روزنامه آفتاب یزد
1398/01/20
سوء مدیریت در مدیریت بحران
مدیریت یکی از اصیل ترین چالشهای حکمرانی در یکصد سال اخیر است و نه در ۴۰ سال گذشته کشور. به طوریکه این موضوع را میتوان بهطور خلاصه در سه سطح بررسی کرد؛ یکی مدیریت در تصمیم سازی مبتنی بر دانش نظری و شناختی، سطح دوم «مدیریت تصمیمگیری»، یعنی تبدیل این دانش نظری و شناختی به قانون و مقررات و نیز سومین سطح که سطح «مدیریت در اجرا» نام دارد، یعنی آن دانش نظری و قانون و مقررات را در عرصه عمل به اجرا بیاوریم که البته یک سطح دیگر از مدیریت هم وجود دارد به نام «مدیریت نظارت» که نقش نظارتی بر سه مورد قبلی را دارد.ما باید نسبت به بررسی و تحقیق در مورد دیگر جوامع در خصوص این مدیریتها توجه ویژه داشتهباشیم و ببینیم که مرجع مهم در مدیریتهای اینچنینی در این سه سطح چیست؟
ما میتوانیم سه نوع مرجع را در سه نوع سطح مدیریتی یعنی تصمیم سازی، تصمیمگیری و اجرا شناسایی کنیم. یکی مرجع دانش، علم، تخصص و تجربیات دانش بشری است، دومین مرجع، مرجع سنتها، فرهنگ و تجربیات ملی کشورها است و سومین مرجع هم تصمیمهای شخصی سلیقه ای، حزبی، گروهی و جناحی است.
در ایران متاسفانه ملقمهای از ترکیب این سه مرجع بخصوص در چهار دهه گذشته وجود داشته که هر چه هم زمان میگذرد غلبه مرجع سوم که مرجع سلیقه ای، غریزهای، جناحی و گروهی است
تشدید میشود.
در نهایت نتیجه این نوع مدیریت در همه این سه سطح چه میشود؟ میشود که ما چیزی به عنوان برنامهریزی به معنای عام، نافذ و فراگیرش نداریم. نمیتوانیم بگوییم که برنامهریزی نداریم اما این برنامهریزی بیشتر در سطح قانون و کاغذ است، یعنی مراحل سه سطح مدیریت را طی نکرده که به یک برنامهریزی عام؛ فراگیر و نافذ تبدیل شود. عقلانیت دانش و تجربه جهانی در این نوع مدیریت گم شده و ما یک جاهایی میبینیم مبتنی بر علم دانش و تجربه عمل میشود و در جاهایی میبینیم این موارد وجود ندارد و به طور خاص در زمینههای تصمیمسازی و اجرا ما با سطح نازلی از دانش، عقلانیت و استفاده از تجربیات جهانی روبرو هستیم.
مسئله دیگر اینکه واقعا تمرکز سازمان یافتهای وجود ندارد، شما وقتی میبینید که در کشور برخی امور موازی کاریست، این را میرساند که فقدان تمرکز و برنامه ریزی هست که نمیتواند کل جامعه را دربر بگیرد.
حالا این یک بحث نظری بود اما در مورد بحرانهای اخیر باید بگویم که ایران کشوری است که به لحاظ استراتژیکی، زیست محیطی و جغرافیایی یکی از منحصر به فرد ترین مناطق جغرافیایی بوده و دائم در حال تهدید است. بخشی از این تهدیدها به تهدیدات اقلیمی بر میگردد که بخشی از آن در سطح ملی و بخش دیگری از آن فرا ملی است؛ چیزایی است که انسانها خودشان آنها را به وجود میآورند.
باران سیل و امثالهم بلیه نیستند، بخش عمدهای از آنچه که ما به آنها بلایای طبیعی میگوییم، ساخته و پرداخته عملکرد خود انسانها است که البته مواردی مثل زلزله را نمیتوان گفت که انسان چندان در آن نقش داشته اما سیل و رانش زمین و غیره ناشی از رفتارهای انسانی است.
حال ما با یک سری از تهدیدهای انسانی نظیر جنگ و شورشهای اجتماعی و قومی روبرو هستیم و کشوری که با چنین تهدیدهای اقلیمی و انسانی مواجه است طبیعتا این جامعه برای رویاروی با این تهدیدها باید فکری کرده و برنامهریزی اساسی داشته باشد؛ اما به نظر میرسد که ما آنچنان فکر اساسی نداریم و هر گاه با تهدید مواجه شدهایم به فکر مقابله میافتیم. مثلا وقتی سیلی اتفاق میافتد تازه به فکر این میافتیم که حرکتی انجام دهیم و همه اینها به این دلیل است که ما از قبل هیچ تصمیمی نگرفته و نساخته و هیچ سازمان منسجمی به وجود نیاوردهایم که در مقابل این تهدیدها بدون دغدغه یک برنامه و عمل را انجام دهیم. لذا جامعه در حال حاضر از بُعد مدیریت بحران با سیاست باری به هر جهت روبرو بوده و یک بلبشویی بر آن حاکم است.
ما در کشور سازمان امداد و نجات، هلال احمر، سازمان بسیج و پدافند غیر عامل داریم؛ یعنی به صورت قانونی و حقوقی ما سازمانهایی که بتوانند در مقابل حوادث مقاومت کنند را داریم این سازمانها هم همه یک هدف مشترک دارند، و آن مقابله با بحرانها و مشکلات بوده که آن را با وظایف متفاوت انجام میدهند. اما فرماندهی واحد ندارد و جایگاه نهادهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در ارتباط با این سازمانها تعریف نشده و همچنین یک مدیریت راهبردی واحد بر آنها حاکم نیست لذا وقتی که در صحنه عمل وارد میشود، میبینیم با یک پراکندگی مواجه میشوند.
در سیل اخیر، اگر تمام این سازمانها و گروهها را بررسی کنیم متوجه میشویم که هلال احمر، دولت، استانداران و فرمانداران، مردم، سپاه و ارتش خوب عمل کردهاند اما نتیجه آن چیست؟ همهجا کمبود وجود داشته و مردم ناراضی هستند. آن پیشرفتی که باید در عمل به وجود بیاید به وجود نمیآید و دلیل آن هم نبود یک برنامه، نقشه مدون
و اطلاعات کافی است.
به طور مثال اگر الان به استان خوزستان مراجعه کرده و بخواهیم کاری کنیم، متوجه میشویم که اطلاعات نداریم در حالی که اولین چیزی که نیاز داریم اطلاعات است. باید بدانیم که چقدر جمعیت، چند روستا و امکانات داریم و اگر اینها از قبل آماده نباشد هیچ مدیریت بحرانی نمیتواند آن را مدیریت کند و تا بخواهند این اطلاعات را جمعآوری کنند زمان را از دست میدهند.
از سویی نظام اطلاع رسانی یک پارچهای وجود ندارد. شما ببینید که صدا و سیما به عنوان یک رسانه ملی فقط وظیفه اطلاع رسانی را به عهده دارد، یعنی تعریفی که برای خود کرده، این است که با همین یک خبر مهم وظیفه خود را انجام داده است در حالی که رسانه ملی باید در یک بحران این چنینی یک وظیفه تعریف شدهای داشته باشد.
تنها وظیفهاش خبررسانی و انتشار اخبار بحران نیست، یعنی باید علاوه بر اطلاع رسانی یک بسیج عمومی انجام دهد و با ساخت برنامههای ویژه جامعه را به سمت مدیریت یک بحران در تراز ملی هدایت کند و به طور کلی میبایست ابزاری باشد در دست مدیریت بحران.
اما در حال حاضر رسانه ملی به مثابه یک جریان عمل میکند، گاهی اطلاعات درست میدهد و گاهی هم اخبار حاشیهای.
به نظر میآید برای رهایی از این بحران مدیریت در کشور، ما باید یک نهاد فرماندهی داشته باشیم که همه این سازمانهای امدادی و تمام نهادهای سیاسی اجتماعی و رسانهای ذیل آن نهاد فرماندهی تعریف شده باشند یعنی اگر زمانی بحرانی به وجود بیاید مشخص باشد که فرمانده عملیات چه کسی و چه نهادی است به طوریکه همه از آن حرف شنوی داشته باشند.
در ایام بحران سیل اخیر امیر دریا دار سیاری صحبت بسیار خوبی داشتند که باید الگو قراربگیرد، خبرنگار از او میپرسد که نظرتان در مورد سیل چیست و او در پاسخ میگوید: «من متخصص سیل نیستم بلکه هر چه نیروهای امدادی بگویند، وظیفه محول شده را انجام میدهم.»
از سویی وقتی به فرد دیگری که مربوط به یک نهاد اجتماعی است مراجعه میکنیم میبینیم کلی تحلیل از سیل ارائه میکند. بنابراین هیچ کس جایگاهش را نمیداند.
ما باید یک نظام و سازمان مشخص و مدون با یک رهبری و فرماندهی واحد به وجود بیاوریم و ذیل آن همه نهادهای سیاسی و اقتصادی تعریف شده باشند و جایگاهشان مشخص شده باشند مثلا بدانیم فرمانده عملیات امداد، نهاد ایکس است و همه از آن اطاعت و حرف شنوی داشته باشند و کلیه اطلاعات و امکانات ذیل آن جمع شود.
از طرفی در مسئله سیل اخیر موضوع کنترل بحران با حجم فعالیتهای اجتماعی شاید چندان مشکلزا نباشد اما همیشه آنچه که مشکلات را افزایش داده همان موضوع سطح چهارم مدیریت یعنی مدیریت نظارتی است که باعث میشود ما همیشه مشکل و مسئله اصلیمان پس از بحران باشد. پس از سیل است که مشکل اصلی شروع میشود یعنی مردم، خانهها، اقتصاد، مزارع رها میشوند و کسی هم مسئولیت ادامه حمایت از آنها را بر عهده نمیگیرد و این، انباشت بحران به وجود میآورد. زلزله بم چند سال است که اتفاق افتاده؟! هنوز خانوادههایی هستند که در کانکس زندگی میکنند. علت آن هم این است که در زلزله بم نهاد نظارتی وجود نداشت که بر کسانی که ساخت و سازها را تقبل کردهاند نظارت کند.
میبینیم که بخشهایی درست شده و بخشهایی همچنان به همان حالت وجود دارد دلیل آن هم این است که مدیریت نظارتی وجود نداشته است. حال بحران بعد از سیل است یعنی زمانی که احساسات فروکش میکند و افراد به دنبال زندگی خود میروند و مردمی میمانند که همه چیز خود را از دست دادهاند و جایگزینی نمیتوانند پیدا کنند و در نتیجه با بحران مهاجرت، بیکاری مواجه میشوند و این انباشت بحران است که هر مشکل کوچکی را تبدیل به یک بحران میکند.
سایر اخبار این روزنامه
بلایای طبیعی و غیر طبیعی
سیل وعدههای مسئولان
وام ۷۲ ساعته بگیرید، به سیلزدگان بدهید
۱۶ سال بلاتکلیفی لایحه بلای طبیعی!
عضو شورای شهر: نمیتوانیم گودال را پر کنیم
صندوق توسعه ملی کاندیدای پرداخت خسارت!
ضرب و شتم شدید پناهجویان ایرانی در یونان
آمار کاهش تصادفات جادهای واقعی است؟
آمریکا در اقدامی خصمانه سپاه پاسداران را به عنوان «سازمان تروریستی» معرفی کرد
اگر مدیریت صحیح باشد نیاز نیست مدیران وارد گل و لای شوند!
این استاندار را هم اخراج کنید
رستاخیز عادل!
سحر جان کجایی؟
کجا سر خوردهایم!؟
صادرات یا قاچاق؟
سوء مدیریت در مدیریت بحران
تغییر فاز فشارهای آمریکا