ونزوئلا و تحول در حقوق بین‌الملل

 
 
داستان ونزوئلا داستانی نوین در حقوق بین‌الملل است که مسیری متضاد با آن را در پیش گرفته ولی امکان دارد در صورت موفقیت، خود به رویه‌ای در حقوق بین‌الملل تبدیل شود. این که در کشوری اختلافات داخلی پیش آید، مردم دو دسته شوند، دسته‌ای از انتخابات انجام شده حمایت نموده و دسته دیگر با آن مخالفت کرده و سیر مخالفت‌ها با فروپاشی اقتصادی همراه وعرصه را بر مردم و حکومت تنگ نماید تا دول خارجی فرد دیگری را انتخاب نموده و آرام آرام برای او بیعت و حمایت بین‌المللی بگیرند، تا حکومت را تعویض نمایند، در جهان سیاست کم‌نظیر بوده و حقوق بین‌الملل در تضاد با آن است. تصمیم‌گیری و انتخاب در مسائل داخلی کشورها همواره منوط به اراده مردم آن فرض کشورها شده است و دول خارجی صرفا می‌توانند درباره تبعات خارجی سیاست‌های آن کشور اظهارنظر و یا اعمال نظر نمایند. منشور ملل متحد به عنوان اصلی‌ترین مبنای خود، به حاکمیت ملی کشورها احترام گذاشته و دیگر اعضای جامعه بین‌المللی را از دخالت در آن برحذر داشته است. که همین اصل در حقوق بین‌الملل هم مبنای روابط بین‌الملل قرار گرفته است. اولین الگوی عدول از اصل فوق، هنگامی که نقض مکرر و سیستماتیک حقوق بشر در یک کشور رخ دهد، به پیشنهاد گروسیوس هلندی، پدر حقوق بین‌الملل در قرن هفدهم، در صورتی که وجدان جامعه بشری را شدیدا تحت تاثیر قرار دهد، بایستی ابتدا با ایجاد تنگناهای اقتصادی و اگر موثر واقع نشد، با اقدامات نظامی جلوی آن گرفته شود که این مجوز بعد از جنگ دوم جهانی به عهده شورای امنیت سازمان ملل متحد گذاشته شد. بعد از فروپاشی شوروی که امکان همکاری روسیه با آمریکا در شورای امنیت فراهم گردید، موارد متعددی با مجوز شورای امنیت از جمله به یوگسلاوی سابق در قضیه بوسنی و کوزوو حمله نظامی صورت گرفت و از همین امکان برای سودان، عراق، میانمار و برخی نقاط دیگر نیز استفاده گردید. اما موضوع ونزوئلا از مقوله نقض مکرر و سیستماتیک حقوق بشر محسوب نمی‌شود و بهانه آن تقلب در انتخابات و شورش مردم علیه فقر و گرسنگی است. این که هفده کشور اتحادیه اروپا و یازده کشور قاره آمریکا ریاست جمهوری خوآن گوایدو را به رسمیت شناخته و انتخابات قبلی را مردود اعلام نموده‌اند، الگوی جدیدی است که الگوی دوم در عدول از اصل احترام به حاکمیت ملی و مسائل داخلی کشورها محسوب می‌گردد. البته غیرقابل انعطاف بودن مادورو در قبال مخالفت اکثریت مردم ونزوئلا کاملا بهانه را به دول غربی و آمریکایی داده است که گروه ترامپ و تندروهای اطراف او را در اتخاذ تصمیمات خلاف حقوق بین‌الملل موفق گردانند. همراهی بقیه کشورها صرفا به منظور حفظ منافع خود در ارتباط با آمریکا تعریف می‌شود. ولی همین اقدام می‌تواند از خود رویه‌ای به جای گذارد که مدل و الگو در حقوق بین‌الملل شود که در کوتاه مدت ممکن است اهداف جان‌بولتون، دونالد ترامپ و امثالهم را برآورده سازد ولی یقینا در درازمدت آثار و تبعاتی خواهد داشت که دامنگیر همه کشورها و از جمله آمریکا و متحدینش هم خواهد شد و به تدریج دیوارهای توافق تاریخی وست فالی در احترام به حاکمیت ملی و عدم دخالت در امور داخلی کشورها را درهم فرو خواهد ریخت. در حال حاضر مادورو به جای پذیرش انتخابات مجدد، جهان را به وادی‌ای سوق می‌دهد که اجماع جهانی بر روی گوایدو به وجود آید و این بدین معناست که همه راه‌های حقوقی مسدود می‌گردد. روسیه، چین، ترکیه، ایران، مکزیک و برخی دیگر هم کار چندانی در این فضا نمی‌توانند انجام دهند جز اینکه مادورو را قانع سازند که باب مذاکره دیپلماتیک با مخالفین و کشورهای همسایه و برخی دیگر را بگشاید تا از جنگ داخلی و برادرکشی جلوگیری گردد. آمریکا و متحدینش قادر نخواهند بود در شورای امنیت سازمان ملل متحد حکمی یا قطعنامه‌ای برای حمله به ونزوئلا به دست آورند ولی به بهانه تقلب در انتخابات و سرپیچی مادورو از خواست مردم ونزوئلا می‌توانند روی گوایدو سرمایه گذاری نموده و جهان را به تدریج پشت سر او گرد آورند و تعویض حکومت به طور مسالمت‌آمیز صورت گیرد والگویی جدید در رفتار بین‌المللی ابداع گردد.
* استاد دانشگاه- حقوق بین‌الملل