روزنامه آفتاب یزد
1399/02/17
روحانی بیل به دست
محمد علی شاهنده- سفره افطار ما ایرانیان سالها با ربنای استاد و اذان مرحوم موذن زاده اردبیلی رنگ و بوی خاصی داشت و سفره سحری هم با دعای سحر رنگ و لعابی دلنشینتر در همان سالها در یزد، گرسنگی و تشنگی ظهرهای داغ ماه مبارک هم با کلام و جمال عارفی کامل، عطر و طعم دیگری به خود میگرفت.عارفی که سادگی کلام دلنشینش لاجرم گواه کز دل برآمدن بود و رنگ جمال نورانیش حکایت از سر درونش داشت.
آری، قصه سی ساله مسجد مرحوم برخوردار یزد ،
نمازهای ظهرین ماه مبارک رمضان، نماز روز عید فطر و حکایات، کرامات و موعظههای "آسید جواد" در گذشته و قصه حسرتهای نشناختنش و نداشتنش در حال.
"آسید جواد" نام زاهدی از دنیا گریخته برای مردم کوچه و بازار یزد بود و "آیت ا... حاج سید جواد حیدری " نام عارفی به خدا پیوسته برای مراجع بزرگ شیعه در نجف، قم، مشهد و…. تا جایی که امام خمینی (ره) ، تام و تمام ترین وکالت و اجازه شرعی را آن هم لفظا و نه با مستند و مکتوب به او داده بودند:
«ایشان لفظا اجازه وسیع دارد»
اما وجود پیشوندها و پسوندها یا عدم وجود آنها باعث نشد تا سید جواد نامش را وسیله نانش کند که هماره میگفت : «آدم باید نون خودشا بخوره» و تا این آخریها - در ۸۰ سالگی -که هنوز توان جسمیاش اجازه میداد سر زمین میرفت و بیل میزد.
و او که میدانست دیدن یک آخوند مسن که در حال بیل زدن زمین است ممکن است برای خیلیها عجیب باشد و میدانست ممکن است همان خیلیها به واسطه ظن نمایشی و ریایی بودن کارش در گناه افترا بیافتند، در کوی و برزن به لباس ساده روحانیت اکتفا میکرد اما دستهای پینه بسته و خشن او گواه چیز دیگری بود. دستهایی که میتوانست لطافت برگ گل را داشته باشند و جز سنگینی بار یک قلم سنگینی دیگری را متحمل نشوند.
پیرمرد از شهرت فراری بود و گاهی هم که شهرت به سراغش میآمد چنان پسش میزد که همه متوجه میشدند سید اهل این حرفها و به قول خودش «بازیها» نیست و به راحتی جایگاه معنوی را به جایگاه ظاهری ترجیح میدهد؛ خودش میگفت: «حاضرم شصت سال پیش نمازی ام را بدم به جاش یک نماز هول هولکی راننده تاکسی که دیر رسیده به مسجد و دویده توی وضو خونه یه وضو نصفه نیمه گرفته و اومده آخر صف جماعت ایستاده نماز رو بگیرم، تازه تو این معامله سودم کردم. »
سید روی دوستی و مودت بین مردم تاکید داشت؛ محبت بین مردم را موجب محبت بین خدا میدانست و بارها بالای منبر گفته بود که «اگر با کسی پرونده دادگاه داری آنرا جلوی در دادگاه پاره کن و بگو خدایا من گذشتم وهمان لحظه هم دعا کن و بدان که خدا جواب میدهد»
به فکر همه قشرهای مردمیبود؛ وقتی پای فرزندان و به ویژه دختر بچه وسط میآمد تاکید میکرد که «وقتی وارد خانه شدی دست روی سر بچههایت بکش و اگر دختر داری یک نقلی چیزی هم به او بده»؛ سید روی احترام به همسر حساس بود؛ یکبار به گوشش رسانده بودند که مردی زنش را کتک زده؛ آنقدر عصبانی شده بود و بین گریههاش برای این ماجرا گفته بود
«به حضرت زهرا(س) قسم مردی که زنش رو بزنه اهل آتشه»
دلگرم کردن مردم به دین برای سید از راههای پیچیده رد نمیشد؛ خودش دوبار حج واجب رفته بود ولی چون به قول خودش اولی به دلش ننشسته بود راضی شده بود یکبار دیگر هم حج واجب برود، اما هیچگاه به عمره نرفت چون مستحب بود و همیشه این داستان را نقل میکرد؛ «فردی میخواست به عمره برود ولی نرفت و پولش را به فقیر داد، هر کسی که از حج برمیگشت میگفت فلانی من تو را آنجا در حین طواف دیدم»
خودش از مال دنیا هیچ چیزی نداشت؛ میگفت «کاری کنید که مال دنیا نوکر شما باشه نه اینکه شما نوکر مال دنیاتون بشید»؛ تا آخر عمر هم در خانه ای ساده زندگی کرد و لباسهای ساده تنش کرد تا کسی فکر نکنه سید به حرفهایی که میزند، عامل نیست.
سید مردم داری اش تک بود؛ میگفت جلوی همدیگر کوتاه بیاید و دشمنی را زیاد نکنید؛
« پیامبر فرموده اند که اگر یک سر ریسمان به دست من باشد و سر دیگر ریسمان به دست بقیه مردم دنیا، هیچ وقت این ریسمان پاره نمیشه چون هر چقدر که مردم این ریسمانو بکشن من سر اون رو شل تر میکنم. »
شاید یکی از دلایلی که منبرهای سید را برای جوانان و حتی نوجوانان جذاب کرده بود
بذله گوییهای سید در سخنرانیهایش بود؛ سید میتوانست در یک سخنرانی با مثالهایش
مردم را بخنداند و هم لحظه ای بعد
با مثالی عرفانی و عمیق اشک را بر چشمان مخاطبانش جاری کند.
عادتش این بود که وقتی حرفهای سخت و اندوه بار میگفت و دردهای معنوی و کاستیهای رفتاری را گوشزد میکرد بی درنگ روی سخنانش به ملاحت و شیرینی میگرایید و کام شنونده را به لبخند یا تبسمیتازه میکرد.گاهی در توصیهها و نیز بر منبر میگفت که باید جدی و مسئولیت شناس بود اما «نباید روی خود را با سرکه شست! »
میگفت که ملانصرالدین در خواب دید کسی میخواهد به او مبلغی پول بدهد، ملا نمیگرفت و تقاضای اندکی بیشترمیکرد که از خواب بیدار شد. دید در دستش پولی نیست و همه مبلغ از دست اورفته است. دوباره چشمهایش را بست و خود را به خواب زد و دست دراز کرده میگفت همان مبلغ را بدهید قبول میکنم.
برخلاف آنچه فکر میکردند سید خودش را از مسائل مهم دنیای اسلام کنار نکشیده بود و همیشه از رفتار برخی چهرههایی که فقط و فقط به دنبال کسب علم بدون عمل هستند انتقاد میکرد.
در هر حال انسان را به یاد نسیان و خطایایش میانداخت. در جریان خشکسالیها عده ای از مردم یزد به نزدش رفته بودند و از او تقاضای اقامه نماز باران کرده بودند و او در جواب دعوتشان گفته بود: « همین که به خاطر این گناهان سنگ بر سرمان نمیبارد ، بروید خدا را شکر کنید. باران و رحمت الهی پیشکش »
پندهایش ساده بود و سلیس؛ اگر هم در میانش حدیثی یا آیه ای میخواند آنقدر لطیف و دم دست بود که از کودک 10 ساله تا پیرمرد 80 ساله آن را میفهمید و هر دل سنگ شده یا نشده ای را آب میکرد.
«دین اومده تا به ما بگه با مال و ناموس و آبروی مردم کار نداشته باش، اگر اینا رو فهمیدی اهل بهشتی»
« به اجداد طاهرینم قسم ؛ برای هر نگاه به نامحرم ، انسان را دو هزار سال نگه میدارند!»
« دکمه پیراهنی که با دست خودت بستی ، چه بسا با دست غسّال گشوده شود!»
« مواظب باشیم، خوب باشیم... اگر هیچکدامش نیستیم لا اقل بد نباشیم، آزاده باشیم... »
« سفره نماز شب اگر گسترانده شود ، طعامش را خدا مینشاند.»
« دست را اگر به جای زنگ بر دیوار بگذاری،
دری به رویت گشوده نمیشود. زنگ منزلگه حق اهل بیت اند. »
« هیچ کس به اندازه خدا دوستمون نداره...گناهی که خدا نمیبخشد حق الناس است.»
« انسان برای دنیای خود زرنگ است، اما برای آخرت خیر!»
« خانه خالی را که دزد نمیزند. دل خالی هم برای شیطان ارزشی ندارد! شیطان با من و تو کار دارد؛ با من و تو! چون فقط من و توییم که میتوانیم با گناه ، جگر امام زمان ـ عج ـ را بسوزانیم »
« آدم که پیر میشود فقط به درد بهشت میخورد »
و سرانجام در عرفانی ترین لحظات مبارک سحر هفتمین روز ماه مبارک رمضان ۱۴۴۱ - ۱۴ تیر ۱۳۹۳ - آنگاه که موذنان آواز اذان برآوردند در معراج عبادت برات دیدار یار را گرفت و لحظاتی بعد که از ماذنههای یزد صوت قرآن بلند شد مردمان یزد در باشکوهترین تشییع در تاریخ یزد، پیکر پاک سرشت او را از مهمانی خدا در روی خاک تا مهمانی خدا در افلاک بدرقه کردند. او رفت اما ماند. چرا که دست به دست شدن تصاویرش در اتاق خانهها و مغازههای بازار یزد و دهان به دهان شدن ضرب المثل وار روایتهایش به لهجه سلیس یزدی نظیر« خدایا مارو مفتکیوک بیامرز »،« لا عَمَلِت خاکِت مُکنن »،
« دَرِ خیر نبندد »،« اینی که برا خداهه هیشکه گَلِش نکن » و.....نشان میدهد که آسید جواد هنوز نفس میکشد و یادش حال خیلیها را خوب میکند.
منابع: کتاب بهشت بندگی، تالیف میرزا محمد کاظمینی – خبرگزاری فارس و...
سایر اخبار این روزنامه
احمد حکیمیپور، عضو شورای مرکزی مجمع نمایندگان ادوار مجلس در گفت و گو با آفتاب یزد:
سخنگوی قوه قضائیه خبرداد
افزایش شاخص بورس تا به کجاست!؟
اتحادیه اروپا میگوید نسبت به چین «ساده لوح» بودیم و در آینده عملگرایانه تر رفتار خواهد کرد، آمریکا هم اعلام کرده در روابطش تجدید نظر میکند
جزئیات تازه از محاصره ناو آمریکایی توسط قایقهای سپاه
شرایط در مناطق سفید هم عادی نیست
کرونا هم به سرنوشت HIV دچار خواهد شد؟
بعد از قانون اصلاح انتخابات، مجلس طرحی برای اصلاح روند انتخاب حقوقدانان شورای نگهبان با اولویت مطرح کرد
ملاحظه کاری در واکنش به چین
روی دیگر سکه کرونا
افطار کرونایی...
روحانی بیل به دست
وقتی همه خواب هستیم