لابیرنت اصولگرایی

اصولگرایان با گردهمایی روز پنجشنبه، کارزار انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1396 را رسما کلید زدند. قرار است از دل سازوکاری که چندان هم روشن و شفاف نیست، کاندیدای نهایی جریان‌های اصولگرا معرفی شود؛ کاندیدایی که فرض را بر این گذاشته‌اند که همه روی او اجماع خواهند کرد. با این حال روند چند سال اخیر امید چندانی برای این خوشبینی باقی نمی‌گذارد. شکست در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1392 و همچنین انتخابات مجلس شورای اسلامی سال گذشته، گروه‌های اصولگرا را به بازبینی در رویه‌ها و فعالیت‌های خود واداشت. آنها اکنون منشا ناکامی‌های اخیر خود را در عدم وحدت یافته‌اند، اینکه اگر با کاندیدای واحد واجد شرایط که واجد ارزش اصولگرایی باشد، وارد میدان شوند، شانس موفقیت‌شان کم نخواهد بود. می‌شود تا حدی با این استدلال همدلی نشان داد به این معنا که در چند سال اخیر تشتت در میان گروه‌های اصولگرا تا آنجا بوده است که نه‌تنها به هم‌افزایی انرژی و توان تشکیلاتی‌شان منجر نشده است که تا حد زیادی به خنثی‌سازی توان و فعالیت‌های یکدیگر پرداخته‌اند. با تمام این تفاسیر مساله برای آنچه مسامحتا «گفتمان» اصولگرایی خوانده می‌شود تنها وحدت یا اجماع نیست بلکه می‌توان مشکلاتی مبنایی‌تر را در این گفتمان تشخیص داد؛ مشکلاتی که موقعیت اصولگرایان در انتخابات‌ها را به چیزی شبیه بحران بدل کرده است.مهم‌ترین مساله شاید این باشد که این گروه‌ها، تکلیف خود را با سازوکارها و اصول دموکراتیک روشن ساخته‌اند. در اینجا پرسش از مشروعیت قدرت و مبانی آن برجسته می‌شود. اینکه آیا مردم مشروعیت‌بخش نهایی به قدرت هستند یا مبانی دیگر. بسیاری از گروه‌های اصولگرا هنوز با این مساله چالش دارند، پاسخ روشنی به این پرسش ندارند و چنین ابهامی در الگوهای رفتاری و سیاسی آنها نمود یافته است. مساله دیگر در همین راستا، بحث «ارزش»‌هاست. جایگاه ارزش‌ها در رفتار سیاسی تا کجاست. چه نسبتی با مصالح پراگماتیستی سیاست‌ورزی و همچنین منافع دارد. اصولگرایان در مواجهه با چنین مساله‌ای رویکردهای مختلف و بعضا متناقضی اتخاذ کرده‌اند؛ مساله‌ای که در نهایت به دوگانه قدیمی‌تر تعهد و تخصص هم راه پیدا می‌کند. اینکه اولویت برای گزینه مطلوب در وهله اول تخصص و کاردانی‌اش است یا همنوایی با مجموعه‌ای از ارزش‌ها. دیگر اینکه اصولگرایان جمعیت هدف خود را به خوبی معلوم نکرده‌اند. به صورت سنتی، احزاب در غالب کشورها، خاستگاه‌های اجتماعی، طبقاتی و گروهی خاصی دارند. در ایران برای مثال گفته می‌شود جمعیت هدف اصلاح‌طلبان به ویژه طبقات متوسط مدرن است. اصولگرایان اگرچه دائم بر ارزش‌ها تاکید کرده‌اند و نیروهای ارزشی را کانون هدف خود برگزیده‌اند اما دقیقا معلوم نیست مخاطب آنها چه کسانی هستند. این عدم قطعیت نوعی سردرگمی در رفتار سیاسی را موجب شده است.مساله دیگر این است که اصولگرایان تا حدی در نتیجه شرایطی که به آنها اشاره شد، فاقد برنامه‌ای مشخص برای مدیریت جامعه هستند. رویکرد اقتصادی‌شان معلوم نیست. از عدالت و مبارزه با فقر صحبت می‌کنند اما هیچ طرح مدون و مشخصی برای تحقق این اهداف ندارند. در سیاست خارجی دائم از مقاومت صحبت می‌کنند اما پیچیدگی‌ها و ظرافت‌های کنش در سیاست خارجی را صورت‌بندی نکرده‌اند. البته این وضعیت خاص فقط گروه‌های اصولگرا نیست و بقیه گروه‌های سیاسی در کشور هم‌چنین شرایطی دارند.در نهایت اینکه تحولات صورت‌گرفته در حداقل یک دهه اخیر، آرایش نیروهای اصولگرا را بسیار دگرگون کرده است؛ دگرگونی که تا رسیدن به مرحله ثبات و نهادینه شدن فاصله بسیاری دارد. در سال 1384 علی لاریجانی کاندیدای اصلی نیروهای اصولگرا بود یعنی کسی که گروه‌های اصلی اصولگرا، روی وی اتفاق‌نظر داشتند. امسال اما در گردهمایی چند روز پیش نشانی از علی لاریجانی و نیروهای نزدیک به او دیده نمی‌شد و حتی نوعی تمایل به کناره گرفتن و حتی تبری جستن از این گروه‌ها در لاریجانی، ناطق نوری، علی مطهری و بسیاری دیگر از کسانی که زمانی نمایندگان شاخص اصولگرایی بودند، دیده می‌شود. اصولگرایان فعلا در حال آزمون و خطای موقعیت جدید خود هستند. باید دید آیا می‌توانند از بحران چند سال اخیرشان خارج شوند یا نه.
‏hedayati.mohammad@yahoo.com