رستاخیز عادل!

تمام شد.چراغ های استودیوی یازده را با شجاعتی مثال زدنی! خاموش کردند و بساط اکسسوار صحنه را جمع، تا خیالشان راحت شود و به تماشای هلهله دست ها و دستمال های کسانی بنشینند که در این سال ها با کابوس عادل و برنامه اش پلک برهم نزدند.بختک و کابوس رونمایی از پلشتی ها و رذالت ها،بی آنکه یارای ایستادگی و گستاخی را داشته باشند.محبوب ترین
برنامه جعبه جادو تمام و کمال به آخر خط رسید و با امضای یک مدیر که نخواست صدای توده را بشنود دوشنبه شب های پرجوش و خروش ته کشید تا باورمان شود بدین خاک خلوت گزیدن و تصدیق کردن هر کلام باراه و بیراهی ارجح تر از واقع بینی و رک گویی است و تمایز صدف از خزف حکما کار سهلی نیست.تا یادمان بماند در
شوره زار هرگز گل سرخی نخواهد رویید و بی برگی عالمی دارد در فصل عریانی افسانه ها و واقعیت ها که از اتوپیای خود فرسنگ ها فاصله گرفته است! حالا احتمالا دلالیسم شوم و پشت پرده کثیف فوتبال فارسی می تواند نفسی تازه کند و شنلی از تزویر بر دوش بیندازد تا ساده دلان بپذیرند که هوای این فوتبالِ بیمار به هیچ وجه ابری و بارانی نیست.تا در سوگ راستی و درستی مجالی برای
شارلاتان های مرتع سبز فراهم گردد و بوی شور خون مشام ها را نوازش دهد.چه نوازشی هم!!


با این همه تاریخ قضاوت خواهد کرد چه کسانی شوق تپش را در رگان این عجوزه زنده کردند و چه آدم هایی تمنیات افکار عمومی را نادیده گرفتند و بی آنکه برای حقیقتِ قدم نهاده در مسلخ ترحیمی ساده بگیرند مشعل ها را خاموش کرده و به
میل و ذائقه خاص خویش رفتار کردند.
شتاب و بی حوصلگی روا نیست.باور کنید گذر زمان همه چیز را روشن خواهد کرد و آن ها که در دایره تنگ سوءتفاهم غوطه می خورند در وقت مقرر پاسخ سوالات بی جواب خود را یکی پس از دیگری دریافت خواهند کرد.
رستاخیز عادل به دور از زنده بادها و مرده بادها در راه است.به قول شاعر بزرگ یوش آنکه غربال به دست دارد از عقب کاروان می آید.