عادی‌سازی در وضعیت پساترامپی

يکم؛
دولت روحاني از دل وضعيت استثنايي شکل‌گرفته پس از خرداد 88، با کارگرداني هاشمي و خاتمي و اصلاح‌طلبان با اعتماد جامعه جنبشي بهبودخواه براي روالمندسازي عرصه بحران‌زده سياست (سياست بين‌المللي، سياست داخلي و اقتصاد و... ) سر برآورد. گام نخست عبور از مشکلات و وضعيت استثنايي حل بحران در سياست خارجي بود. دکتر روحاني در اقدامي هوشمندانه با انتخاب ديپلمات‌هاي مسلط بر حقوق و روابط بين‌الملل با محوريت ظريف و اجماع‌سازي داخلي، سياست خارجي را تا انعقاد معاهده تاريخي برجام پيش برد. برآمدن دولت استثناگرا، اقتدارطلب و حقوق‌ستيز دونالد ترامپ وضعيتي جديد در عرصه سياست ‌بين‌الملل رقم زد. خروج يکجانبه آمريکاي ترامپي از معاهده چندجانبه برجام، تحريم‌هاي گسترده و بي‌سابقه عليه ايران، کشور و دولت دوم روحاني را در وضعيت خطيري قرار داد. (همراهي جريان استثناءطلب داخلي با مخالفان خارجي برجام، پيش از به قدرت رسيدن ترامپ در تضعيف اين معاهده، غير قابل چشم‌پوشي است.) محدوديت‌ها و تحريم‌ها وضعيت اقتصادي کم‌سابقه‌اي را تحميل کرد.
دوم؛
متخصصان روابط بين‌الملل، مناسبات بين‌المللي را در ذيل دو مکتب اصلي رئاليسم و ليبراليسم تبيين و بررسي مي‌کنند. در مکتب رئاليسم قدرت، محور مناسبات بين‌المللي دانسته مي‌شود. کنشگران بين‌المللي، اخلاق و حقوق بشر در اين مکتب درجه و ارزشي ثانوي دارند. قدرت‌گرايان به مناسبات سياسي بين‌المللي بدبين هستند. برعکس در مکتب ليبراليسم، اقتصاد جهاني، اقتصاد بازار، حقوق بشر و اخلاق داراي اهميت بيشتري از قدرت‌اند. کنشگران، نهادها و سازمان‌هاي بين‌المللي ارزش تعيين‌کننده‌اي دارند و بر فضاي مناسبات سياسي، خوش‌بيني حاکم است. برخي متفکران عرصه روابط بين‌الملل از مکتب جديدي به نام «سازه‌انگاري» ، رونمايي کرده‌اند. سازه‌انگاري گرچه جريان اصلي(Mainstream) äíÓÊ æ Èå ÇäÏÇÒå Âä Ïæ¡ ÌÇíÇå íÏÇ ä˜ÑÏå¡ ÇãÇ ã˜ÊÈ ãØÑÍí ÇÓÊ. ÏÑ ÓÇÒåÇäÇÑí¡ íÒí Èíä Çíä Ïæ ã˜ÊÈ ÏíÏå ãíÔæÏ. ÞÏÑÊ æ ÍÞæÞ ÈÔÑ¡ åÑ Ïæ ãÏäÙÑäÏ. ˜äԐÑÇä ÈíäÇáãááí¡ ÞæÇÚÏ æ åäÌÇÑåÇ åã ÇåãíÊ ÏÇÑäÏ. äÏÌÇäÈ坐ÑÇíí ÏÑ Çíä ã˜ÊÈ Íǘã ÇÓÊ. ÓÇÒåÇäÇÑÇä ØíÝ ãÊäæÚí åÓÊäÏ ÇãÇ ÇÔÊÑǘÇÊí ÏÇÑäϺ ÊÚÇãá ÏæáʝåÇ ÇåãíÊ ÏÇÑÏ. ãäÇÝÚ æ åæíʝåÇ ÇåãíÊ ÏÇÑÏ. Çã˜Çä ÈÇÒÞæÇã åæíʝåÇ æÌæÏ ÏÇÑÏ. ÇäåÒäí ÏÑ ÚÑÕå ÓíÇÓÊ ÈíäÇáãáá ÇåãíÊ íÏÇ ã흘äÏ. ÊÕãíãåÇ ÏÑ ÓØæÍ ãÎÊáÝ ÕæÑÊ ã흐íÑÏ.


سوم؛
دوران حضور ترامپ در کاخ سفيد را مي‌توان دوران ميدان داري رئاليست‌هاي افراطي در عرصه سياست بين‌الملل توصيف کرد. در اين دوران استثنايي، حضور دولت تنش‌زدا و عادي‌ساز روحاني و همراهي مجلس دهم در داخل در تقويت منطق حقوقي در عرصه بين‌الملل، مانع اجماع سازي عليه کشور بود،گذشته از اينکه نمي‌توان پيشروي و تقويت جريان‌هاي مخالف در منطقه را کتمان کرد. در اين دوران زبان حقوقي و منطبق بر قاعده بين‌المللي دکتر ظريف، اجماع جهاني عليه ايران را خنثي کرده است. ايران برخلاف آنچه ترامپ مي‌خواست به عنوان کشوري اهل گفت‌وگو، قرارداد و صلح جلوه‌گر شده است. اين منطق نه تنها يک دستاورد فانتزي و زينتي نبود؛ بلکه در برساختن ذهنيت بخش موثري از تاثيرگذاران عرصه بين‌المللي،کنشگران، نهادها، ملت‌ها و دولت‌ها، نقشي تعيين‌کننده داشته است. اگر منطق حقوقي دولت روحاني مانع اجماع در سطح بين‌المللي عليه جمهوري اسلامي ايران شد، اما منطق اقتدارگراي ترامپيستي در ميدان دادن به اسرائيل و کشورهاي اسلامي مخالف در منطقه، بي‌تاثير نبوده است. عبور از ترامپ به بايدن را مي‌توان عبور نسبي (و البته نه کامل) از مولفه‌هاي مکتب رئاليسم قدرت بنيان به مکتب ليبراليسم حقوق بنيان، ارزيابي کرد. اگر مشکلات در داخل نتيجه تحريم و امتناع گفت‌وگو بود، خروج يا به عبارتي اخراج متولي انسداد و منادي تحريم (استثناگرايي بين‌المللي) از معادله، مي‌تواند به بازگشت تدريجي به اوضاع مرسوم (نسبتا عادي) منجر شود. هرچند تا عادي‌سازي (نرماليزاسيون) در عرصه بين‌الملل راه درازي در پيش است. توجه بي‌سابقه مردم ايران از اقشار گوناگون نسبت به انتخابات ينگه دنيا، ناشي از فهم تاثير نتايج آن انتخابات بر زيست سياست در ايران است. به همان نشاني که آمارها حاکي از آن است که ايرانيان سومين پيگيرندگان رخداد انتخاباتي آمريکا هستند. به نظر مي‌رسد فهم ما از سياست خارجي، قدرت‌هاي بزرگ و روابط بين‌الملل، بيش از هر چيز متاثر از مکتب رئاليستي بوده است. به عبارتي، ما نتوانسته‌ايم از ظرفيت‌هاي مکتب‌هاي رقيب، مخصوصا مکتب سازه‌انگاري براي فهم روابط بين‌الملل و حل مسائل‌مان بهره‌مند شويم. تصلب و توقف در مکتب رئاليستي، در توقف انسدادها و نابهره‌مندي ما از ظرفيت‌هاي ديگر مکاتب و نيز ظرفيت‌هايي که واقعيات و مختصات سياست بين‌الملل مي‌توانست به ما اعطا کند، نقشي مهم و اساسي دارد.
ادامه در صفحه 6