به بهانه فوت «ادیب برومند» بررسی شد جبهه ملی از آغاز تا امروز

طی سال‌های پس از انقلاب مشروطه جریان فکری ناسیونالیسم بدل به نیروی سیاسی نیرومندی شد و به‌ویژه با روی کار آمدن خاندان پهلوی به ایدئولوژی نظام حکومتی ایران بدل شد. اما آنچه معنادار می‌نماید همزمانی این تحول با تحولات داخلی، منطقه‌ای و جهانی طی دهه‌های نخست قرن حاضر یعنی انتقال قدرت از قاجار به پهلوی، اهمیت یافتن هر چه بیشتر ایران در معادلات منطقه‌ای و جهانی به دلیل موقعیت ژئوپولتیک و همجواری با ابرقدرت شرق، کشف منابع جدید نفت در ایران و شیخ‌نشین‌های حاشیه خلیج‌فارس، تقویت نقش ژاندارمی منطقه به رژیم شاه و رقابت دو ابرقدرت وقت و تبدیل ایران به پایگاه استراتژیک امریکا برای مقابله با روس‌ها است. شناخت رابطه میان تغییر جایگاه و کارکردهای ناسیونالیسم در ایران با این تحولات داخلی، منطقه‌ای و جهانی (به ویژه نقش امریکا) و نیز درک منطق و نحوه تاثیرپذیری ناسیونالیسم ایرانی از تحولات یادشده اهمیت بسیاری داشته و در تحلیل مواضع و عملکرد گروه‌های ملی‌گرا مانند جبهه ملی در طول تاریخ سیاسی معاصر ایران، مولفه‌ای اساسی به شمار می‌رود.
ناسیونالیسم در مراحلی از فعالیت خود که بیشتر خصلت ضداستعماری و ضداستبدادی داشت (مانند جنبش تنباکو، واقعه رژی، انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن نفت) از حمایت نیروهای مذهبی برخوردار بود و رهبران دینی برای تحقق اهداف دینی از کارکردهای مثبت ناسیونالیسم پشتیبانی می کردند، اما تدریجاً رویه اصلی این تفکر یعنی تاسیس نظام لائیک براساس جدایی دین از سیاست، ترجیح ملیت بر دین و اخذ تام و تمام الگوهای غربی توسعه، رخ نمایاند و همین امر موجب جدایی مذهبیون از ملی گرایان شد.
برخورد امریکا با ملی گرایی
امریکا برای تثبیت موقعیت خود در ایران، تمامی طیف‌های ملی‌گرایی را مفید و سودمند می‌دید و به تناسب از همه طیف‌ها بهره می‌برد.


هر چند طی سال‌های ۳۲ تا ۵۷ سیاست امریکا حمایت و تقویت رژیم شاه بود، اما این امر به معنای تعارض ماهوی ملی‌گرایان لیبرال با حضور امریکا در ایران یا بی‌توجهی امریکاییان به آنان نیست، بلکه کارایی بیشتر ملی‌گرایان سلطنت‌طلب و ناکارایی و ناتوانی ملی‌گرایی لیبرال سبب چنین ترجیحی بود. ضمناً امریکا می‌کوشید برای مهار بیشتر رژیم شاه از آلترناتیو ملیون استفاده کند تا محمدرضا پهلوی خود را تنها گزینه امریکا در ایران نبیند و هر چه بیشتر کارایی‌اش را در حفظ منافع آنان نشان دهد چنانچه دولت کندی در ابتدای دهه ۱۹۶۰ از اهرم فشار جبهه ملی ایران برای واداشتن رژیم شاه به اعمال اصلاحات بهره برد. در عین حال طی دهه‌های ۴۰ و ۵۰ امریکا به رغم حمایت از رژیم پهلوی و اطمینان خاطر از خوش خدمتی شاه هیچ‌گاه ملیون لیبرال را از نظر دور نمی‌داشت. در طول سال‌های قبل از انقلاب ملیون همواره امیدوار بودند روزی با جلب نظر مثبت امریکایی ها مجال فعالیت بیشتری در عرصه سیاسی بیابند. چنان که مرحوم اللهیار صالح یکی از رهبران اصلی جبهه ملی در خصوص کسب نظر مثبت امریکا برای ایجاد فضای باز سیاسی و گسترش فعالیت های جبهه ملی فعال بود. از نیمه دوم دهه ۴۰ تا ۱۳۵۶ و پس از درگذشت رهبران اصلی جبهه ملی مانند زنده یاد دکتر مصدق، دکتر عبدالله معظمی، باقر کاظمی، محمود نریمان و دیگر عناصر ملی گرا عملاً تحرک و واکنشی در قبال تحولات اساسی جامعه مانند برپایی جشن های ۲۵۰۰ ساله، تشکیل حزب رستاخیز و سرکوب شدید مخالفان نشان ندادند. آنان در طول این سال ها فاقد هرگونه فعالیت تشکیلاتی بودند و صرفاً در قالب محافل و دوره های دوستانه گردهم می آمدند.
همچنین در سال ۱۳۵۷ که رژیم شاه کارایی خود را برای حفظ منافع امریکا از دست داده بود، امریکاییان به سرعت متوجه گزینه و آلترناتیو مطلوب یعنی ملی‌گراهای لیبرال در قالب جبهه ملی شدند.
جبهه ملی اول؛ دهه ۲۰
در دهه ۱۳۲۰ و در بحبوحه اشغال ایران توسط متفقین و ضعف دولت مرکزی و دربار، گروه های ملی گرای کوچکی متشکل از تکنوکرات ها و چهره های جوان و تحصیلکرده غرب پدید آمدند از جمله حزب میهن پرستان (به رهبری علی جلالی و محمد پورسرتیپ)، حزب استقلال (توسط عبدالغدیر آزاد) و حزب میهن (به رهبری مهدی آذر و کریم سنجابی) این گروه ها با ائتلاف خود حزب ایران را تشکیل دادند که این حزب به نوبه خود هسته اصلی جبهه اول، دوم و چهارم است.
اما تشکیل جبهه ملی ایران به سال ۱۳۲۸ بازمی گردد. در این سال عمر مجلس پانزدهم به پایان رسید و تعیین تکلیف مساله نفت جنوب به مجلس شانزدهم محول شد. در آبان همین سال تعدادی از رجال سیاسی کشور به رهبری زنده یاد دکتر مصدق در اعتراض به تقلب در انتخابات مجلس در دربار متحصن شدند. این عده ۲۰ نفره پس از اتمام تحصن نافرجام در منزل ایشان گرد هم آمده و پس از مذاکرات مفصل و تشکیل کمیسیون های مختلف و تدوین اساسنامه در آبان ۱۳۲۸ موجودیت جبهه ملی ایران را اعلام کردند.
موسسان جبهه مدیران برخی جراید و سران احزاب و گروه های سیاسی بودند که با حفظ تشکل حزبی خود به عضویت جبهه ملی درآمدند و شامل افراد ذیل می شدند؛ دکتر محمد مصدق، دکتر حسین فاطمی، دکتر مظفر بقایی، حائری زاده، حسین مکی، دکتر کریم سنجابی، زیرک زاده، محمود نریمان، عبدالغدیر آزاد، عمیدی نوری، سیدعلی شایگان، آیت الله غروی، شمس الدین امیرعلایی، جلالی نائینی، عباس خلیلی، حسن صدر، رضا کاویانی، ارسلان خلعت بری، یوسف مشار و احمد ملکی.
بعدها افرادی مانند اللهیار صالح، غلامحسین صدیقی، امیرتیمور کلالی و داریوش فروهر به جبهه ملی ملحق شدند و عده یی همچون عمیدی نوری، عباس خلیلی، مظفر بقایی، حسین مکی و احمد ملکی از جبهه ملی خارج شدند.
طبق آیین نامه تشکیلاتی، جبهه ملی دارای یک دبیرخانه (متشکل از دبیر جبهه، خزانه دار و یک عضو منتخب هیات مدیره)، شورای جبهه، هیات بازرسی و کمیسیون های تبلیغات و انتشارات و انتظامات، نفت و انتخابات بود و در برخی شهرستان ها نیز شعباتی دایر کرد. گروه های تشکیل دهنده جبهه ملی اول عبارت بودند از حزب ایران، حزب ملت ایران (به رهبری داریوش فروهر)، حزب زحمتکشان ملت ایران (به رهبری مظفر بقایی)، مجمع مسلمانان مجاهد (به رهبری شمس قنات آبادی) و حزب مردم ایران (به رهبری محمد نخشب)
در سال ۱۳۲۸ به دنبال تکرار انتخابات مجلس شانزدهم، هشت نفر از اعضای جبهه شامل مرحوم دکتر مصدق و آقایان مکی، شایگان، بقایی، حائری زاده، آزاد و نریمان به مجلس راه یافتند و فراکسیون نهضت ملی را تاسیس کردند. نمایندگان فراکسیون با شعار «ملی شدن نفت در سراسر کشور» هدف خود را حفظ حقوق ایران در قضیه نفت و مخالفت با لوایح پیشنهادی دولت قرار دادند. مساعی فراکسیون در مجلس همراه با تلاش و حمایت نیروهای مردمی و مذهبی در خارج از مجلس و نهایتاً ترور یکی از مخالفان اصلی ملی شدن نفت یعنی رزم آرا (توسط خلیل طهماسبی عضو فداییان اسلام) شرایط مناسبی برای تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت ایران در اسفند ۱۳۲۹ فراهم آورد. متعاقباً در اردیبهشت ۱۳۳۰ زنده یاد دکتر مصدق زمام امور و اجرای طرح فوق را بر عهده گرفت. او تعدادی از سران جبهه و در راس آنها دکتر حسین فاطمی را با خود به کابینه برد. به این ترتیب جبهه ملی بدون آنکه از آمادگی و تدارکات قبلی برخوردار باشد، مسوولیت سنگینی در دولت و مجلس برعهده گرفت. این در حالی بود که بر اثر گسترش اختلافات داخلی، بسیاری از موسسان جبهه مانند مکی و بقایی به دشمنی با آن پرداختند، ضمن اینکه سران جبهه ملی به دلیل گرایش سکولار و نیز اختلاف اندازی دربار و عمال انگلستان تدریجاً حمایت نیروهای طرفدار به نهضت ملی را از دست داده اند.
جبهه ملی دوم؛ ۱۳۴۰
جبهه ملی دوم پس از رایزنی های فراوان ملیون و همکاران سابق دکتر مصدق در تبعید، در ۳۰ تیر ۱۳۳۹ با انتشار بیانیه یی اعلام موجودیت کرد. سران جبهه در اولین اقدام با توجه به سخنان شاه مبنی بر برگزاری مجدد انتخابات مجلس بیستم، طی ملاقاتی با شریف امامی نخست وزیر وقت و وزیر کشور خواهان تامین آزادی انتخابات، مطبوعات و اجتماعات شدند و به دنبال عدم پذیرش این شرایط نمایندگان جبهه ملی در مجلس سنا تحصن کردند که به بازداشت آنان انجامید.
در همین اثنا انتخابات مجلس برگزار شد اما جبهه ملی به رغم اینکه برنامه هایش را به آزادی انتخابات و استقرار حکومت قانونی منحصر کرده بود نتوانست از این فرصت بهره چندانی ببرد و به دلیل فقدان تشکیلات منسجم در استان ها و ضعف سازماندهی در مرکز ناهماهنگی آنان، تنها اللهیار صالح از حوزه انتخابیه کاشان به مجلس راه یافت. این در حالی بود که علی امینی کاندیدای اصلاح طلب با تبلیغ وسیع برنامه های خود و انتقاد از اوضاع داخلی عملاً متولی اجرای رفرم مدنظر امریکا در ایران شد.
با روی کار آمدن امینی (اردیبهشت ۱۳۴۰) و به رغم اشتراک نظرهایش با ملیون متمایل به امریکا در خصوص ایجاد اصلاحات میان او و جبهه ملی ائتلافی نیرومند علیه رقیب مشترک یعنی شاه و دربار به وجود نیامد و برعکس جناح مقابل توانست با دامن زدن به اختلافات آنان هر دو را تضعیف و از صحنه بیرون کند.
البته فعالان و رهبران جبهه در مورد برخورد با دولت امینی اتفاق نظر نداشتند و همین امر به ناتوانی آنها در استفاده از شرایط مساعد موجود افزود. در تاریخ ۲۸/۲/۴۰ با موافقت دولت میتینگ جبهه ملی در میدان جلالیه با حضور انبوه مردم تهران که برای اولین بار پس از کودتای ۲۸ مرداد چنین مجالی می یافتند، برگزار شد.
در این مراسم دکتر سنجابی، دکتر صدیقی و دکتر بختیار در مورد وضعیت موجود و برنامه های جبهه سخنرانی کردند اما سخنان تحریک آمیز و هماهنگ نشده شاهپور بختیار باعث ایجاد اختلاف های تازه یی در رهبری گروه شد.
شرکت گسترده مردم در این میتینگ دولت را بر آن داشت تا از برپایی سایر تجمعات جبهه ملی مانند بزرگداشت واقعه ۳۰ تیر جلوگیری کند. این امر منجر به تشدید اختلافات امینی و ملیون به شکل مطلوب و مدنظر شاه شد.
اوج این اختلافات به حادثه بهمن ماه دانشگاه تهران انجامید که راهپیمایی دانشجویان عضو جبهه در دانشگاه با یورش وسیع ماموران ساواک و ارتش که تحت نظر شخص شاه عمل می کردند مواجه شد و متعاقباً بازداشت برخی رهبران جبهه ملی را به دنبال داشت. این حادثه علاوه بر تضعیف جبهه و تشدید اختلافات درون آن، تضعیف دولت امینی را نیز به همراه داشت و بهانه مناسبی برای برکناری او به شاه داد تا با جلب نظر مقامات امریکایی خود عهده دار اجرای اصلاحات مدنظر آنان شود.
جانشین امینی اسدالله علم، خان قائنات و بیرجند بود که از سوی شاه مامور مذاکره با رهبران جبهه در زندان برای رسیدن به توافق با دولت بود. در میانه این مذاکرات ماجرای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و سرکوب آن توسط دولت رخ داد.
رهبران جبهه که وقت را در مذاکرات بی نتیجه با علم تلف کرده بودند در خصوص نحوه برخورد با اصلاحات ارضی و محکوم کردن یا نکردن حرکت ۱۵ خرداد دچار اختلافات نظر با یکدیگر شدند. نقطه پایانی فعالیت های جبهه ملی دوم بازداشت باقیمانده رهبران پس از برپایی کنگره جبهه ملی بود. کنگره دی ماه ۱۳۴۱ تنها کنگره یی است که در طول حیات جبهه ملی اول تا چهارم برگزار شده است.
کنگره جبهه ملی دوم پس از برنامه ریزی و دعوت از نمایندگان تشکل های عضو تهران و شهرستان ها در چهارم بهمن ۴۱ در منزل حاج حسن قاسمیه به صورت نیمه علنی آغاز به کار کرد. هنگام افتتاح کنگره برخی از نمایندگان روحانی عضو جبهه ملی در اعتراض به حضور بانوان بدون حجاب جلسه را ترک گفتند. در ادامه پس از انتخاب دکتر مصدق به عنوان رئیس افتخاری کنگره رای گیری به عمل آمد و اللهیار صالح به ریاست اجلاس برگزیده شد. مرحله بعدی کار تشکیل کمیسیون های سیاسی و اساسنامه انتخاب منشی و ۳۵ نفر اعضای شورای مرکزی بود. (این عده ۱۵ عضو باقیمانده شورای مرکزی را انتخاب می کردند.) در این انتخابات حزب ایران بیشترین اعضا را به شورای مرکزی فرستاد و از نهضت آزادی تنها دو نماینده به این شورا راه یافتند. منفردانی مانند حاج محمود مانیان از بازار و شادروان غلامرضا تختی نیز برگزیده شدند اما نحوه انتخابات مورد اعتراض مهم ترین و فعال ترین تشکل عضو یعنی کمیته دانشجویان و نهضت آزادی قرار گرفت.
یکی از موارد اختلاف انگیز کنگره بحث بر سر عضویت گروه تازه تاسیس ملی- مذهبی نهضت آزادی بود که به رغم مجادلات فراوان با درخواست این گروه برای عضویت در جبهه مخالفت شد. همین امر منجر به اعتراض و ترک اجلاس توسط نمایندگان نهضت آزادی شد. به همین شکل درخواست عضویت خلیل ملکی رهبر جامعه سوسیالیست ها نیز مورد موافقت قرار نگرفت. به این ترتیب جبهه ملی دوم به ائتلاف احزاب ایران، ملت ایران و مردم ایران محدود شد.
به هرحال سران گروه اکثریت مانند صالح و سنجابی که از یک سو علاقه نداشتند ساختار جبهه‌ای و ترکیبی را بپذیرند و از سوی دیگر نمی‌خواستند متهم به مخالفت و رویارویی با شادروان دکتر مصدق شوند و ضمناً طرح و برنامه و توان فعالیت برابر رژیم شاه را نداشتند به علت عدم امکان فعالیت استعفای خود را اعلام کردند. قبل از اعلام انحلال عملاً پرونده فعالیت جبهه ملی دوم بسته شده بود زیرا رهبران محافظه کار جبهه پس از آزادی از زندان با شروع فعالیت مجدد سازمان دانشجویی جبهه که مقارن با برپایی انتخابات مجلس ۲۱ بود، مخالفت کرده و اعلام کردند سیاست صبر و انتظار و مهیا شدن شرایط مناسب را در پیش گرفته اند. رژیم شاه به خوبی از ناتوانی و شدت تعارضات درونی جبهه ملی مطلع بوده و به همین دلیل با برپایی کنگره جبهه ملی موافقت شد زیرا آن را عامل تشدید و علنی شدن مناقشات و تنش های درونی گروه می دانست.
در جمع بندی و تحلیل علل ناتوانی و شکست جبهه ملی دوم و انحلال آن در سال ۱۳۴۳ باید به همان عواملی اشاره کرد که در مورد جبهه ملی اول نیز وجود داشت مانند ساختار جبهه یی، ابهام در ایدئولوژی و بی توجهی به کادرسازی، خودمحوری و تک روی احزاب و سران جبهه، نبود راهبرد و تاکتیک های مناسب در بهره گیری از شرایط مساعد، ضعف دربار و شاه، عدم استفاده موثر از نیروی جوانان به ویژه دانشجویان و مهم تر از همه بی توجهی و نادیده گرفتن عامل مذهب.
جبهه ملی سوم؛ دهه ۴۰
جبهه ملی سوم را باید ادامه و دنباله طبیعی جبهه ملی دوم دانست. با این تفاوت که جناح اقلیت کنگره این بار در غیاب اکثریت محافظه کار راساً به سازماندهی جبهه پرداخت.
اینان ضمن مکاتبات متعدد با دکتر مصدق در سال ۱۳۴۳ موافقت وی را با اساسنامه جبهه ملی سوم دریافت کردند. مهم ترین نکته و نقطه تقابل جبهه ملی سوم با همتای قبلی خود در نحوه سازماندهی و ساختار جبهه بود که این بار تاکید شد؛ «جبهه ملی سوم مرکز تجمع احزاب و جمعیت های سیاسی و... است که هر یک از آنها مرام خاصی برای خود داشته باشند و با جبهه ملی سوم فقط دارای یک مرام مشترک باشند که آزادی و استقلال ایران است. بنابراین هیچ فردی که در یک اجتماع عضویت نداشته باشد نمی تواند وارد جبهه ملی شود.»
گروه‌های عضو جبهه ملی سوم که در ۷/۵/۴۴ رسماً اعلام موجودیت کردند، عبارت بودند از حزب ملت ایران، حزب مردم ایران، جامعه سوسیالیست ها و نهضت آزادی. رهبری جبهه ملی سوم را سیدباقر کاظمی از نخبگان سیاسی قدیمی کشور برعهده گرفت. دو هفته پس از اعلام موجودیت فروهر و خلیل ملکی رهبران گروه های سوسیالیست ها و حزب ملت دستگیر شدند. قبل از آن هم رهبران نهضت آزادی زندانی شده بودند بدین سان جبهه سوم قبل از شروع و گسترش فعالیت ها فروپاشید.
رژیم شاه با سرکوب حرکت ۱۵ خرداد، تبعید آیت الله خمینی، کشف بقایای حزب توده و گرفتن زهر چشم از ملی گرایان لیبرال عملاً باب فعالیت علنی و قانونی گروه ها را مسدود کرد و تنها احزاب فرمایشی سلطنت طلبی مانند حزب مردم، ایران نوین و پان ایرانیست ها فعالیت صوری داشتند که آنها هم با پیدایش حزب دولتی رستاخیز در اواخر ۱۳۵۳ ناچار به پیوستن به آن شدند.
در برخورد با مخالفان طی این سال‌ها سیاست دوگانه یی به چشم می‌خورد؛ با نیروهای برانداز که عمدتاً گرایش مذهبی یا مارکسیستی داشتند به شدت برخورد می شد و مجازات اعدام، حبس ابد، تبعید و شکنجه در مورد آنان اعمال می شد اما در برخورد با مخالفان غیرانقلابی شیوه دیگری در پیش گرفته شد. شاه به میانه روها امکان داد از خوان نعمت دلارهای نفتی بهره برند تا منافع آنان با پهلوی ها گره خورد، برخی دیگر که فعالیت سیاسی را کنار نهاده بودند وارد فعالیت های آموزش عالی یا فعالیت های اقتصادی شدند.
اینان تنها گاهگاهی در دوره ها و محافل خصوصی گرد هم می‌آمدند و به بحث‌های جاری می‌پرداختند. یکی از جامعه‌شناسان خارجی پس از شرکت در یکی از این جلسات می‌نویسد؛ «پس از لختی تامل حضار مجلس متفقاً تاکید می کنند چنین کاری غفعالیت سیاسی انتقادیف تنها به برقراری یک دیکتاتوری نظامی منجر خواهد شد لذا بهتر است به همین وضعیت که داریم بسنده کنیم. شاه فوق العاده قدرتمند است و نمی توان او را در جهت اجرای طرح هایمان تحت فشار قرار داد. شاید بهتر باشد هفته بعد یکدیگر را ملاقات کنیم.»
جبهه ملی چهارم؛ انقلاب
به اعتراف رهبران جبهه ملی آغاز مجدد فعالیت‌ها، ناشی از پیدایش فضای باز سیاسی کشور بود که تحت‌تاثیر به قدرت رسیدن دموکرات‌ها در کاخ سفید در داخل کشور به وجود آمد تا پس از وقفه‌ای ۱۲ساله ملیون فعالیت‌های خود را از سر گیرند. این زمانی بود که شاه همانند ابتدای دهه ۱۳۴۰ می‌خواست با انجام برخی اصلاحات جزیی و هدایت شده بساط قدرت خویش را استحکام بخشد.
زمینه‌ساز آغاز به کار جبهه ملی چهارم، فعالیت‌های پراکنده‌ای بود که ملیون در قالب انتشار چند نامه سرگشاده خطاب به سران رژیم و سخنرانی‌های انتقادی داشتند.
یکی از نامه‌های مهم، نامه‌ای بود که کریم سنجابی، شاهپور بختیار و داریوش فروهر خطاب به شخص شاه منتشر کردند. در این نامه انجام برخی اصلاحات و رعایت حقوق بشر در قالب پایبندی به قانون اساسی مشروطیت مورد تاکید قرار گرفته بود. این نامه بدین جهت اهمیت دارد که هم سنگ بنای تشکیل جبهه ملی چهارم شد و هم مرزبندی اینان را از سایر اصلاح گران منتقد شاه مانند نهضت آزادی و سلطنت طلبان مشروطه خواه، همچون علی امینی مشخص کرد و مهم تر اینکه کدورت‌هایی میان ملیون در مورد محتوای نامه و تعداد، بین امضاکنندگان و نحوه انتشار نامه ایجاد کرد.
اعضای شورای مرکزی عبارت بودند از آقایان کاظم حسیبی، کریم سنجابی، شاهپور بختیار، مهدی آذر، جهانگیر حق شناس، زیرک زاده، ابوالفضل قاسمی، احمد مدنی، محمود مانیان، شانه چی، امیر علایی و مبشری. ریاست شورای مرکزی را کاظم حسیبی برعهده داشت. وضعیت انقلابی و خیزش های مردمی علیه نظام پهلوی در این زمان به صورت ادواری در شهرهای مختلف آغاز می شود. در این مقطع تاکید سران جبهه، مبارزه قانونی در چارچوب قانون اساسی بود. در اعلامیه دکتر سنجابی به مناسبت قیام مردم تبریز آمده بود؛ «در این مرحله مبارزه قانونی که ما هستیم شعار خود را در یک خواسته متمرکز سازیم؛ سرنوشت ملت ما به وسیله مبعوثان حقیقی ملت تعیین می شود.» در ۳۰ تیر ۱۳۵۷ «اتحاد نیروهای ملی» به «جبهه ملی چهارم» تغییر نام یافت. در این تشکل، ریاست هیات اجرایی برعهده دکتر کریم سنجابی و اعضای آن بختیار، فروهر، حسیبی و مبشری بود. در این مقطع و در پی رهنمود امریکا، شاه به مذاکره و آشتی با مخالفان میانه رو یعنی ملی گراها می اندیشید. شاه از تمایل و شرایط ملیون برای سازش از طریق غربی ها و واسطه هایی مانند احسان نراقی مطلع بود. نراقی از رهبران جبهه برای شاه پیام آورده بود که آنان تحت شرایطی حاضرند با پشت کردن به مذهبیون با شاه برای تشکیل دولت به توافق برسند. شاه نیز پس از مذاکره مستقیم با ملیون به آنان پیشنهاد تشکیل دولت داد. سران جبهه نیز در جلسات داخلی خود، کلیت پیشنهاد را پذیرفته و در پی یافتن فرد مطلوب و نیز حل مشکل خود با امام و مجاب کردن یا دور زدن ایشان بودند، اما شاهپور بختیار بدون هماهنگی با شورای جبهه، کار را با شاه تمام کرد و خبر انتصاب او به سرعت منعکس شد و شورای جبهه ملی هم در واکنشی او را از جبهه اخراج و همکاری با وی را تحریم کرد.