او یک زن است

کمی از نیمه شب گذشته است. از پنجره که به بیرون  نگاه می‌کنی تمام چراغ‌های ساختمان بلند روبه رو خاموش است. معلوم است شهر در خوابی عمیق فرو رفته است. تنها در بعضی خانه‌ها که به تعداد انگشتان یک دست هم نمی‌رسد نور رنگی از پنجره به بیرون می‌تابد و نشان‌دهنده این است که کسی مشغول دیدن تلویزیون است. صدایی از خانه بغلی به گوش می‌رسد. یک سالی است که همسایه‌ ما هستند. بارها دیده و شنیده‌ام که با هم دعوا می‌کنند و به لطف دیوار‌های نازک خانه حرف‌ها و جر و بحث حتی فحش‌هایی که از مرد نصیب زن می‌شد را بارها شاهد بودم. صدا اوج گرفته است. این وقت شب چه وقت دعواست؟
دعوا اوج گرفته و مرد بدترین کلمات را نثار زنش می‌کند در این میان تنها صدای گریه‌های زن به گوش می‌رسد. گریه‌هایی که تیغ بر اعصابم می‌کشد. سعی می‌کنم با تلویزیون خودم را سر گرم کنم که صدایشان به گوشم نرسد. صدای تلویزیون را کمی بلند‌تر می‌کنم اما هیچ فرقی در اصل موضوع ندارد. ناخودآگاه دل شوره‌‌ عجیبی تمام وجودم را در بر می‌گیرد و فکر می‌کنم اگر صحبت حریم خصوصی در میان نبود مسلما الان به در خانه شان رفته بودم و زن را از آن جهنم بیرون می‌کشیدم. صدا‌ها بیشتر شده و حالا صدای کتک زدن به وضوح مشخص است. این بین فقط ضجه‌های زن است که دل هر کسی را ریش می‌کند. ناگهان صدای فریاد زن اوج می‌گیرد. بی‌اختیار به طرف در خانه می‌روم. نمی‌دانم چه می‌خواهم انجام بدهم اما تنها دیگر تاب شنیدن این ضجه‌ها را ندارم. همین که در را باز می‌کنم همزمان با من مرد همسایه هم در را باز می‌کنه و زنی که موهای بلند قهوه‌ای‌اش در دست‌های مرد جا خوش کرده را به شدت به راهروی خانه پرتاب می‌کند و با فریاد می‌گوید تا نیاوردی حق نداری پاتو تو این خونه بزاری بعدم در را محکم می‌بندد. زن بینوا که با لباس  راحتی زنانه روی زمین نشسته سرش را روی زانو هایش گذاشته و با صدای بلند و با هق هق گریه می‌کند. به طرف زن رفتم و دستم را روی پشتش گذاشتم‌ترسید و با هق هق فریاد زد.  وقتی متوجه شد من هستم اوج  خجالت را از صورتش می‌توانستی بفهمی.  آرام نگاهم کرد. اشک هایش  را پاک کرده و گفت ببخشید بیدارتان کردیم. شرمنده. زن جوانی بود. تقریبا 27 ساله به چشم می‌خورد. آرام در آغوشش کشیدم و گفتم خواب نبودم عزیزم. در آغوش من گویی پناهی پیدا کرده باشد صدای گریه اش بلند شد. به‌زور و تعارف او را به خانه‌ام دعوت کردم. برایش لباس آوردم چون در اثر زد و خورد لباس‌هایش پاره شده بود. بعد از این که لباسش را عوض کرد و روی مبل نشست برایش چای آوردم و کنارش نشستم. نمی‌خواستم سؤالی از او بپرسم. وقتی کبودی‌های روی صورت و بازو و پارگی حاصل از برخورد چیزی با دستش را می‌دیدم خشم تمام بدنم را به لرزه می‌انداخت اما باز هم سکوت را‌ترجیح دادم. اگر خودش دوست داشت حرف می‌زد.
در سکوت نشسته بودیم که دوباره صدای گریه‌اش بلند شد. هق هق اشک می‌ریخت. تنها حرفی که می‌توانستم بزنم این بود گریه نکن. همین حرف باعث شد که لب به صحبت باز کند انگار خودش هم دنبال گوش شنوایی بود. گفت: آخه من چه جوری برم به بابام بگم ارث منو بده؟ احمد می‌گه برو  به بابات بگو شاید شما 10 سال دیگه نخواستین بمیرین ارث مارو بدین. آخه من با چه رویی این حرفارو به بابام بزنم؟ الانم گفت تا زمانی که ارث باباتو نیاوردی خونه  نیا!
همه‌‌ بدنم از شدت خشم به لرزه افتاده بود. به او گفتم چرا به پزشکی قانونی نمی‌روی و به خاطر این کتک‌هایی که خورده‌ای شکایت نمی‌کنی؟ چرا طلاق نمی‌گیری؟ تو امنیت جانی نداری. خودت را نگاه کن  حتی یک جای سالم در بدن نداری.


در جواب تمام این حرف‌های من سرش را پایین انداخت و گفت آخه پسره عمومه، نمیشه، ما آبرو داریم بابام اگه طلاق بگیرم دق می‌کنه بابام بازاریه و آدم آبرو داریه...
آبرو، دلیلی برای افشا نکردن خشونت علیه زنان
آبرو! یعنی دلیل تحمل این همه زجر و سختی این است که با جدایی از همسرت ممکن است آبروی پدرت خدشه دار شود؟ مگر کار غیر عرفی انجام می‌شود؟ یعنی نداشتن امنیت جانی اصلا مهم نیست؟ ناگهان در ذهنم آینده‌ای برای این دختر جوان متصور شدم. پلیس شوهری را که زنش را به قتل می‌رساند دستگیر کرده پدر پسر برایش وکیل می‌گیرد حکم را قتل غیرعمد بر اثر هل دادن می‌نویسند و دیه نصفه مرد را برایش می‌برند اندکی بعد هم عمویش که پدر دختر باشد رضایت می‌دهد و دیه هم از او نمی‌گیرد و مرد آزاد می‌شود و بعد از مدتی هم زن دیگری می‌گیرد. به همین سادگی.
شهر ما پر است از این اتفاقاتی که در آن حق زن و زنانی ضایع می‌شوند بدون این‌که یک نهاد یا ارگانی به صورت مجزا و با داشتن پشتوانه حقوقی  از آن‌ها دفاع کند. اگر هم قانون و ارگانی باشد عرف مرد سالارانه کشور ما به نوعی است که زنان را دست و پا بسته مطیع اوامری می‌کند که کم از زندان ندارد. به دلیل همان عرف‌ها هم است که زنان‌ترجیح می‌دهند نگویند که مورد خشونت قرار گرفته‌اند و یا قربانی  حمله وحشیانه واقع شده‌اند و سکوت و ذلت را‌ترجیح می‌دهند.
آن زن که اسمش مریم بود آن شب برایم توضیح داد که عمویش به دلیل ارث و میراث‌های آبا و اجدادی، برادرش که پدر مریم باشد را گول زده و دخترش را به همسری پسر یلاقبایش در آورده است و از همان شب اول عروسی هم کتک خوردن مریم شروع شده  است. گفت که در باره این کتک‌ها چیزی به پدرش نگفته اما مادرش با دیدن جای کبودی‌های روی بدن مریم موضوع را فهمیده و آن‌ها هم جز غصه خوردن کاری از دستشان بر نمی‌آید. گفت طلاق در خانواده ما عرف نیست و دختر‌های ما با لباس سفید عروسی می‌روند و با کفن سفید بر‌می‌گردندو حالا بیش از هر وقتی مشخص بود مریم باید تا رسیدن کفن سفید تمام این زجر‌ها را تحمل کند.
زنان همواره تابوی صحبت درباره خشونت  را بر دوش می‌کشند
در اطراف ما کم نیستند زنانی که روزانه مورد این گونه خشونت‌ها قرار می‌گیرند. روشنفکران فکر می‌کنند دیگر دوره دست بلند کردن روی زنان تمام شده و مردانی که روی زنانشان دست بلند می‌کردند سبیل‌های از بنا گوش در رفته بودند که مست و لایعقل به  خانه می‌آمدند به همین دلیل به دنبال مطالبه شان که همان لایحه خشونت علیه زنان باشد نمی‌روند اما نمی‌دانند در زیر همین آسمان زنانی وجود دارند که از درد خشونتی که به آنها وارد شده شب را به سختی صبح می‌کنند. خشونت‌های جسمی، روحی، کلامی و حتی  جنسی که تعداد آن نیز کم نیست اما زنان همواره تابوی صحبت درباره آن را بر دوش می‌کشند. همین موضوع هم سقف شیشه‌ای زنان را پایین‌تر می‌آورد تا جایی که  زندگیشان تبدیل به قفسی نا مرئی می‌شود. چطور از زنانی با این روحیه می‌توان توقع‌تربیت کودکانی کارآمد برای ادامه رشد و ارتقای جامعه  داشت؟ این روند خشونت که حتی در بعضی از شهرستان‌ها به اوج خود می‌رسد و شامل دخترانی کودکی می‌شود که به عروسان عروسک به دست تبدیل شده و در همان کودکی به اجبار شوهرشان می‌دهند، در جامعه تاثیرات منفی خود را بیش از آن چیزی که فکرش را می‌کنیم خواهد گذاشت.
اما در کشور ما زنانی هستند که می‌بینند و مطالبه گری می‌کنند. درک می‌کنند و درد دیگران درد خودشان است. تابوی صحبت در باره خشونت علیه زنان برایشان شکسته  شده و اینک به دنبال مطالبه‌ای به عنوان حق زنان هستند. می‌فهمند و لمس می‌کنند به دلیل همه‌ این فهمیدن‌ها جمعی از آنان مطالباتشان را در این خصوص به صورت نامه‌ای سر گشاده برا‌ی ریاست محترم جمهور نوشته اند،  شرح نامه سرگشاده اعضای کانون زنان حقوقدان سورای  خراسان رضوی  را در ادامه خواهیم خواند.
نامه سرگشاده به رئیس جمهور
جناب آقای دکتر روحانی ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران
با سلام وعرض ادب واحترام
اینک که اندوخته شگرف شما از اعتماد مردم این سرزمین دوباره آیین اعتدال واصلاح را ابقا نموده است ودر پرتو اعجاز انگشتان جوهرین، دوباره ایران سربلند وامیدوار، در اندیشه افق‌های روشن عدالت، امنیت و آزادی است، همراه با سپاس فراوان برای حضور پویا، مسئولانه وثمربخش سرکار خانم مولاوردی در معاونت زنان وخانواده ریاست جمهوری، که به‌راستی برگ درخشانی در کارنامه حضرتعالی‌است، استدعا داریم به مساله زنان که مساله بشر ومساله ایران است، همچنانکه بارها در دوران انتخابات اشاره فرمودید، نظری بی‌افکنید.
اگر بخواهیم ستم دیده‌ترین انسان این سرزمین رابه تصویر بکشیم بی‌تردید سیمای زنی را به خاطر خواهیم آورد که با داشتن چند فرزند وهمسری بیکار یا بیمار یا معتاد به مواد مخدر، کارگر ساده ایست که تامین معاش خانواده را بر عهده دارد.
 اوگرفتار در ساختارهای اجتماعی موجود از کارفرمای خود به دلیل زن بودن ستم می‌بیند، در فضای اشتغال امنیت ندارد ومورد تحقیر وتوهین وتعرضات گوناگون قرار دارد، دستمزد او از همتایان مرد کمتر است، امکان پیشرفت وترقی ودستیابی به مدارج بالا ندارد وبیمه و تامین اجتماعی ندارد. او زن است وعلاوه بر کار در  کشتزار وکارخانه ومدرسه و. . .، تاریخ بشر همچنان بار کار سخت وتوانفرسا و پایان ناپذیر و بی‌مزد نگهداری فرزندان وبیماران وسالخوردگان وآشپزی و شست‌وشوی واداره خانواده را بردوش او نهاده است. اودر فضاهای عمومی امنیت ندارد وشب هنگام که خسته ودرهم شکسته ازکار به خانه برمی‌گردد، آماج خشونت و آزار وتحقیر است. در خانه نیز چنین است. از همسرش کتک می‌خورد وبهتان وافترا می‌شنود. بار بی مهری قوانین خانواده بردوش او سنگینی می‌کند. با همه این ستم‌ها نمی‌تواند طلاق خویش را بی صرف هزینه وزمان فراوان آن‌هم در صورتی که بخت واقبال با او یار شود و توان اثبات رنجی راکه می‌کشد داشته باشد، بگیرد. او ملزم به تمکین ازهمین مرداست وهمسرش می‌تواند اورا از حرفه خود به حکم دادگاه منع کند وعلاوه براو زن دیگری اختیار کند. همان‌طور که خانواده اش در کودکی اورا از تحصیل باز داشتند
وبه گرداب ازدواج اجباری سوداگرانه افکندند، بر سفره آن‌ها نانی برای این دختر نبود وراه مدرسه ناامن ولغزش برانگیز بود. بارداری‌های متعدد سلامت جسم نوجوان اورا به بازی گرفته و وضع جسمانی اش به هنگام کار مراعات نمی‌شود. برای او کودکی وجوانی رویایی ناشناخته است. اویک‌نفس هوا به آسودگی وفراغ بال فرو نداده است. او یک زن است.
همین زن اگر در دانش واستعداد ومدارج تحصیلی وتوانمندی وقدرت مدیریت واجد تمام شاخصه‌های کمال باشد وسربر گردون بساید، باز به هنگام ضرورت خروج از کشور، محتاج اجازه دیگریست واورا می‌توانند به بهانه منافات با مصلحت خانواده از کارش باز دارند. احتمال راهیابی‌اش به مدیریت کلان کشور ناچیز است، هیچگاه شولای وزارت در نخواهد پوشید ودر جرگه رجل سیاسی راهش نمی‌دهند.
جناب آقای رئیس جمهور در کشور ما همچون تمامی جهان جنسیت همچنان محمل ستم کاری وستم پذیریست. به آهنگ سهمناک خرد شدن استخوان‌های این زنان در زیر بار مصائب خویش گوش فرا دهید. شما امروز سرمایه اجتماعی شگفت انگیزی به برکت حضور بنفش پوش همه اینان در دست دارید، استدعا دارم عنایت فرمایید: فرآیند برنامه ریزی وسیاست گذاری وبودجه‌بندی کشور را به جاده دستیابی به عدالت جنسیتی وتوزیع عادلانه امتیازات ومنابع اجتماعی هدایت نموده، موجبات مشارکت فعالانه سیاسی، اقتصادی واجتماعی زنان را فراهم آورید. استدعا داریم برای اتخاذ سازوکارهای نهادین در جهت فقر زدایی، آموزش، بهداشت وامنیت غذایی، ارزش گذاری کار خانگی، برابری دستمزدها و حمایت قضایی از زنان اقدام فرمایید. به مدد ارائه لوایح به مجلس شورای اسلامی و  تصویب قوانین واصلاح ساختارهای فرهنگی وآموزشی  به خشونت بر زنان در حریم خصوصی خانواده، در  فضاهای عمومی وکسب وکار خاتمه دهید. مقدمات اصلاح آن دسته از قوانین مربوط به زنان وخانواده را که موجد محرومیت وخشونت بر زنانند را با بهره گیری از فقه پویا ودانش نوین حقوقی وتجربیات سایر کشورهای اسلامی فراهم نمایید. برای ازدواج کودکان و ممانعت از تحصیل آنان چاره اندیشی قانونی و فرهنگی نمایید.
جناب آقای رئیس جمهور تذکار حقوق زنان در منشور حقوق شهروندی ودر سخنرانی‌های انتخاباتی حرکتی ارجمند است، اما امروز که فرصت رابرای اقدام جدی به دیگر سو می‌افکنیم، روان اجتماع وزمین و محیط زیست از ناله‌های مادری که ستم میبیند، چندان درد می‌کشد که‌ای بسا تمامی تاریخ بشر را به رنجی ابدی دچار کند.  با سپاس فراوان اعضای کانون زنان حقوقدان سورا. خراسان رضوی»
مطالبه زنان
بزرگ‌ترین مطالبه زنان از دولت کنونی توجه به حقوق زنانی است که سال‌ها مورد خشونت قرار گرفتند. این خشونت تا جایی پیش رفت که مردها اعمال آن را حق طبیعی خود دانستند و خود را جنسیت برتر نامیدند  در حالی که به مساوات در بین زن و مرد حتی در قرآن هم آمده است. پس وجود قانونی درباره این موضوع نه تنها شرعی است بلکه اجباری است که حتی همین حالا هم برای پرداختن به آن دیر است. آقای رئیس جمهور،  شما قول قانونی مدون با ضمانت اجرایی محکم برای این زنان مورد خشونت واقع شده دادید و زنان در دولت دوازدهم ابتدایی‌ترین مطالبشان همین قانون است.