سایه تزاریسم برسر اروپا

احسان حضرتی‪-‬ کلمه تزار، در فرهنگ سیاسی روسیه و اروپا، مفهومی سراسر مقتدرانه و نشانه تمامیت خواهی یک کشور است.
تزار‌های روسیه از زمان پتر کبیر در سال 1721 تا سال 1917 و تشکیل اتحاد جماهیر شوروی، به هر شکلی تلاش داشتند تا بر بخش‌های مهمی از اروپا یا تسلط داشته باشند یا حداقل بتوانند تاثیرگذار باشند.
بعد از سقوط حکومت تزارها، رهبران شوروی نیز، همان سیاست سلطه جویی بر اروپا را ادامه دادند. در دوره جنگ‌های جهانی اول و دوم، جنگ سرد و طی سال‌های منتهی به 1991 نیز همچنان این روس‌ها بودند که به اروپا به عنوان یک طعمه آماده نگاه میکردند. اما بعد از فروپاشی شوروی، دولت وقت روسیه به رهبری بوریس یلتسین، چندان علاقه‌ای به ایجاد تنش‌های مرسوم نداشت و بیشتر تلاش میکرد تا از خود و دولت وقت مسکو، چهره‌ای دموکراتیک و صلح طلب به نمایش بگذارد و شاید به همین دلیل است که در سال‌های انتهایی دولت خود، محبوبیت چندانی میان روس‌ها نداشت و سرانجام به دلایل پزشکی و عدم محبوبیت در سال 1999 از مقام خود کناره‌گیری کرد.
جامعه روسیه، بنا به سابقه تاریخی خود، به دنبال کسی بود تا غرور ملی این کشور را احیا کند، در این بین نکته حائز اهمیت این است که چالزتیلی از جامعه شناسان مطرح، در باب مسئله جامعه شناسی تاریخی، نتیجه میگیرد که «عملکرد دولت‌ها ناشی از تغییرات اجتماعی، تغییر خواهد کرد نه براساس تغییر دولت». این جمله به این معنی است که، زمانی که خاستگاه اجتماعی یک تفکر تغییر نکند، دولت نمی‌تواند در آن تغییری ایجاد کند.


مصداق بارز مسئله ذکر شده، جامعه روسیه است که از میانه قرن 18تا اواخر قرن بیستم چه به صورت یک نظام پادشاهی و یک نظام کمونیستی، دارای
یک برتری و سلطه جویی بوده و غرور ملی
روس ها، همیشه در این زمینه زبان زد بوده است و مردم روسیه علاقه‌ای به ایجاد تغییر در این زمینه نداشتند. روسها همیشه علاقه داشتند تا برتری نسبی بر اروپا داشته باشند و اروپاییان بدانند که همسایه شرقی قدرتمند، همیشه در کمین است. این عدم تغییر احساس در مردم روسیه، باعث شد تا دولت‌های مسکو، تغییری در سیاست‌های خود ندهند. در زمان کناره‌گیری یلتسین، نخست وزیر وقت روسیه، ولادیمیر پوتین بود.
چهره‌ای نه چندان شناخته شده و بسیار گمنام،اما آشنا به روحیه ملی روسی و دانا در زمینه غرور ملی.
ولادیمیر پوتین به خوبی میدانست که زمینه موفقیت در جامعه روسی، ایجاد شرایطی برای احیای همان سلطه جویی است، اما اینبار با احتیاط کامل.
پوتین از سال 2000 در راس حکومت روسیه حضور دارد، در 20 سال گذشته، با مروری کوتاه بر این دوران پرفراز و نشیب به خوبی میتوان فهمید که سیاست‌های وی به نوعی در ادامه سیاست‌های تزاریسم و کمونیستی است. وی به خوبی توانسته است، غرور ملی روس‌ها در برابر غربی‌ها
علی الخصوص اروپاییان را احیا کند و سایه هر چند کمرنگ، اما تاثیرگذار را بر روی اروپا قرار دهد.
اگر کارل مارکس در سال 1848 با جمله مشهور «شبحی در اروپا در گشت و‌گذار است»، تاریخ ساز شد، ولادیمیر پوتین در طول 20 سال گذشته، سایه این شبح را بر سر اروپا قرار داده است تا سران اروپایی به یاد داشته باشند که در سمت شرق آنها، قدرتی تاریخی قرار دارد که هنوز به اروپا به چشم یک طعمه و شاید اینبار شکار نگاه می‌کند.