روزنامه آفتاب یزد
1397/10/03
رویکرد همسایگی در سیاست خارجی ایران
آغاز سیاست خارجی کشورها، آغاز روابط با همسایگان است و روابط با همسایگان بنیان منطقه گرایی براساس الزامات و بایستههای درونی هر منطقه محسوب میشود. در منطقه خاورمیانه اما این معادله تقریبا معکوس است. منطقهگرایی نه بر اساس الزامات و بایستههای درونی منطقه بلکه براساس تعیینات ساختار نظام بین الملل تعریف شده است. اولویت سیاست خارجی بسیاری از کشورهای منطقه نیز همواره توسعه روابط با قدرتهای بزرگ بوده و روابط با همسایگان تابعی از روابط با قدرتهای بزرگ تعریف شده است. پس از انقلاب اسلامی، رویکرد اصلی سیاست خارجی ایران، رویکردی انتقادی به نظم حاکم در نظام بین الملل بوده و اتفاقا توسعه روابط با همسایگان و گسترش منطقه گرایی بر اساس الزامات و بایستههای درونی منطقه خاورمیانه از اصول راهبردی سیاست خارجی جمهوری اسلامی محسوب میشود. با این وجود تحقق کامل سیاست همسایگی پس از انقلاب نیز با چالشهایی جدی روبرواست. این چالشها را میتوان در مولفههای تاریخی، روانشناختی، فرایند دولت ملتسازی و الزامات منطقهای و بین المللی جستجو کرد. به همین منظور قصد داریم طی سلسله یادداشتهایی سیاست همسایگی در روابط خارجی ایران پس از انقلاب را آسیب شناسی کنیم و در پایان راهبردهایی برای تحقق کامل همسایگی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ارائه نماییم. در این یادداشت به سه مولفه تاریخی-ساختاری میپردازیم که سیاست همسایگی در ایران را به تاخیرانداخته است:تجارب و انباشتهای تاریخی چه تاثیری در تاخیر سیاست همسایگی در ایران داشتهاند؟ آیا دولتهای ایرانی در دوران قاجار و پهلوی گریزی از گسترش روابط با قدرتهای بزرگ داشتند؟ چرا دولتهای ایرانی در دو سده اخیر از گسترش روابط با قدرتهای بزرگ به صورت بلندمدت منتفع نشدند؟
1- اسارت روابط خارجی ایران در الزامات ساختار نظام بینالملل: سیاست خارجی مناسب، وضعیت متوازنی از تاثیرگذاری عوامل داخلی بر سیاست خارجی و تاثیرپذیری از ساختار نظام بینالملل است. قدرتهای بزرگ به دلیل توانمندیهای بالا در ابعاد مختلف کمتر اسیر الزامات و تعینات ساختاری میشوند و حتی در مقاطعی میتوانند این ساختار را به سود خود تغییر دهند. تعینات ساختاری بر کشورهای ضعیف اما بیشتر است. آنها بیشتر اسیر الزامات ساختاری هستند. این تعیُنپذیری اولا به دلیل فرایند متوازنسازی منفی است و ثانیا ریشه در ضعف مقبولیت و مشروعیت دولت در داخل دارد. دولت غیرمشروع و غیرمردمی، بقاء خود را در همراهی، همکاری و حتی سرسپردگی به قدرتهای خارجی جستجو میکند و بیش از دولتهای مردمی اسیر تعینات ساختاری است. تعینات ساختار نظامبینالملل بر کیفیت روابط خارجی ایران به استثناء دوره شاه عباس صفوی به شدت تعیینکننده بوده است. در واقع ضعف اقتصادی، سیاسی، نظامی، اجتماعی و ایدولوژیک دولتهای ایرانی و نیز فقدان مشروعیت و مقبولیت آنها باعث میشده، دولت ایرانی به شدت متاثر از الزامات ساختار نظام بینالملل باشد. اما چرا ایران هیچگاه از گسترش روابط با قدرتهای بزرگ به صورت راهبردی منتفع نشده است؟
2- نگرش غیر راهبردی قدرتهای بزرگ به ایران: نخست، منافعی که قدرتهای بزرگ در روابط با ایران دنبال میکردند، در اکثر موارد با اهدافی که ایران از این روابط دنبال میکرده، همسو و یا متقارب نبوده است.
در مواقعی که ایران اهدافی امنیتی در روابط خود با قدرتهای بزرگ دنبال میکرد، اهداف آنها در ایران، اهدافی تجاری تعریف میشد و در مقاطعی که ایران برای نوسازی خود نیازمند کمک قدرتهای بزرگ بود، نگاه آنها به ایران عمدتا امنیتی و استراتژیک (نظامی) بود. دوم آنکه قدرتهای بزرگ در ایران فاقد منافع درونی بودند. شیرینهانتر در کتابش استدلال میکند که امریکا هیچگاه در ایران منافع ذاتی و درونی نداشته است. او به مطالعه تطبیقی روابط امریکا با ترکیه، عربستان، مصر و ایران میپردازد و نشان میدهد، امریکا به دلیل منافع ذاتی و درونی در ترکیه، عربستان و مصر، با آنها سیاست مدارا و مساعدت را در پیش گرفت. در حالی که در مورد ایران بنا بر شرایط منطقهای و منافع خود، سیاستی دائما در نوسان داشته است. شواهد تاریخی نشان میدهد که نگرش سایر قدرتهای بزرگ به ایران نیز مانند امریکا بوده است. بنابراین دو مولفه فقدان همسویی منافع، فیمابین ایران و قدرتهای بزرگ و نیز فقدان منافع درونی و ذاتی آنها در ایران،
به شدت بر کیفیت روابط ایران با این کشورها موثر بوده است.
3- غناء ژئوپلتیک ایران و فقر امنیت: موقعیت ممتاز جغرافیایی ایران و قرارگرفتن به عنوان نقطه وصل شرق به غرب و اتصال آن به دریای آزاد بیشاز آنکه برای ایران قدرتآفرین باشد، تهدیدآفرین بوده و امنیت وجودی را به دغدغه دائمی تصمیمگیران سیاسی مبدل کرده است. نگرش کاسبکارانه دولتهای اروپایی به ایران، رقابتهای قدرتهای استعماری در خاک ایران، اشغال ایران در دو جنگ جهانی اول با وجود اعلان بیطرفی ایران، اولین جرقه جنگ سرد در ایران، نگرش ابزاری آمریکا به ایران پس از خروج انگلستان از خلیج فارس و... نشان میدهد که موقعیت ممتاز جغرافیایی برای ایران بیشتر تهدیدآفرین بوده است. این واقعیت نشان میدهد جغرافیای ممتاز یک کشور به خودی خود برای آن قدرت نمیآفریند.
بنابر آنچه گفته شد، تعیین پذیری دولتهای ضعیف ایرانی از ساختار نظام بین الملل، فقدان منافع بلندمدت درونی قدرتهای بزرگ در ایران و ژئوپلتیک تهدیدزا برای دولتهای ضعیف ایرانی موجب شد اولا دولتهای ایرانی از روابط با قدرتهای بزرگ به صورت بلندمدت منتفع نشوند، ثانیا سیاست همسایگی با همسایگان به تاخیر بیفتد و روابط ایران با همسایگان براساس الگوی روابط با قدرتهای بزرگ تنظیم شود.
سایر اخبار این روزنامه
خدا کند دروغ باشد!
رویکرد همسایگی در سیاست خارجی ایران
آنچه باعث حواشی امروز نمایندگان شده است
نهادهای تبلیغاتی پاسخگو باشند!
مردم به اظهارات اصولگرایان و اصلاح طلبان توجهی ندارند
کماکان روح مقامات از انتصاب نزدیکانشان بیخبر است!
با حذف سود روزشمار بانکها چه اتفاقی خواهد افتاد؟
تخریب مصدق و آیتالله
حضور بانوان در ورزشگاهها با 2 شرط ممکن است
آقای روحانی! آیا میدانید استان یزد، استاندار و شهر یزد، شهردار و فرماندار ندارد؟!
آقای جهرمی! مشاوران خود را به رئیسجمهور قرض دهید
کاری کنید که نیروی انتظامیدر چشم مردم مقتدر، عادل و هوشیار باشد