لزوم توازن در سیاست داخلی و خارجی

مدیریت استراتژیک یا راهبردی اساسا به تجزیه و تحلیل مسائل مهم و برجسته یک سازمان، کشور و همچنین حوزه‌های گسترده نظام بین‌الملل پرداخته و هدفگذاری‌های خرد و زیرسیستمی هریک از این محیط‌ها را مشخص می‌کند. این هدفگذاری‌ها توسط راهبران ارشد موجود در هرکدام از این محیط‌ها به‌نمایندگی از جماعت‌های مختلف موجود در این سازمان‌ها و مصادیق گوناگون آن به‌منظور کنترل منابع اتخاذ می‌شود. به‌عبارت دیگر زمانی که از مدیریت استراتژیک سخن می‌گوییم، مشخص‌کردن ماموریت، چشم‌انداز دارایی‌ها، توسعه برنامه‌ها، سیاست متخذه و همه فعالیت‌هایی را که برای نیل به اهداف تعریف‌شده استراتژیک نیاز است در برمی‌گیرد. بدین‌ترتیب باید اذعان داشت که وقتی از مدیریت راهبردی سخن می‌گوییم باید ابعاد گوناگونی از استراتژی را در نظر بگیریم؛ ابعادی که در مرحله نخست آن مشخص‌ کردن مسائل مهم و برجسته اهمیت دارد. به‌عبارت دیگر آنالیزکردن مسائل مهم و برجسته محیط تحت مدیریت راهبردی از اهمیت خاصی برخوردار است و حداقل نخستین گام مهم در مدیریت استراتژیک را شامل می‌شود. بنابراین در 2 محیط داخلی و بیرونی سیستم باید نوعی تجزیه و تحلیل معطوف به شناسایی مسائل مهم و برجسته محیط مورد نظر قرار گیرد. راهبران ارشد در هردو محیط باید شناخت دقیقی از محیط خود داشته باشند تا بتوانند با شناخت دقیق از محیط خود مسائل مهم و برجسته را از مسائل فرعی جدا سازند. در غیر این صورت در مدیریت استراتژیک گام نخست را بد و لغزان برداشته‌اند، چرا که تبدیل اخبار موجود در محیط به‌عنوان مسائل مهم و برجسته و اطلاعات کاربردی در مدیریت استراتژیک مورد توجه واقع نشده است و اشتباه در نخستین گام می‌تواند سنگ بنایی کج را در مدیریت استراتژیک بنا نهد، به‌گونه‌ای که تا ثریا این دیوارکج گذاشته شود. از این رو واقع‌نگری به 2 محیط داخلی و خارجی در ابعاد سیاست داخلی و سیاست خارجی برای مدیریت استراتژیک در این دو عرصه اهمیت می‌یابد و این واقع‌بینی و واقع‌نگری باید بر اساس اصول و مدل‌های علمی صورت بپذیرد که هم‌اکنون در مدیریت راهبردی و در تفکر راهبردی در قالبی وسیع و گسترده‌تر در آینده‌پژوهی مطرح می‌گردد.
ادامه صفحه16