نوآوري در ديپلماسي؛ تنها راه باقي مانده

شايد تدوين‌كنندگان و امضاكنندگان كنوانسيون وين درباره روابط ديپلماتيك در حدود نيم قرن پيش نمي‌توانستند اين موضوع را باور كنند كه زماني سازمان‌هاي بين‌المللي و مشروعيت نهادهاي چندجانبه‌اي كه به وسيله آن كنوانسيون، متولد مي‌كردند روزي تبديل به عاملي براي تباني و فساد قدرت‌هاي برتر و مانع از صلح بين‌المللي پايدار شود. با وجود آنكه شيوع ويروس كرونا، توسعه كاربردهاي فضاي مجازي و ظهور گروه‌هاي قدرت غيردولتي به عنوان بازيگران مشروع در جهان در حال گذار به همگان ثابت كرد كه مفاهيمي همچون «جهاني شدن»، حذف مرزها و انتقال فوري تهديدها و فرصت‌ها به فراسوي مرزها همچنان زنده و قابل ملاحظه هستند، اما تلاش براي دستيابي به تمامي منافع و محروم كردن ديگران و بي‌توجهي به اصل تسهيم قدرت هنوز ادامه دارد.  ملل متحد، يونيسف، سازمان بهداشت جهاني، آژانس بين‌المللي انرژي اتمي و ديگر نهادهاي چندجانبه از منظري به علت قرار دادن قدرت‌هاي برتر در كنار قدرت‌هاي نوظهور و دولت‌هاي ضعيف‌تر در تصميم‌گيري‌ها و  كاناليزه كردن اقدامات كشور يك‌جانبه‌گرايي همچون امريكا از مسير شوراي امنيت با قابليت تعديل مواضع از سوي سه كشور اروپايي، روسيه و چين اگرچه به ظاهر موفق عمل كرده است، اما اين موفقيت نيازمند ارزيابي طرح‌ها و ابتكارات بين‌المللي همچون ابتكار «توافق جهاني» (Global Compact) كوفي عنان، پيشنهاد «جهان عليه خشونت و افراطي‌گري» (WAVE) ايران يا فساد بنگاه‌هاي اقتصادي و نهادهاي خيريه پرنفوذ در ملل متحد است كه از ديد نگارنده به علت فاصله بسيار زياد ضريب نفوذ آنها در كشورهاي كمتر توسعه يافته نسبت به اروپا و امريكا ناموفق بوده است. دولت‌ها به دليل ناكارآمدي راه‌حل‌هاي يك‌جانبه و جلوگيري از يك‌جانبه‌گرايي ديگران به كسب مشروعيت جمعي و نهادهاي چندجانبه روي آورده‌اند، اما متاسفانه كاربرد كسب مشروعيت جمعي (با اهميت بالاتر از امنيت جمعي) در نهادهاي چندجانبه تبديل به ابزاري براي پيشبرد اهداف و توجيه اقدامات نهادهاي اقتصادي قدرتمند چندمليتي پشتيباني‌ شده توسط نهادهاي سياسي استثماري شده است. جمهوري اسلامي ايران با داشتن اصل ۱۵۲ قانون اساسي به عنوان مانفيست سياست خارجي خود كه يكي از مترقي‌ترين عبارت‌هاي حقوقي در ميان تمامي كشورهاي جهان است، از ابتدا با توجه به گسترش تعامل با نهادهاي چندجانبه ضمن تحفظ نسبت به ارزش‌هاي خود، خود را به عنوان يك كشور استثنايي با گفتماني منحصر‌به‌فرد تثبيت كه با ورود متغيرهاي ويژه خود، بسياري از نامعادلات بين‌المللي را تبديل به معادله كرده است. پرونده هسته‌اي ايران به عنوان يك موضوع اساسي در حقوق بين‌الملل براي قريب به ۲۰ سال، فرازونشيب‌هاي بسياري بين رخدادهاي مهم خود همچون توافق سعدآباد، توافق ايران با برزيل و تركيه، برنامه جامع اقدام مشترك و اخيرا قطعنامه سراسر بدعت آژانس بين‌المللي انرژي اتمي (IAEA) داشته است كه فارغ از خروجي‌ها، تلاش‌هايي براي دستيابي به مشروعيت‌بخشي ديپلماسي و گفت‌وگو در برابر يك‌جانبه‌گرايي امريكا و نهادهاي استثماري چندمليتي تحت نفوذش بوده است. اما چند رويداد مهم اماره‌هايي از يك چرخش معنايي (Ideational Turn) قريب‌الوقوع در مناسبات بين‌المللي مي‌دهد كه چشم‌انداز جهان را متفاوت از سناريو‌هاي پيش‌بيني شده «نظام بين‌الملل چندقطبي»، «جهان بدون قطب»، «جهان چند مركزي»، «جهان بدون غرب» و... ترسيم مي‌كند.  ضعف آشكار حكمراني اروپا در برابر امريكا، شكست درون‌ملتي امريكا، ايجاد گفتمان مقاومت و جبهه تاثيرگذار آن در خاورميانه، ناتواني عمومي اكثر دولت‌ها در مقابله با ويروس كرونا و مشخص شدن قدرت بسيار كمتر از سطح مورد انتظار چين در منازعات سياسي و اقتصادي، همه ضعف توجه صرف به ديپلماسي يا سياست‌هاي انزواطلبانه را نشان مي‌دهد. امريكا رشد اقتصادي نزولي پيدا كرده است، اعتراض نخبگان به ده‌ها تريليون دلاري كه در عراق و افغانستان هدر دادند، توسعه نامتوازن و اختلاف طبقاتي ملموس در شهرهاي بزرگ، حفره‌هاي حقوقي در قوانين آن كشور در مديريت بحران‌ها در شيوع ويروس كرونا و اعتراضات اخير ضدنژادپرستي و نشر اطلاعات محرمانه‌ توسط مشاور امنيت ملي سابق جنگ‌طلب ترامپ اين كشور را به جاي دخالت در ديگر كشورها به مرور به تمركز بر امور داخلي خود سوق مي‌دهد كه فرصتي استثنايي براي قدرت‌هاي نوظهور ايجاد مي‌كند. برخلاف ضرب‌المثل يوناني «دريا بيمار مي‌شود اما هيچ‌وقت نمي‌ميرد»، اين بار نهادهاي چندجانبه قرار است به اغمايي چند ده ساله بروند، هر چند ديپلماسي چندجانبه و نهادهاي چندمليتي (نه بين‌المللي) بين سوله‌هاي مختلف اجتماعي و سياسي چند كشور با هم باقي مي‌ماند اما به هر حال، چاره‌اي جز نوآوري در ديپلماسي باقي نمي‌ماند. ديپلماسي نوآورانه و هوشمندي كه اهداف اقتصاد سياسي را به عنوان هسته مركزي امنيت ملي و جمعي پيش ببرد و نه صرفا اهداف سياسي، اقتصادي يا امنيتي. از ديد بنده، روش‌ ديدارهاي رسمي و ديوان‌سالاري ديگر جواب نمي‌دهد، دنيا نيازمند يك ديپلماسي عملگرايانه است. با واقعيت بايد هر چه سريع‌تر روبه‌رو شويم، منافع مشترك و روابط اقتصادي بيشتري با عراق، ونزوئلا، روسيه و چين داريم تا امريكا و اروپا. دنياي جديد، دنيايي خواهد بود كه ديپلمات‌ها بيشتر به بازارياب براي بنگاه‌هاي اقتصادي كشور خود شبيه مي‌مانند تا نمايندگاني كه تنها زبان ارتباط سياسي را مي‌فهمند. شوراي امنيت بازيگران غيردولتي به خود اضافه خواهد كرد و سرانجام جامعه جهاني به‌طور رسمي به اين نتيجه مي‌رسد كه تقريبا هيچ معادله بين‌المللي بدون در نظر گرفتن متغيرهاي ايران به نتيجه نمي‌رسد. آن چيز كه اروپايي‌ها با بدعت خود در پيشبرد اهداف امريكا در آژانس بين‌المللي انرژي اتمي عليه ايران به كار بردند، هزينه‌هايي بيش از تصور آنها خواهد داشت. اعتقاد عمومي مردم جهان به اثربخشي ديپلماسي و گفت‌وگو يك خراش گسترده برداشت كه با عدم قطعيت‌هاي ويژه اين روزها، اين مجسمه باستاني چند صدساله را فرو مي‌پاشد. به عصر جديد خوش آمديد.