از انسان که تویی....

مهدی مال میر=روزنامه نگار
هنوز زمان زیادی از ماجرای تلخ آتنا اصلانی دخترک پارس آبادی نگذشته که دو خبر ناخوشایند دیگر، سلسله اعصاب عمومی را لرزاند و مردم را نگران کرد. نگرانی از وضعیت بیماری‌ها‌ی روانی و رفتار برخی شهروندانی که شنیدن آنها موی بر تن آدمی راست می‌کند! پدری برای دیه یا رنج کشیدن از نوعی بیماری روانی و... فرزندش را جلو خودرو می‌اندازد یا جوانی تیغ بُران و قمه از
آستین در می‌آورد و در متروی «شهر ری» خودزنی می‌کند و پس از درگیری با پلیس؛ پرونده زندگی کوتاهش بسته می‌شود! این خبرها البته خاطر مردم را مکدر می‌کند اما با این همه، این ماجراهای نگران‌کننده بهانه‌ای برای گفتن حرف‌ها‌یی از جنس این نیست: «اینجا دیگر جای زندگی نیست»، «من از این به بعد دخترم را با اسکورت به مدرسه می‌فرستم» و... جملاتی که امروز در رسانه‌ها‌ی مجازی زیر این خبرها نوشته می‌شود و نشانگر کاهلی برخی از ما در برخورد با مسائل اجتماعی است! اگر گشتی در رسانه‌ها‌ی به اصطلاح « آن ور آب» بزنیم از این دست ماجرا‌ها‌ کم نیست. مثلا در همین چند روز اخیر رسانه معتبری در اروپا از سهل انگاری جنایت‌آمیز مادری خبر داده بود که نوباوه اش را در گرمای بی‌مروت تابستان برای چندین ساعت در ماشین تنها گذاشته وبه آرایشگاه رفته بود!بقیه ماجرا هم که معلوم است: پس از بازگشت از آرایشگاه با پیکر کبود شده نوباوه اش رو به رو می‌شود که از فشار گرما و خاموش شدن کولراز نفس افتاده بود. مادری که باید با دیدن چنین منظره‌ای بر سر و روی خود بکوبد و همانند مار به خود بپیچد؛ نه تنها چنین نکرده بلکه با خونسردی یک جنایتکار در بیمارستان ادعا کرده که کودکش بر اثر تشنج فوت شده که البته کالبدشکافی، دروغ او را بر ملا کرده و احتمالا حالا باید منتظر دادگاه و زندان باشد!این به کنار؛ می‌گویند تلویزیون بریتانیا هر شب در کانالی، مستندی درباره کودک آزاری نشان می‌دهد وگویا در آن کشور آنقدر آمار کودک آزاری بالا است که هر شب برنامه‌ای در مورد آن به روی آنتن می‌رود!... این نمونه‌ها‌ نشان می‌دهند که جنایت و رذالت فقط مخصوص فلان کشور و بهمان منطقه نیست و در همه کشورها کم‌وبیش‌ وجود دارد و در اطراف هر دخترک زیبایی در هر کشوری با هر درجه از توسعه فرهنگی و اقتصادی؛ سایه جنایتکاری چرخ می‌زند! اما این همه سبب نمی‌شود که برخی کاربران رسانه‌ها‌ی مجازی ایران را جای ناامنی برای زندگی معرفی کنند! در این که باید زمینه این ماجرا‌ها‌ واکاوی شود حرفی نیست و باز در اینکه باید روشن شود چرا جوانی چنان مستاصل و عاصی می‌شود وچنان دست از جان می‌شوید که پاسخ حرف را با قمه می‌دهد! آیا او به «ته خط» رسیده بود؟ اگر چنین است چرا خط زندگی برخی از جوانان ما اینقدر کوتاه شده است؟ چرا آن جوان چنان خود را آتیه باخته تصور می‌کرد که مرگ را بر زندگی ترجیح داد؟ آیا آن پدری که پاره جگرش را بی رحمانه زیر خودرو می‌اندازد، فقط به طمع پول و دیه این نابکاری از او سر زده یا پای ناراحتی‌ها‌ی روانی و خانوادگی در کار بوده است؟ چرا باید پدری چنین کاری را انجام دهد؟ بیماری روانی، مشکلات روزافزون اقتصادی، مشاهده هر روزه فاصله طبقاتی و... کدام یک اسباب رقم خوردن چنین ماجرایی را فراهم آورده است؟ این پرسش‌ها‌ البته پرسش‌ها‌ی بجایی است که باید
هر روز از خود و مسئولان اداره کشور پرسیده شود اما باز این همه ‌دستاویزی نمی‌شود که سرزمین‌مان را جایی ناخوشایند برای زندگی نشان دهیم! چرا که با همه گرفت و گیرهایی که در اقتصاد، سیاست و محیط زیست و.. با آن دست به گریبانیم؛ انصاف باید داد که نیازی نیست کسی فرزندش را با اسکورت ومحافظ به مدرسه برساند! این قضاوت‌ها‌ی نامنصفانه، اگر سود و ثمری در پی داشته باشد تنها به فضای ناامنی و خشونت دامن می‌زند و گره‌ای از مشکلات ما نمی‌گشاید.به جای گفتن حرف‌ها‌ و اظهار نظر‌ها‌یی چُنین؛ بهتر است کمی ذهنمان را تیز تر کنیم و به ژرفای مسائل برویم و عناصر تشکیل دهنده یک ماجرا را بررسی کنیم. با قضاوت‌ها‌ی شتاب آلود و بزرگ کردن نابکاری‌ها‌یی که در همه جای جهان رواج دارند دردی از دردهای جامعه ما درمان نخواهد شد و ناامنی را در کشورمان بیش از آنچه هست بزرگ می‌کنیم. هر جا انسانی قدم روی آن گذاشته؛ کودک بی‌گناهی بی نفس شده و مردمانی با چاقو و... در خون خود غلطیده اند و این ماجراهای جنایت‌بار مختص به سرزمین ما نیست و قصه پر غصه همه انسان‌ها‌ در گوشه گوشه جهان است. به تعبیر شاعر: «از انسان که تویی، قصه‌ها توانم کرد!»