روزنامه همدلی
1398/08/12
سیدجواد میری در گفتوگو با همدلی اسطورهسازی در جامعه ایرانی را تبیین کرد: اسطورهها شکلدهنده مجموعهای از عواطف ملتها
همدلی: ایرانیان از معدود ملل کهن و با پیشینه جهان هستند که به واسطه بهرهمندی از تاریخ، فرهنگ و تمدن کهن و برجسته، از اساطیر فرهنگی و اجتماعی بسیاری برخوردارند که نمایانگر وجوه گوناگون اخلاق و آداب و رسوم ایرانیان بودهاند. گستره اساطیر ایرانی تا به اندازهای وسیع و گسترده بوده که حتی تا به حوزههای گوناگون از جمله فرهنگ و تاریخ هم رسیده است. اما ورود اساطیر به حوزه فرهنگ و اجتماع ایرانی تا به کجا مجاز است و از کدام حیث میتوان در دنیای امروز بدان نگریست؟ سیدجواد میری جامعهشناس در گفتوگو با همدلی به تبیین اسطورهسازی در ایران و جهان پرداخته و به تاثیر نبود تاریخنگاری علمی در آن میپردازد.چرا اصولا ایرانیان جامعه و ملتی اسطورهساز هستند؟
در این سوال این پیشفرض نهفته است که در جوامع و ملل دیگر اسطورهسازی وجود ندارد، در صورتی که ما اصلا نمیتوانیم ملت و جامعهای را فرض کنیم که فاقد اسطوره یا منظومهای از اسطورهها باشد. حاکمیتها براساس مفهوم ملت در جهان مدرن شکل گرفتهاند. هر کدامشان بر اساس یکی از اسطورههای تاریخی، دینی، قومی، ملی و مذهبی به وجود آمدهاند. به این معنا نیست که به طور مثال انگلیسیها هیچ اسطورهای نداشته باشند و جامعهشان اسطورهساز نیست یا ملتی هستند که به اسطوره خیلی بیتفاوت هستند، اما این را میتوان مطرح کرد که آیا نوع، گونه یا تیپولوژی اسطورههای ایرانی با تیپولوژی اسطورههای آلمانی متفاوت است، یا به عنوان مثال تیپولوژی اسطورههای آمریکایی با تیپولوژی اسطورههای روسی چه تفاوتی دارد؟ به نظر من روی این موضوع میتوان بحث و بررسی کرد. اما به نظر من ما نمیتوانیم اساسا بحث را به این سمت بکشانیم که ایرانیان تنها ملت موجود در جهان هستند که اسطورهسازی میکنند و بعد نتیجهگیری کنیم که خود این اسطورهسازی موجب عقبماندگی ایرانیان میشود، به نظر من این امکانپذیر نیست. اساسا خود ایده ملت و جامعه و اینکه انسانها جامعهای داشته باشند و بعد براساس یک سری باورها و ایدههای جمعی، اسطوره شکل گیرد، حائز اهمیت بسیاری است. همانطور که میدانید بر اساس مفهوم میتوس و لوگوس به معنای واژه، فکر و روایت هیچ جامعه و ملتی شکل نمیگیرد، مگر بر اساس منطق و عقل محض و حسابگریهای راسیونالیستی. در واقع اسطورهها مجموعهای از عواطف ملتها را شکل میدهند و به آنها حس با همبودگی را به این شکل تقدسی میدهند. اما در مورد اینکه چه اسطورههایی میتوانند اسطورههای مفید باشند یا چه اسطورههایی میتوانند با روح زمان همگام و همساز باشند جای بحث و بررسی دارد.
چگونه میتوان فقدان تاریخنگاری علمی را در ایران سببساز اسطورهسازی تاریخی در اذهان ایرانیان دانست؟
پاسخ را با ذکر این نکته آغاز میکنم که در ایران مسئلهای به عنوان تاریخنگاری وجود ندارد. آن چیزی که وجود دارد تاریخنویسی است، بدین معنا که یک مورخ براساس دادههای یافت شده یا از آرشیوها و منابعی که استفاده کرده است، یک داستان مینویسد. تاریخنگاری یعنی اینکه شخص بتواند چشماندازی را ترسیم کند و به گونهای مشخص نماید که ایران در کجای جغرافیای جهان قرار گرفته است و این جغرافیا چه نسبتی با جغرافیای جهانی دارد. در طول تاریخ چه تطورات، تداومها و گسستگیهایی داشته است و امکانهایی که میتواند پیش روی چنین ملتی یا یک چنین تاریخی قرار گیرد چیست. اگر در ایران از این منظر به وقایع نگاه کنیم میبینیم که در ایران تاریخنگاری وجود ندارد و آنچه است بیشتر ایدئولوژیهایی است که در لباس تاریخنویسی و اینکه ما تاریخ را بیان میکنیم جلوهگری میکند. اساسا در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم، هنگامی که مفهوم تاریخ را مطرح میکنیم، یکی از مفاهیم بسیار کلیدی، مسئله یا مفهوم چشمانداز و روایت است. یعنی شما باید دارای یک چشمانداز بوده و از آن چشمانداز یک روایت را تقریر کنید. در واقع اینطور نیست که شما وقتی در مورد تاریخ صحبت میکنید سخنتان در مورد یک رخداد مطابقت با آن وقایعی که رخ داده است داشته باشد، در ایران هنوز اینطور خیال میکنند. به طور مثال وقتی از تاریخ مغول صحبت میکنیم هر آنچه را که در هزار سال یا هفتصد سال پیش درمورد تاریخ مغول گفته شده است عینا روایت میکنیم. میتوان گفت به هیچ وجه اینگونه نیست، اگر اینطور بود مطالعات تاریخی هیچ معنایی نداشت. به همین خاطر مفهوم روایت و چشمانداز هنوز در مطالعات تاریخی- ایرانی وارد نشده است و بسیاری از دعواهایی که در عرصه علمی وجود دارد و یک پای آن تاریخی است، از اینجا نشات میگیرد. کسانی که خود را در ایران مورخ میدانند بیشتر داستاننویس هستند تا تاریخنگار. اساسا داستاننویسان فقط اسطورهساز نیستند، بلکه سببساز یک سری خیالات و اوهام هستند و این خیالات و اوهام را به عنوان دلیل و ادله به خورد افکار عمومی میدهند که این مسئله باعث بسیاری از سوءتفاهمات میشود.
از عمده نتایج اسطورهسازی در ایران، عدم پویایی اجتماعی است، به طوری که افتخارات و چهرههای کهن که دیگر به روز نیستند و شاید تناسبی با شرایط امروز ندارند همچنان مایه افتخار قلمداد میشوند.
شاید بتوان گفت جامعه ایرانی یکی از پویاترین جوامع در حال حاضر بر روی کره زمین است. میتوانیم بپرسیم چرا جامعه ایران پویایی اقتصادی، کارآفرینی، اشتغال و رویاپردازی ندارد، اما جامعه ایران جامعهای است که در آن واحد یک عده به دنبال ایده جمهوریت هستند، عدهای به دنبال ولایی بودن، سلطنتطلبی، دموکراتبودن، سکولار بودن، حمایت از حکومت تمام عیار دینی، یا ناسیونالیسم باستانگرا. همه این ایدهها میتوانند در هر جامعه دیگری هر صد سال اتفاق بیفتد. اما همه اینها در وسط جامعه ایران در حال جوشش هستند، پس جامعه ایران جامعهای نیست که در آن عدم پویایی اجتماعی وجود داشته باشد. یکی از مسائل بسیار مهم روزگار ما مواجهه سوژه با جهان مدرن یا مثلا مواجهه انسان ایرانی با مدرنیته است که یکی از پیامدهای آن همانطور که ماکس وبر اشاره میکند افزونزدایی و در برخی جاها در حوزه الهیات اسطورهزدایی است که یکی از بحثها در الهیات اسلامی است. بحث اسطورهزدایی دچار چالشهایی شدید شده که از درون همین چالشها، انقلاب و انقلاب اسلامی پدیدار شده و اینکه طرحی به نام طرح اسلامیستی و پروژهای به نام غربزدایی در ایران شکل گرفته و به گونهای توانسته در تمام جهان تاثیرات خود را بگذارد. اساسا دو مسئله اسطورهزدایی و افزونزدایی را دو وجه از مدرنیته مخرب میدانست که قصد مبارزه با آن را داشتند و دوباره احیای اسطورهها و احیای جهان سحرآلود را مد نظر خود قرار داد.
اسطورهسازی سیاسی سبب میشود امکان انتقاد به برخی شخصیتهای تاریخی از میان برود و فرد آنقدر تقدس بیابد که دیگر هیچگونه اشکالی به وی وارد نشود. چگونه میتوان از این طرز فکر را اصلاح کرد؟
میتوان گفت تا حدود زیادی در جامعه ما اسطورهسازی سیاسی وجود دارد، به طور مثال زمانی که قاجارها قدرت را در دست داشتند حمله، توهین و هجو شخصیتهای پیش از آن حکومت، حکومت زندیه یا حکومتهای دیگر اشکالی نداشت، اما هجو حاکمیت مستقر مشکل بود. هنگامی که پهلویها آمدند هجو قاجار یک امر طبیعی بود، اما توهین و نقد بر حاکمیت مستقر در حاکمیت پهلوی غیرممکن بود. وقتی نظام جدید بر سر کار میآید دقیقا همین اتفاق میافتد، نقد حاکمیتهای پیشین بلااشکال میشود اما نقد بنیانگذاران تقریبا غیرممکن میگردد مگر آنهایی که به گونهای از آن هسته سخت فاصله میگرفتند و مجاز میشدند که آنها را نقد کنند. به همین خاطر فکر میکنم این اسطورهسازی سیاسی نسبتی با چارچوب قدرت در ایران دارد. اینطور نیست که تمامی کسانی که در حوزه سیاست و قدرت در ایران بودهاند مصون از نقد هستند.
سایر اخبار این روزنامه
یک فعال سیاسی در گفتوگو با «همدلی» احتمالا نورچشمیها برای انتخابات نقشه بکشند
کنترل قیمت دلار در کنار واردات
ایمنآبادی: خواب اصولگرایان برای مجلس یازدهم تعبیر نمیشود
«همدلی» سیاستهای بانک مرکزی درخصوص کنترل نرخ ارز را ارزیابی کرد تازیانه دلار بر تن تولید
سیدجواد میری در گفتوگو با همدلی اسطورهسازی در جامعه ایرانی را تبیین کرد: اسطورهها شکلدهنده مجموعهای از عواطف ملتها
همدلی تاثیر منفی نورچشمیها را بر روند کنشهای سیاسی و اجتماعی بررسی کرد بلای نوکیسههای سیاسی
همدلی به بهانه حوادث ورزشگاه یادگار امام تبریز پیامد تلخ برخی رفتارهای ساختارشکنانه را بررسی کرد
جعفر جعفری گلدیر عراق و آزمون سیاست ورزی ما
«آشنا» و توییتهایش
گزارشی از تلاطم اقتصادی یک تصمیم در انگلستان؛ ثروتمندان با آمدن برگزیت، لندن را ترک میکنند
جعفر جعفری گلدیر عراق و آزمون سیاست ورزی ما
مسیرهایدشوار تهران در پیوستن به شانگهای
بغداد و بیروت، اصلاح مقدم بر تغییر