روزنامه آفتاب یزد
1398/06/12
جاکلیدیها هم گران شده بود
...بعد از گذر از کنار قبور دو شهید گمنام و یادآوری محسن مریدی از مادری که سی سال منتظر پسر مفقود الاثرش مانده است که برای این دو شهید گمنام مادرانه سوگواری میکند، سکوت عجیبی فضای اتومبیل را دربرگرفته است و صدای شیارها و ناهمواریهای جاده طنین انداز این سکوت شده است . به گلزار شهدای دقوق آباد میرسیم. جمعیت نسبتا زیادی برای زیارت قبور شهدا آمده اند .عکسهایی دور تادور این گلزار بر روی دیوارهای بتنی چسبانده شده اند که افرادی هم مشغول تماشای آنها هستند .
تعداد زیادی از بانوان بر مزار سردار شهید
حاج علی محمدی پور نشستهاند و توسل گرفتهاند؛ فاتحه میخوانیم و دوباره به راهمان ادامه میدهیم.
از اولین بریدگی بلوار برمیگردیم و وارد خیابانی فرعی میشویم. محسن مریدی مادر شهید محمدی پور را در حالیکه عصایی به دست دارد و به همراه تعدادی زن مشغول
قدم زدن است، نشانمان میدهد. همراهی زنها و صحبتهای صمیمیآنها مانع از پیاده شدن ما به گمان این که مزاحم محفل صمیمیشان بشویم، میشود.
از منزل شهیدان محمدی پور که رد میشویم یک خیابان سمت چپ، جلوتر که میآییم عکس دو شهید نمایان است . اینجا کوچه شهیدان اسماعیلی پور است . وارد میشویم. کوچه آب و جارو شده ،صندلی کنار منقل پایه بلندی که نشان از اسپندهای تازه خاموش شده دارد.
مریدی درب خانه ای را میکوبد . زنی خوش رو
که مادر شهید "علی اسماعیلی" است به پیشوازمان میآید و مارا به اتاقی سمت راست ورودی منزلش دعوت میکند.
شمعهای نیم سوخته که بر روی کمدی دقیقا سمت چپ ورودی گذاشته شدهاند نظرم را به خود جلب میکند . برروی درب ورودی اتاق نوشته شده است "به مهمانی لالهها
خوش آمدید" .
وارد اتاق میشویم. حسی غریب همراهم شده است . دیوارهای اتاق از عکسهای شهید پوشیده شده است . عکسهایی که گویا خیره خیره
نگاهم میکنند . برخی هم عکسهای
زمان غسل دادن شهدا توسط پدر و یا مادرشان است .مریدی میگوید : پدر همین شهید (علی اسماعیلی پور) هم شب تا صبح در مسجد ابوالفضل (ع)محله شان کنار فرزندش مانده بود زیرا منتظر همسرش که 4 ماهه باردار
و فرزندسه ساله ی این شهید بوده اند
تا از شهرستان کرج برای مراسم خاکسپاری برسند .
مریدی ادامه میدهد: چشمان این شهید باز مانده بود اما وقتی دختر سه ساله اش با او وداع میکند چشمانش بسته میشود .
اندوه عجیبی قلبم را میفشارد . صبوری این پدران و مادران، من را به فکری عمیق فرو برده است که با صدای مادر شهید افکارم پاره میشود .
برایمان چای و شیرینی آورده است. در حالی که او مشغول تماشای عکسهای شهداست
قد و بالای رنجور او را نگاه میکنم. من به صبوری او رشک میورزم و او آهی میکشد و میگوید: خوشا به حال شهدا .
بلند میشود و از اتاق بیرون میرود و سپس برمیگردد. باز هم چای تعارف میکند و با تاکید میگوید: شیرینی هم بخورید اینها شیرینی تولد "علی" است. بر روی قالی اتاق سفره سبزرنگی وسط در سراسر اتاق پهن است، مهر و تسبیح وهمچنین نشانههایی از عاشورا مانند گهواره، خار، خشت خام و غیره گذاشته شده است .
میپرسم این سفره برای چیست؟ مادر شهید میگوید: سفره حضرت رقیه (س) است، بعضیها اینجا میآیند زیارت عاشورا میخوانند، همین چند شب پیش عروس و دامادی اینجا آمده و عقد کردند و بعضی وقتها هم جلسه قرآن برگزار میشود .
مریدی میگوید: این مادر هر سال برای پسرش تولد میگیرد .
مادر شهید به هر کدام از ما یک جا کلیدی که عکس پسرش یک طرف و عکس رهبر عزیزمان (حضرت آیتالله خامنهای) طرف دیگر است، هدیه میدهد و میگوید: امسال تهیه این جاکلیدیها برایمان خیلی گران تر از سالهای قبل شد و نتوانستم آن تعداد که میخواستیم تهیه کنم ...
وقت خدا حافظی مادر شهید دستم را میفشارد و میگوید بازهم به ما سر بزنید ...
به شهر بهرمان که میرسیم مریدی با برادر شهید "رضا رحیمی" که از قبل با او هماهنگ شده است تماس میگیرد و آدرس منزلشان را میپرسد. منزل با صفای این برادر و برخورد گرم، اهل منزلش آرامش و زیبایی خانهشان را چند برابر کرده است. خواهر شهید هم حضور دارد . بعد از گفتگو در مورد ویژگیهای برادر شهیدشان و چاپ بروشورهایی که برای شناساندن برادرشان به نوجوانان چاپ کردهاند به گلزار شهدا و مزار این شهید بزرگوار میرویم.
سایر اخبار این روزنامه
بارگذاری اطلاعات پروانه وکالت در سایت مجوزهای کسب و کار
الگویی کارآمد برای فقر زدایی
جاکلیدیها هم گران شده بود
در اندوه ماتادورها و دلتنگی درههای آن سوی سویل، ژانا از درد رها شد و استخوانهایش در کرانههای آسمان
چرا برداشتن گام سوم لازم است
رتبه نخست کنکور در مترو دستفروشی میکند!
آقایان به انتقادهای تند کیهان و سلام زمان پدرم نگاهی بیندازند
مراقب باشیم آمریکا را خوشحال نکنیم
استخدام ماهیگیر به جای تصفیه فاضلاب
پنج پیش فرض ترامپ که محقق نشد
رواج معلم خصوصی
شبکه صرافان قلابی در کمین تاجران ایرانی
هنر هیچوقت به انتها نمیرسد
سامانههای مخفیای داریم که قدرت برترساز ما خواهد بود
الگویی کارآمد برای فقر زدایی
جاکلیدیها هم گران شده بود
اونا کجا ما کجا