پای صحبت معلم‌‌ها؛ کنکور سراسری یعنی رشته تجربی! کابوس‌های ناتمام کنکور

همدلی | محمدرضا نیک‌نژاد: در روزهای گذشته شاهد برگزاری کنکور سراسری بودیم. آزمونی که نزدیک نیم قرن هر سال بیش از سال پیش سایه سنگین خویش را بر آموزش و پرورش ما گسترانده و امروز به غولی می‌ماند که حتی برنامه‌ریزی‌ها و هدف‌گذاری‌های 10- 15 ساله در دولت‌ها و مجلس‌های پی درپی نیز نتوانسته از سنگینی آن بکاهد. آزمونی که همه بر آسیب‌زایی‌اش و بر انحراف بزرگ‌اش در آموزش و اهداف آن تاکید می‌کنند و گاه می‌نالند، اما دست‌های پنهان و قدرتمند مافیای تجارت آموزشی فضای پرداختن به این آسیب‌ها و انحراف‌ها را بسته به گونه‌ای که برخلاف تاکید روشن قانون بر حذف کنکور اجازه برداشتن گام‌های عملی در راستای جراحی این غده سرطانی را نمی‌دهد. در راستای بررسی آسیب‌های فردی، اجتماعی و آموزشی کنکور دیدگاه‌های چند معلم را جویا شدیم تا سخنان برآمده از تجربه های آموزشی آنان را بشنویم. با این امید که شاید گوش شنوایی برای دلنگرانی‌های کسانی که بی واسطه با دانش آموزان سر و کار دارند، یافت شود.
کنکور سراسری یعنی رشته تجربی
عبدالجلیل کریم‌پور، شاعر و معلم نویسنده
چند روزی هست که در فضای مجازی، تعداد شرکت‌کنندگان گروه‌های مختلف آموزشی و تعداد پذیرفته‌شدگان هر رشته و گروه، دست به دست می‌شود! مثلا در گروه علوم تجربی فقط یک سوم شرکت‌کنندگان حق ورود به دانشگاه‌ها را دارند در حالی‌که در رشته‌های ریاضی و انسانی، شاهد صندلی‌های خالی زیادی به دلیل پذیرش بالاتر از تعداد شرکت کننده‌های این گروه‌های آموزش هستیم! آن چه تامل را در این بابت بر می‌انگیزاند، هجوم بی‌رویه دانش‌آموزان به سمت رشته تجربی است؛ به گونه‌ای که این اتفاق را حتی در مورد دانشجوی مهندسی دانشگاه شریف شاهد بودیم که در آزمون تجربی شرکت کرده و تصمیم به ادامه تحصیل در رشته پزشکی گرفته بود و توفیق نیز در آن کسب کرد! سوالی که در ذهن ایجاد می‌شود، این است که این روند تا چه زمانی می‌تواند ادامه پیدا کند؟ آیا در آینده‌ای نزدیک شاهد اشباع این رشته در سطح کشور نخواهیم بود؟ آیا توجه بی‌حد به این رشته و بازار کار خوب پس از فارغ‌التحصیلی آن، زمینه‌ای برای انزوای رشته‌های دیگر نشده است؟ آیا از دید فرادستان، ما در تربیت مهندسان و تکسنین‌های مربوط به آن‌ها به مرحله ی اشباع رسیده‌ایم و دیگر نیازی به این مجموعه نداریم؟ یا این که آینده بی‌بهای آن، سد راهی جدی برای حضور موثر دانش‌آموزان در دانشگاه‌ها و ادامه تحصیل در آن رشته‌ها شده است؟ چرا علوم انسانی به طرز قابل توجهی از رونق افتاده و هیچ اشتیاقی برای ادامه تحصیل در رشته‌های مربوط به آن وجود ندارد؟ بی‌گمان بیکاری فارغ‌التحصیلان، عدم نیاز به تئوریسین‌های این حوزه و عوامل متعدد دیگر باعث شده تا عطای این رشته هم به لقایش بخشیده شده و حتی نیمه امیدی نیز برای آن وجود نداشته باشد! حال با این وضعیت، راه چاره چیست؟ آیا باید هر ساله شاهد وضعیت بحرانی‌تری نسبت به گذشته در مورد این رشته‌ها باشیم یا این که باید دل به امید بسته و منتظر فرجی برای آن‌ها باشیم؟ بی گمان همه آن‌چه در این وادی مورد نظر است، نگاه جدی فرادستان را می‌طلبد که باید به تاملی جدی آکنده باشد و آنان، باور کنند که تربیت نیروهای اهل فن و اندیشمند در هر یک از علوم مختلف، چه در حوزه فنی، مهندسی و چه در حوزه انسانی می تواند زمینه‌ساز ارتقاء جامعه را فراهم کند. و سخن آخر این که نمی‌شود جامعیت یک جامعه را با تمرکز بر یک مجموعه رشته خاص ایجاد کنیم و شاهد جامعه ای همه جانبه نگر باشیم! بیاییم به همه استعدادها احترام بگذاریم و جلوه‌ای از عدالت را برای همه آن‌ها در نظر داشته باشیم تا راهگشای رشدی همه جانبه را فراهم کنیم !


وقتی کنکوری‌ها از هوش می‌روند!
فرحناز حیدری، عضو کانون صنفی معلمان تهران
خیلی وقت ها شاهد مشکلات و استرس‌ بچه‌ها بخاطر کنکور بودم. یادم می آید سال‌ها پیش یکی از بچه‌های رشته ریاضی دبیرستان ما سر جلسه کنکور از هوش رفت. دیماه سال 94 هم یکی دیگر از بچه های سوم ریاضی هنگام که از من درخواست مشاوره کرده بود در گفت و گوهای‌مان از استرس و ناامیدی‌هایش بسیار گفت و می‌ترسید که در کنکور موفق نشود . او سال قبل با من درس پرورشی داشت. در آن کلاس تمام تلاشم را کردم تا به بچه‌ها بقبولانم که آنچه مهم است شمایید؛ نه نمره! شما محور آموزش هستید که هویت ویژه تان، که همتایی ندار. متاسفانه نمره‌گرایی و محوریت کنکور در آموزش و پرورش ما بهترین استعدادها را درگیر می‌کند، سال‌های خوب نوجوانی آن‌ها را پر از استرس و اضطراب می‌کند. با سبک و سیاق سنجش بچه ها از راه کنکور بشدت مخالفم. کنکور جدا از اثرات جبران‌ناپذیر فردی، سبب کاهش سرمایه اجتماعی می‌شود؛ چراکه فرزندان ما از کودکی تلاش می‌کنند و همکلاسی‌های خود را رقیب می‌دانند و به حذف آن‌ها از میدان رقابت فکر می‌کنند! در واقع بر خلاف ظاهر موجه کنکور، چنین آزمون و چنین مسابقه‌ای یک عامل ضد توسعه است.
در این میان آموزش و پرورش ناکارآمد نقش مهمی را بازی می کند. تقریبا بهترین بچه های ما به یکی از سه رشته ریاضی، تجربی و یا انسانی هدایت می شوند و در این رشته ها پس از زحمت های بسیار دیپلم می گیرند. مدرکی که ناکارآمد است و هیچ بازار کاری برای ان وجود ندارد و این امر خود اهمیت کنکور را نزد خانواده ها افزایش داده و می‌دهد. شکی نیست که باید روزی شاهد قطع این چرخه ناکارامدی باشیم.
من 12 سال دیگر کنکور دارم
مهسا غلامعلی زاده، کارشناس حقوق
روزی که یکی از آشنایان برای پسر هفت ساله ‌اش به دنبال یک موسسه آموزشی بود، من به جای پسرک به کودکانه‌های شانزده ساله‌ام غبطه خوردم. آن روزها که والدین به قربانی‌کردن کودکانشان بر درِ ورود مدارس نمونه دولتی و تیزهوشان افتخار نمی‌کردند. دورانی که برای ما تست بیگانه‌تر بود و کتاب دوست تر. دوره ای که هیجانِ بخش عمومی نمایشگاه کتاب، ضربان قلبمان را بالا می‌برد و دستانمان پر از کیسه‌های رنگارنگ کتاب‌های آموزشی نبود. ما ساعات فلسفه را لبریز از سوالات هستی شناسانه گذراندیم و تحقیر ادبیات با تستی کردنش را برنتابیدیم. برای ما نیز شاید از غرق ‌شدن در دنیای پر زرق و برق تست و تکنیک‌هایش، گریزی نبود اما بهای ورود به چنین دنیایی، آن چنان که امروز و فردا می‌نماید گران نبود. امروزه سرآغاز سطحی‌کردن مطالعه، نفاق افکنی بین افراد و کتاب های غیردرسی، دوستی با کتاب‌های تستی، دوری از جمع‌های خانوادگی با بهانه محترمِ آزمون جمعه صبح فرزندان و غرور برآمده از نخبگی و تیزهوشی بسیار زودهنگام رخ می‌نماید. اینکه از چه زمانی حرفه ای بودن در آینه ی کدر و مبهم مدارک کارشناسی ارشد و دکترا بازتاب پیدا کرد و مدارس فنی و حرفه ای جا را برای پزشکان و مهندسان و وکیلان بالقوه تنگ کردند، مشخص نیست؛ اما آنچه عیان است نیاز جدی به خنثی سازی این بمب خوشه‌ای است! بلکه بتوان از انفجارهای پیاپی و ترکش‌های آن جان به در برد. ترکش‌هایی که تا به اکنون کودکی افراد، خلاقیت و تخیل آن‌ها، دوستی‌های عمیق و غیررقابتی، آموزش های حرفه‌ای و کاربردی و در نهایت علاقه و تفاوت‌های فردی مردمان را نشانه رفته و خروجی این جنگ داخلی چیزی جز جوانانی تست خوان و هم شکل شده و تنها و ناکارآمدو بی انگیزه نیست!
فاجعه کنکور
زهرا علی اکبری، دانشجوی دکترای مدیریت و برنامه ریزی آموزشی
اگر در سال‌های حضور دانش‌آموزان درمدارس( دوره‌های مختلف تحصیلی) توانستیم قدمی در جهت رشد وپیشرفت آنان و انگیره‌های شغلی وحرفه‌ای‌شان برداریم، با آینده‌نگری، سازه‌های توانمندی را برای آینده کشور آموزش داده‌ایم وگرنه اتلاف انرژی، وقت و هزینه را برای خود رقم زده‌ایم. با همه این توصیفات، واقعیت در کشورما چیز دیگری است، آن‌چه در مدارس به ویژه دوران دبیرستان شکل گرفته و رشد قارچ گونه‌ای داشته، برنامه‌ریزی برای قبولی در کنکور است. کنکوری که باید از وجود آن در نظام آموزشی کشور به نام فاجعه‌ای دردناک یاد کرد. دانش‌آموز در بهترین سنین یادگیری‌اش به اجبارِ محیطی که در آن درس می‌خواند-مدرسه- و محیطی که در آن زندگی می‌کند-خانواده- در رقابتی ناخواسته قرار می‌گیرد که به جز خسران علمی و مهارتی و از دست رفتن بهترین سال‌های نوجوانی نتیجه دیگری ندارد. نوجوان شاد و پرانگیزه با قدم گذاشتن در دبیرستان با انواع کلاس‌های فوق برنامه و کنکور و تست و...مواجه می شود، که حضور در آن‌ها را برای عقب نماندن از هم سالانش ضروری می داند و خواب و خوراکش، حضور در آن کلاس ها و آزمون‌ها است. کلاس‌ها و آزمون‌هایی که با هزینه‌های مالی هنگفتی برگزار می‌شود و برگزارکنندگان آن از فاجعه کنکور دکّانی برای مال اندوزی خود بهره می برند و خانواده هایی که در فضای رقابتی جامعه مجبور به پرداخت این هزینه‌ها می‌شوند. این فاجعه هست که به جای آموزش صحیح علوم و مهارت‌های زندگی و هدایت شغلی و صد البته یادگیری مادم‌العمر، به دانش‌آموزن‌مان راه و روش‌های چگونه تست‌زدن بدون اثرهای آموزشی یاد می دهیم. کمتر کشوری را می‌توان یافت که با این سبک و سیاق، عیار علمی دانش آموزان را برای ورود به مرحله آموزش عالی بسنجد. در بهترین و سرآمدترین نظام های آموزشی هم نمی‌توان چنین روش خارق العاده ای که ما هرساله بانام کنکور در پایان سال چهارم دبیرستان برگزار می کنیم، یافت. چندین‌ماه از بهترین روزگاران نوجوان این کشور-روزهایی که می توانست با فضاسازی بهتری وی را برای ورود به آینده اش مهیا نماید- صرف ماندن در اتاق های مسکوتی است که پر از حجم کتابهای تست و سوال آمادگی کنکور است و متاسفانه آن‌قدر این گوشه‌گیری وانزوای دانش‌آموزان برای جامعه عادی شده است که اگر فردی برخلاف جریان کنکور و رقابت‌ها عمل کند، برای همگان جای تعجب دارد.
تبلیغات آب یا سراب!
نرگس ملک‌زاده، عضو کانون صنفی معلمان تهران
«بدون شرکت در کلاس‌های اساتید بزرگ نمی‌توان نتیجه گرفت». این عبارت یکی از هزاران جملات اقناع‌کننده موسسات و مشاوران تحصیلی است که هر روز در تلویزیون و بیلبوردهای سطح شهر، دانش‌آموزان و خانواده ایشان را وسوسه می کند تا حداقل با یک تماس تلفنی، کنجکاویشان را پایان دهند. مشاورانی «نامی» که شهرت خود را مدیون رپورتاژ آگهی روزنامه‌ها و نگاه درآمدزای رسانه ملی هستند. این مراکز هزینه‌های سرسام آور تبلیغاتی خود را باید از جیب والدین پرداخت کنند یعنی دخل و خرجشان ارتباط مستقیمی با هزینه کرد والدین، در زمینه کنکور خواهد داشت. هزینه‌ای که به گفته یکی از مدیران موسسات به ازای هر یک ربع برنامه رادیویی، یک میلیون تومان باید پرداخت شود و این هزینه برای خرید آنتن تلوزیونی از ثانیه‌ای چند هزار تومان تا چند میلیون نیز می‌رسد! این موسسات به واسطه تلاش اغواگرانه خویش توانسته اند عبارت «کابوس کنکور» را به «کنکور آسان است» تغییر دهند و به همین سادگی و با تغییر بار هیجانی کنکور هر روز فربه‌تر شده و افراد بیشتری را برای استفاده از خدمات نازل خود متقاعد کنند. این تنها یکی از هزاران مواردی است که نشانگر نقش رسانه‌ها و تبلیغات بر زندگی امروز ما است که ناخواسته بر زندگی ما چنبره زده و ما را درگیر اثرات پنهان و اشکار خود کرده است. وجه مشترک تبلیغات و علم روان‌شناسی این نکته است که عوامل تبلیغات و عملیات روانی با آگاهی از ساختار مغز به گونه‌ای طراحی و عرصه می شود که مخاطبان، ندانسته تحت تاثیر تصاویر، گفته‌ها و نوشته‌ها قرار می‌گیرد. توصیه نگارنده به صدا و سیما که از دانش روانشناسی برای در آمدزایی خود استفاده بهینه کرده اند این است که اگر هنوز در سر سودای کسب درآمد از یک رسانه ملی را دارند، کمی در مباحث روان شناسی بیشتر ورود کنند. چرا که مسیری را که شما برای درآمدزایی در بحث آموزش و پرورش برگزیده‌اید فقط هوش منطقی و یا کمی هوش زبانی را درگیر خود می‌کند. انسان، هوش هشتگانه ای دارد که پرداختن به هرکدام از آنها می تواند برای شما درامد قابل توجه ای داشته باشد. اما تفاوت این تغییر هر چند هم از دید شما سطحی و هدفش درآمدزایی به نفع تاجران فرهنگی باشد، می‌تواند تغییرات بزرگی در سظح جامعه رقم بزند.
سرمایه‌گذاری برای تباه کردن بهترین سال‌های زندگی
حفیظ‌الله مشهور، کنشگر رسانه‌ای معلمان
یادم هست چند سال قبل در یکی از حوزه‌های امتحانی دانش آموزی که برای بار دوم و به قصد کسب رتبه بهتر در کنکور شرکت کرده بود لحظاتی بعد از شروع آزمون دچار درد کلیه شدید شده و پس از تماس با اورژانس از ادامه آزمون باز ماند، دو سال بعد دانش‌آموز دیگری که به گفته مادرش یک سال از خانه بیرون نیامده بود در حین جلسه دچار دل درد شدید شد و نتوانست آزمون را به پایان برساند. صحنه گریه و افسوس والدینشان واقعا ناراحت‌کننده بود. همه متخصصان مبحث سنجش و ارزشیابی تاکید دارند که آزمون‌های تستی به تنهایی نمی‌تواند ملاک تشخیص دانش‌آموز توانا باشد، آن هم تست‌هایی که بدون هیچ دلیلی دارای نکات انحرافی و پیچ و تاب‌هایی خارج از اهداف درسی بوده و برای پاسخ دادن به آن‌ها بیشتر از توانایی آموزشی، نیاز به مهارت تست‌زنی و مهندسی تست‌شناسی است. متاسفانه این روند باعث نفوذ آزمون‌های اینچنینی به مقاطع پایین ترشده و زمان مطالعه دانش‌آموز را محدود به کتب تست موسسات مختلف کرده است به‌گونه‌ای که هرگاه صحبت از مطالعه می‌شود ذهن دانش‌آموز به سمت کتب تست و آزمون می‌رود و به نظر می‌رسد این خود یکی از مهم‌ترین عوامل دلزدگی از کتاب و کاهش سرانه مطالعه نیز باشد. از نظر اجتماعی نیز حتی برگزیدگان این رقابت نفس‌گیر لزوما افرادی موفق نخواهند بود. دانش‌آموزی که به‌جای یادگیری مهارت‌های زندگی، آداب معاشرت و حضور مثمر در اجتماع دائم در کلاس‌های کنکور یا اتاق دربسته قرار داشته و تبدیل به یک ماشین تست‌زنی شده است در بسیاری از موارد توان استفاده از دانش و تخصص خود در اجتماع را ندارد و حتی به دلیل عدم شناخت صحیح افراد و جامعه گاه بعد از ورود به دانشگاه در دام مسائل مختلفی چون اعتیاد، مشکلات اخلاقی و... گرفتار می‌شود.
کنکور و استرس ،خاطره تلخ سال‌ها قبل...
نسرین باقری، کنشگر‌رسانه ای فرهنگیان
مادر که سعی می‌کرد آرامش خود را حفظ کند تا جلسه کنکور دختر را همراهی کرد. دلشوره‌ای بیشتر از همیشه در جانش بود. آزمون شروع شد، دفترچه سوالات عمومی، با سرعت و تسلط تست‌ها را می‌زد؛ وقت زیاد هم آمد. دفترچه اختصاصی توزیع شد، سوال اول ریاضی سخت بود دومی هم ... ترس به جانش افتاد شروع به ورق زدن دفترچه کرد انگار هیچ سوالی را بلد نیست؛ خستگی یک هفته بی‌خوابی هم مستولی شد. از صندلی کنار پنجره به حیاط دبستان مجاور نگاه کرد. خاطرات از روز اول مدرسه تا ظهر امروز در ذهنش رژه رفتند. همه تلاش‌ها بی‌حاصل بود‌. دلش برای پدر و مادر امیدوارش سوخت. چشم‌هایش سیاهی رفت. فقط همهمه مراقب‌ها را می‌شنید. آب قند، آب نمک، آب به صورتش بزنید... لحظه‌ای چشم‌ها را باز کرد همه سالن به او زل زده بودند. با کمک مراقبی مهربان سالن را ترک کرد. آبی به دست و صورت زد، چند دقیقه به حیاط رفتند تا هوایی بخورد. گیج زمان و مکان بود. ناگهان به خودآمد. زمانم از دست رفت‌. به جلسه برگشت. این بار با اشک شروع به پاسخ دادن سوالات کرد. وقت تمام شد‌‌. وقتی تصمیم گرفت یک سال دیگر برای کنکور تلاش کند، پدر مهربانش گفت هیچ چیز به اندازه یک روز استرس کشیدنت ارزش ندارد. معلم شد، عمده‌ترین تلاشش کاهش استرس دانش‌آموزانش بود. ولی چقدر می‌تواند موثر باشد؟ کنکور آزمونی مهم وسخت و سرنوشت‌ساز! آزمونی که این روزها برای عده زیادی آب و نان هم دارد. کلاسهای کنکور، روشهای تست زنی، شرکت در آزمون های مختلف و‌‌‌... موسسات مختلف، پشتیبان و مشاور و.... برای آماده‌شدن در کنکور، فاجعه به دوران ابتدایی نیز رسیده است. شرکت در آزمون‌های مداوم، سنجش رتبه و امتیاز و... دانش‌آموزان جدی از تابستان شروع می‌کنند! روزهای خوش کودکی و نوجوانی برای برخی با تست و کلاس و آزمون سپری می شود. تب کنکور شاید این سال‌ها کمتر شده ولی دانش‌آموزانی که به فکر رشته‌های خوب و دانشگاه‌های خوب هستند، هنوز درگیراند. هرسال در چنین روزهایی خاطره تلخ کنکور در ذهنش تکرار می‌شود و سالهای باقی مانده به کنکور دخترکش را می‌شمارد.. باز استرس به جانش می افتد.
آزمون سراسری یا سَرسَری؟
حسن ذاکری کارشناس ارشد آموزش و پرورش
دختری را می‌شناسم که پشت درِ حوزه آزمون سراسری به دلیل تاخیر در حضور به موقع ناله‌ها می‌کرد که سالی است حمام نرفته است! چرا که سر در کتاب و تست داشته. چرا باید یک یا چند سال از عمر فرزندمان تباه فیلتری از این جنس شود؟ و دریغ از کم‌ترین پیشرفت عملی و روانی و اخلاقی پس از اخذ بالاترین رتبه‌ها. گویا اپیدمی مدرک زدگی، وبایی بی درمان است و مع‌الاسف مدیران فرهنگی کشورطراح و تسلیم این حیرانی‌اند. کجای کاریم؟ آن‌قدر مغروق سیاست‌های متنوع داخلی و خارجی شده‌ایم که یادمان رفته که هر سال پتک کنکور بر فرق نسل جوانمان کوبیده می‌شود. فرزند من پاسخ تست های ادبیات و علوم اجتماعی را نیک می شناسد اما او در پیچ و خم ادارات و نوشته های اداری منفعل است. چرا؟ اصلا اگر بتواند مسئله ریاضی را در سی ثانیه حل کند، درواقع نمی‌توان گفت که مسیرحل مسئله را می‌داند، زیرا کنکور تابع مسیر حل مسایل نیست بلکه به راه‌های کوتاه خارج از اصول تحلیلی می‌اندیشد. می توان گفت که کنکور اصلا به نیازهای آتی زندگی توجه نداشته و مهارت آموزی از آن بسیار فاصله دارد. داوطلبان صرفا یک مجموعه اطلاعات فشرده و حجیم حفظ کرده و پس از آزمون همگی را به باد فراموشی می‌سپارند. حتی جوانانی افسرده و سر درگم با آینده‌ای مبهم وارد دانشگاه شده که کم‌ترین مهارت‌های زندگی را نیاموخته اند و اعتیاد و طلاق و... در فراروی ایشان است. تصمیم‌گیرندگان آزمون سراسری به هیچ وجه به نیاز جامعه نپرداخته‌اند. والی چرا باید هزاران کارشناس بیکار وارد جامعه شود؟ آیا چنین آینده‌ای افسردگی آور نیست؟ به نظر بنده کارشناسی رانندگی، آشپزی، فروش، دستیار معماری و مشاغلی از این قبیل، نیاز جامعه است تا کارشناسان ادبیات و تاریخ و شیمی و فیزیک و... که بخواهند در جامعه راننده و آشپز و فروشنده و ... شوند. انگار دوستان ما از کنار آزمون سراسری، سرسری می‌گذرند؟ کنکور زمانی ارزش دارد که نتیجه آن همه تلاش‌ها، نیاز فرد و جامعه را برآورده کند.