«هرس»

علیرضا تاریوردی‪-‬ «هرس» دومین رمان نویسنده جوان و معاصر نسیم مرعشی است که با رمان موفق "پاییز فصل آخر سال است" به جامعه کتاب و کتابخوانی معرفی شد. هر دو رمان این نویسنده با استقبال زیادی از طرف خوانندگان مواجه شده و چندین بار تجدید چاپ شده است. مرعشی در «هرس»
با روایت قصه یک خانواده خرمشهری و آثار مخرب جنگ بر جسم و روح اعضای این خانواده، توانسته جنبه ویرانگر جنگ را به تصویر بکشد. «هرس» قصه از
دست دادن‌هاست قصه زخمهایی است که جنگ
بر روح انسانها می‌گذارد. مرعشی که خود اصالتا جنوبی است توانسته با استفاده از عناصر فرهنگی جنوب مثل لهجه جنوبی، اشاره‌های مکرر به نخلستان، انواع خرما، حصیر، لگاح خرما و .. به خوبی فضای جنوب را در کتاب توصیف کند. یکی از ویژگیهای مهم فرهنگی جنوب، مردسالاری است. آرزو و تمنای داشتن پسر، مرد و مردانگی در جای جای قصه بسیار پررنگ است و البته جنگ مردها را از بین می‌برد و این همان مفهوم کلیدی قصه است.


«هرس» قصه از هم پاشیدن خانواده ای است که در جامعه مردسالار و سنتی جنوب پس از سالها صاحب پسر شده و این پسر در اثر بمباران دشمن زخمی‌شده و در آغوش مادر (نوال) جان می‌دهد. داغ این پسر (شرهان) تعادل روحی نوال را به هم می‌زند و سرآغازی است برای اختلالهای روانی و شخصیتی او. پدر خانواده رسول، چاره کار را در این می‌بیند که شاید به دنیا آمدن یک پسر دیگر بتواند جای خالی او را پر کند و زخم از دست دادن شرهان را تا حدی التیام ببخشد. نوال به امید پسر باردار می‌شود اما متوجه می‌شود بچه دختر است و بدون اطلاع همسرش تصمیمی‌می‌گیرد که تبعات آن باعث ویرانی کامل روحی او می‌شود تا اینکه از خانه به مقصد نامعلومی‌خارج می‌شود. او به دهکده ای پناه می‌برد که تمام ساکنین آن زنان زخم دیده از جنگ هستند و هیچ مردی میان آنها نیست. رمان در ابتدا ممکن است به دلیل تاکید و اهمیت روی مفهوم مرد، تا اندازه ای ضدزن به نظر برسد اما نویسنده با گنجاندن یک جامعه کاملا زنانه و عاری از مرد که زنان مرد از دست داده، در نهایت، آرامش و زندگی جدید خود را در آن می‌جویند، سعی کرده به نوعی تعادل را به نفع زنان برقرار کند، اما فضای سرد، خاکستری و مغموم دهکده خبر از نوعی کمبود می‌دهد، کمبود مرد. یکی از روایتهای محوری قصه همین کشمکش میان رسول و زندگی جدید نوال در این دهکده و تلاش برای بازگرداندن اوست.
داستان از زاویه دید دانای کل روایت شده است و اگرچه توصیفهای بسیار زیبا و دقیق از موقعیتهای انسانی و مکانها دارد اما از ذهنیات و نوسانهای روحی شخصیتها یا خبری نیست یا خیلی کمرنگ
است. شخصیت پردازی نوال که شخصیت محوری
و مرکزی داستان است بیشتر با
رفتارها و نمودهای عینی او انجام شده است. به عبارت دیگر مخاطب از آنچه که در ذهن مشوش و پیچیده نوال می‌گذرد بی خبر می‌ماند و متوجه نمی‌شود چه بر او گذشته تا تصمیم گرفته خانه و خانواده خود را ترک کند و به دهکده زنان پناه ببرد. نکته دیگر این است که نویسنده وحدت زمان و مکان را به شدت به هم زده که البته در شکلهای مدرن رمان، این چیز تازه ای نیست اما تغییرهای مکرر زمان و رفت و برگشت‌های متعدد به گذشته و بازگشت به زمان حال، در بعضی جاها کمی‌ابهام انگیز و گیج کننده می‌شود و ممکن است خواننده غیرحرفه ای را سردرگم کند.
و در آخر اینکه درونمایه اصلی رمان این است که جنگ با نابود کردن انسانها، جوامع انسانی را مثل یک درخت «هرس» می‌کند اما درنهایت این درخت به حیات خود ادامه می‌دهد و شاخه‌های جدیدی را به بار می‌نشاند. نوال اگرچه خانه، خانواده و همه چیز خود را از دست داده اما حس مادرانه در او نمرده و تبدیل به مراقبت و رسیدگی به نخلها شده است و نیروی زایش و باروری در نوال به شکل رویش و احیای مجدد نخلهای سوخته خود را نشان می‌دهد. «هرس» قصه تلاش و دست و پا زدنهای انسانها برای زندگی در متن خرابی‌ها و سیاهی‌های جنگ است. قصه برآمدن ققنوس وار زندگی از خاکستر مرگ و روایت برآمدن امیدهای کوچک از دل ویرانی‌ها و ناامیدی‌هاست.