واژگان کار راه‌انداز!

برخي واژگان کار راه‌انداز هستند اما گره‌گشا نيستند؛ واژگانِ اصولگرايي، اصلاح‌طلبي و اعتدال به عنوان پرچمي براي بازي‌هاي سياسي کاربرد دارد و هر کسي مي‌تواند از اين واژگان بهره ببرد و خود را در پشت چنين عبارت‌هايي پنهان کند. شايد بهتر است اين‌طور تعبير شود که چنين واژگاني مانند لباس‌ تيم‌هاي ورزشي نوعي شناسه است براي نظم ظاهري تا ليگ سياست براي هواداران جذاب‌تر به نظر برسد! گاه مردم اسير واژگان مي‌شوند و بدون شناخت مهم‌ترين سرمايه جوامع يعني بشر، واژگان را ضمانتي براي اصلاح مشکلات موجود مي‌دانند و بر همين اساس است که سال‌ها در حال درجا زدن هستيم چراکه شعارها و واژگان نتوانسته‌اند تغيير و تحول عيني به وجود آورند، اين خطاي محاسباتي باعث شده ملت همواره در فضاي سرخوردگي حضور داشته باشند. در ساختارهاي ثابت، شعارهاي متفاوت گره‌گشا نيست بنابراين تا ساختار ذهني مردم و حکمرانانِ جوامع تغيير نکند نتايج تکراري تجربه خواهد شد. بنابراين گاه جوامع مصداق ضرب‌المثل از گاو نر شير دوشيدن، مي‌شوند! و بر همين اساس، پيوسته فضاها و نتايج تکراري تجربه مي‌کنند! اگر از جغرافيايي که قابليت کاشت و برداشت جو و گندم نيست انتظار چنين محصولاتي وجود داشته باشد بايد پذيرفت زيرساخت‌هاي ذهني مردم چنين جغرافيايي ايرادات اساسي دارد! چراکه از يک گزاره غلط انتظار نتيجه دلخواه دارند. هيچ جامعه‌اي نمي‌تواند قدرت اجبار زمان را ناديده بگيرد؛ بنابراين حکمرانانِ زمان‌شناس نسبت به هر کنشي که از سوي ملت ايجاد مي‌شود واکنش متناسب نشان مي‌دهند، مردم امروز به واسطه فناوري و تکنولوژي متوجه شده‌اند که کلمات، جملات و عبارت‌ها و شعارها از دهانِ هر حکمراني ادا مي‌شود و حکمرانان به واسطه فلسفه و ذهنيتي که آموخته‌اند تصميم‌هاي‌شان را به نوعي خالص شده به حساب مي‌آورند و ناخودآگاه در فرآيند زمان دچار اين احساس مي‌شوند که ممکن است مورد حمايت و تفقد خداوند باشند؛ بنابراين آنچه به انجام مي‌رسانند داراي طول و عرض و ارتفاع مسيحايي است و آرام‌آرام به هوادارانشان نيز چنين احساسي را منتقل مي‌کنند! بايد پذيرفت کلمات و جملات همان‌طور که مي‌توانند تعالي‌بخش باشند به همان نسبت نيز جوامع را زمين‌گير مي‌کند! انسان چون از ناشناخته‌ها مي‌ترسد عادت به حفظ وضع موجود دارد اما قدرت تفکر و انديشه است که باعث مي‌شود بشر به‌دنبال تغيير و تبديل برود و مي‌آموزد که به همه چيز مي‌تواند شک و ترديد داشته باشد و شک کردن و مطلق ندانستن امور هم يکي از آدابِ به تعالي رسيدن است. نکته مهم اين است با حلواحلوا گفتن دهان شيرين نمي‌شود؛ بنابراين واقعيت‌ها متر و مقياس مناسبي براي عملکردهاست؛ نتيجه اينکه هيچ انساني اعم از خواص و عوام و به تعبيري ارباب و رعيت در جوامع امروز، مبرا از خطا و اشتباه نيست بنابراين واژگان در عملکرد حکمرانان معني و مفهوم پيدا مي‌کند! و واژگان ضمانت‌دهنده به هيچ انساني نيست.