لزوم پرهیز از سایه شوم جنگ

 
 
 
 


يکي از روش‌هاي تحليلي که همواره به کار مي‌گيرم، روش تاريخي است. در روش تاريخي يکسري رويدادها که در شرايط خاصي در تاريخ شکل گرفته چنانچه در شرايط جديد هم اين رويدادها کنار هم قرار بگيرد، مي‌تواند به يک نظر يا تقويت يک فرضيه کمک کند. مجموعه رفتارهايي که دو طرف ايران و آمريکا دارند صورت مي‌دهند که به‌نظر مي‌رسد اين رفتارها خالي از اشتباه هم نيست، به همراه منافعي که در منطقه شکل گرفته که از آن تحت عنوان «قمار بين سياستمداران حرفه‌اي انتخاباتي در آمريکا و جوسالاران در دنيا به‌ويژه در منطقه خاورميانه» ياد کرده‌ام، به‌اضافه يکسري رفتارهاي تهديدآميزي که شکل مي‌گيرد، مثل تلاش آمريکا براي استقرار سامانه پاتريوت در خاک عراق به اين معناست که آمريکايي‌ها مي‌خواهند اقدامي را صورت دهند ولي در عين حال از اقدام مقابله به مثل ممانعت کنند، همه رفتارهاي تهديدآميزي است. اما در چه شرايطي اينگونه رفتارها مي‌تواند فرضيه جنگ را تقويت کند؟ اگر به روال جنگ سرد خط تلفن قرمز وجود مي‌داشت و اگر فقط يک اطلاعاتي مبادله مي‌شد، حتما الان آن انسان‌هاي بيگناه کشته نمي‌شدند. از سال 2001 ميلادي بارها ديده‌ايم به رغم اينکه ايران و آمريکا دو کشور متخاصم سياسي بوده‌اند ولي در حوزه ميداني بعضا منافع مشترکي را تعريف کردند و با هم عليه گروه‌هاي تروريستي جنگيده‌اند و همکاري‌هايي حتي بين دو طرف شکل گرفته که هيچ‌وقت آمريکايي‌ها قدر همکاري ايراني‌ها را ندانسته‌اند و درواقع امکان تداوم همکاري عليه تروريست‌ها را از بين بردند. همکاري‌هايي که تحت عنوان مکانيزم ژنو از آن ياد مي‌شد. برخي ديگر از بازيگران در منطقه هستند که نتوانسته‌اند مانع شکل‌گيري قدرت منطقه‌اي بزرگي به نام ايران بشوند و تلاش‌شان اين است که همچون هشت سال جنگ صدام با ايران، قدرت نظامي ايران در يک جنگ بزرگ فرامنطقه‌اي تحليل برود و هنوز هم انگيزه‌هاي مختلفي ميان اين بازيگران چه مرتجع و چه صهيونيسم وجود دارد و موضوع آخر اينکه ما در ايام انتخابات در آمريکا بسر مي‌بريم. زمان انتخابات هميشه موضوعي در طول سه دهه اخير همواره ترجيع بند گفت‌وگوهايم بوده و آن اينکه ما نبايد اجازه دهيم که ايران به يک بازيچه انتخاباتي در آمريکا تبديل شود و اگر اين کار صورت بگيرد، آن موقع حتي نوعي قمار انتخاباتي هم ممکن است درباره ايران شکل بگيرد. در اين ميان يک هشدار جدي هم بايد به آمريکايي‌ها داد. معتقدم آقاي ترامپ بعد از سقوط پهپاد واقعيت جنگ با ايران را بايد جدي‌تر مي‌گرفت ولي باز هم دچار اشتباه محاسباتي شد که ترور شهيد سليماني بود. درحقيقت آمريکايي‌ها از حمله ايران به پايگاه نظامي‌شان تحقير شدند، حمله‌اي که بدون پاسخ ماند. گويي ترامپ در جنبه‌هاي مختلف دولت و قدرت آمريکا را تحقير مي‌کند. به‌نظر مي‌رسد اگر جنگ ديگري شکل بگيرد، اين جنگ به هيچ‌وجه جنگي نيست که پايانش به دست آمريکايي‌ها باشد. حتما جنگ آثار ويرانگري را براي دو طرف دارد ولي جنگي نخواهد بود که آمريکايي‌ها نتيجه آن را مشخص کنند. جنگي نخواهد بود که به جنگ‌هاي گذشته مثل حمله آمريکا به عراق يا افغانستان شباهت داشته باشد. منتها آن چيزي که دغدغه ماست و آن چيزي که درباره‌اش صحبت مي‌کنيم، بحث ارزيابي نتيجه جنگ نيست بلکه تلاش همگاني براي جلوگيري از حماقت سوم آمريکايي‌هاست. حماقت سوم آمريکايي‌ها اگر شکل بگيرد، آن موقع آمريکايي‌ها حتما مي‌دانند که ايران با تمام توان وارد جنگ مي‌شود. وقتي ايران با تمام توان وارد اقدامات مقابله به مثل شود حتما در همان چند روز اول چند‌هزار سرباز آمريکايي کشته خواهند شد که در تاريخ جنگ‌هاي آمريکا در طول يک قرن اخير اتفاق بي‌سابقه‌اي است. با اين شرايط کساني که نگاه منطقه‌اي‌تر به تحولات دارند، ورود ايران و آمريکا به چنين جنگي را در راستاي منافع دو طرف نمي‌بينند ولي واقعيت اين است که الان در شرايطي که دنيا درگير آمريکا است و همگان حتي ايران و آمريکا بايد همکاري کنند، امکان سوءاستفاده برخي بازيگران از قدرت‌هاي فوق‌العاده‌شان وجود دارد. ما به‌خصوص به‌عنوان کشور ايران نبايد اجازه دهيم امنيت و منافع کشورمان دچار جنگي شود که به هيچ‌وجه در اين جنگ، شاخص‌هاي ملي تعريف نشده است.