند. محسن مخملباف و محمدعلي طالبي نيز مسير خود را از سينماي ايران جدا كردند. اميد كه هنرمندان ارزشمندي همچون جوزاني و كلاري كه همواره شرف كاري خود را حفظ كرده‌اند و دراين نزديك به چهل سال حضور در جشنواره با آثارشان درخشيده‌اند و اين آيين سينمايي را رونق بخشيده‌اند به سلامت باشند و بتوانند با دغدغه كمتري به آفرينش و سينما بپردازند. 
كيميايي و فرمان‌آرا امسال فيلمي ندارند و قديمي‌ترين فيلمساز جشنواره مسعودجعفري جوزاني است كه به «بهشت تبهكاران»ش اميد بسيار دارم. او كه چندسالي را پي سرمايه‌گذاري بي‌سفارش و توقع گذراند، پارسال موفق به ساخت فيلم شد كه احتمالا پس از اكران فيلم نسخه‌اي مبسوط‌تر به شكل سريال نيز داشته باشد.  فيلمنامه‌اي خوب و چندلايه كه اميدوارم با حساسيت‌ها و توانايي‌هاي فيلمساز به نتيجه خوبي رسيده باشد.  محمود كلاري نيز كه از بزرگان فيلمبرداري سينماي ايران است با سومين ساخته‌اش «تابستان همان سال» (پس از ابر و آفتاب و رقص با رويا) از سينماگران نامدار امسال است. بهروز افخمي نيز فيلم «صبح اعدام» را دارد كه ‌اي‌كاش به جاي انواع اظهارنظرهاي جنجالي و كارهاي بي‌ربط و با ربط ديگرِ اين سال‌هايش روي فيلمسازي متمركز بود تا اعتباري را كه به واسطه فيلم‌هاي خوبش كسب كرده بود اينچنين مخدوش نكند. سروش صحت با «صبحانه با زرافه ها » و بهروز شعيبي با فيلم «آغوش باز » نيز احتمال ديدن فيلم‌هايي متفاوت را برمي‌انگيزند، خصوصا فيلم اول كه برخلاف اسم‌هاي پرطمطراق، نامي شاعرانه و كنجكاوي‌برانگيز دارد همچون مگه تمام عمر چند تا بهاره...  ديگر ساخته صحت.