مردم را خسته کردید

مجید ابهری‪-‬ مردم اصلی‌ترین سرمایه و محکم‌ترین پشتوانه یک دولت و کشور بوده و به قول مولا علی (ع) باوفاترین حامیان یک دولت هستند. از همین رو آزردن آنها گناهی بزرگ و نابخشودنی است چرا که چشم امید آنها بعد از خداوند به دست دولتمردان است تا پل ارتباطی خداوند با آنها باشد. مغبون‌ترین دولتمردان کسانی هستند که عمر خدمت خود را جاویدان و قدرت اجرایی شان را ماندگار دانسته و غافل از میزان و بازخواست در این دنیا و دیارعقبی باشند. قدرت، پست و مقام امروز امانتی آزمون گونه و ناپایدار است و سراب فریبنده قدرت عجوزه‌ای در لباس عروس است با هزار داماد. چون خودم در این دام و کمند بلا گرفتار شدم به خوبی فهمیده و می‌دانم که تا قبل از رسیدن دست به مسند، ده‌ها شعار، وعده و وعید که ما با دیگران متفاوت بوده و هشت را هشتاد و صد را سیصد می‌کنیم و بیت المال را همچون مهریه مادر نگاهبان می‌گردیم. اما تا شاهین اقبال برشانه‌اش می‌نشیند در کمتر از یک چرخش زمین نسیان که امروز «آلزایمر» خوانده می‌شود ناگهان و به یکباره بر ارکان و زوایای مغز مستولی شده و خود و خدا را فراموش می‌کنیم. از اینجاست که شلاق علیه همنوعان و دیگران آغاز شده و انسان فراموشکار در پیله خود تنیده و به قول قرآن شریف حق ناشناسی و ناسپاسی را پیشه می‌کند. وعده دادن و سپس فراموشی آنها به عنوان یک سنت اجرایی در ردیف آداب و تشریفات ثابت درمی آیند. کمرنگ شدن اعتماد اجتماعی کارساز‌ترین آسیب بر پیکره اقتصادی یک کشور بوده و قادراست نظام‌های حاکم را تضعیف نماید. هرچند از دیر باز تاکنون تقابل «حیدری» و«نعمتی» در یک جامعه سنتی به عنوان یک نمایش دراماتیک از دو دستگی مورد قبول وپذیرش نسل‌های مختلف بوده اما موضوع از آنجا به بعد که افراد و گروه‌های خاص حق ومجوز بهره وری از این گروه‌ها داشتند چه در کشورهای به ظاهر دموکراتیک و چه در ممالک بسته و دارای نظام‌های توتالیتر این دو وچند دستگی‌ها حضور و وجود داشته و فقط سبک و سیاق مدیریت‌ها متفاوت می‌باشند. امروز گرانی، آلودگی هوا، فقدان فرهنگ عذر خواهی، پایمال نمودن عمدی یا سهوی حقوق شهروندی، نادیده گرفتن «حق الناس» در کنار تبعیض‌ها ویژه‌خواریها و تبعیض‌های اجتماعی آنچنان مردم را آزار نمی‌دهند که تقابل‌های سیاسی و کشمکش‌های جناحی آثار شوم و غیرقابل جبرانی بر روحیه و طراوت مردم می‌گذارند. به قول بچه‌های جبهه و جنگ ترکش رفتارهای متناقض و متضاد دولتمردان، مردم
خصوصا جوانان را گرفته و آنها را نسبت به آینده و حال نومید و افسرده می‌سازد. وعده‌های عمل نشده که بسیاری از آنها از ابتدای حرکت نیز غیر ممکن به نظر می‌رسید یکی از اصلی‌ترین محرک‌ها در این مقوله می‌باشد. اختلاس‌ها و ویژه خواری‌ها که از لحظه تولد در جامعه کم وبیش شنیده می‌شوند با انگ شایعه پراکنی منجمد شده و درجا بایگانی می‌شوند. ارزشها ضد ارزش و شایعات به واقعیات تبدیل می‌شوند. خدمتگزاران صادق و مومن با تحمل مصیبت مضاعف از دوست و دشمن میان دو سنگ آسیاب حال وآینده سخت‌ترین شرایط روزگار را سپری می‌کنند. در این میان فضای مجازی همچون مادیان مست به هر سوی از چپ و راست می‌دود که آبرو و حیثیت مردم را لگد مال نماید. برای قشری از اقشار جامعه ما هرچه در اینترنت و فضای بی‌در و دروازه آن منعکس می‌گردد آیاتی از مجموعه حقایق می‌باشد. مهم نیست که منبع ساخت و تولید و آن کجاست همین قدر که در اینترنت آمده کافیست. سخن گفتن علیه یا له یک شخص به راحتی صورت می‌گیرد؛ نه موازین الهی نه معیارهای اخلاقی و نه ضوابط اجتماعی و فرهنگی در نظر گرفته می‌شود. وقتی در جامعه یک دولتمرد و یک مدیر ارشد بدون هیچ گونه پرده و حجاب علیه فرد دیگر سخن می‌گوید، تهمت می‌زند و به سادگی آبروی او را به باد می‌دهد از یک فرد عامی کف جامعه چه توقعی می‌توان داشت؟ پس آنگاه حوصله مردم از بگو مگوهای ما سر می‌رود مگر ما اینهمه مشقت و مصیبت را تحمل کردیم که شما امروز اینگونه حاصل دسترنج پدران و مادران ما را بر باد دهید؟ آیا داغ برادر، پسرعمو، خواهرزاده و... دیده ای؟ آیا همسایه یا بچه محلت با پای خود از زیر قرآن کریم عبور کرده و با دو پای مصنوعی به خانه برگشته؟ یاد‌آوری دیالوگ آژانس شیشه‌ای در محل خرید بلیت بین آقای پرستویی و فرد دیگر در رابطه با رفتن هنگ و برگشتن گروهان.... فردا و فرداهای دیگر در چشم ما دو نوع یا بیشتر است نوع اول افرادی با باورهای پولادین و تکلیف نانوتیتانیوم چشم به دهان ولایتمدار دوخته و منتظر فرمان نهایی در راستای تکلیف مدار در آتش به اختیار است. نوع دوم آدم نماها و فرصت طلب‌ها هستند. قطب نمای این دو گروه برای یافتن مسیر و مقصد ولایت و ولایت پذیری خواهد بود. ارز خوارها و دکل خورها کم بودند که کوه خوار و جنگل خوارها نیز به یاری آنان آمدند. باید آتش خواری جهنم را نیز به منوی خوراکی‌های آنها اضافه نمود. در خاتمه باید اضافه کنم که هر چه از آرمان‌ها و ارزش‌های معنوی حاکم بر انقلاب اسلامی فاصله بگیریم آینده فرزندان نوجوان و جوانمان را به چالش کشیده ایم. باید بپذیریم جان ارزشمند است و کودک و سالمند در آن تفاوتی نخواهند داشت.