آشوب و اغتشاش پروژه نجات امریکا

سال‌هاست که صحبت از «رؤیای امریکایی» و «قرن امریکایی» و امثال این‌ها در میان چهره‌های سیاسی، استراتژیست‌ها، رسانه‌ها و عموم مردم امریکا کمرنگ شده و به جای آن، صحبت از «افول امریکا»، «پایان نظم امریکایی» و «پایان رهبری امریکا» در میان آنان به طور جدی در جریان است که در مورد آن به موارد متعدد می‌توان اشاره کرد.
از نظر نوام چامسکی، اندیشمند امریکایی، امریکا امپراتوری در حال سقوط هم در داخل و هم در خارج است. فرید زکریا، نظریه‌پرداز نئورئالیست امریکایی می‌گوید جهانی که در پیش داریم جهانی است که در آن ایالات متحده امریکا نه رهبری اقتصادی و ژئوپلیتیک آن را بر عهده خواهد داشت و نه بر فرهنگ آن چیره خواهد بود بلکه قدرت آن سقوط خواهدکرد.
جوزف نای، تئوریسین مشهور جنگ نرم و دیپلماسی عمومی گفته است که امروز قدرت امریکا به شدت مورد چالش واقع شده است. وی گفته است «شورای اطلاعات ملی» پیش‌بینی کرده که در سال ۲۰۲۵، ایالات متحده به عنوان یک قدرت باقی می‌ماند، اما سلطه آن از بین خواهد رفت. آلفرد مک کوی، استاد و مورخ برجسته امریکایی معتقد است مرگ ایالات متحده امریکا به عنوان ابرقدرت جهانی می‌تواند به مراتب سریع‌تر از آن باشد که هر کس تصور می‌کند. این مرگ تا سال ۲۰۲۵ کامل خواهد شد.
مؤسسه کارنگی به عنوان یک اتاق فکر مطرح امریکایی طی گزارشی با عنوان «نظم جهانی در سال ۲۰۵۰» اعلام کرده که موازنه قدرت اقتصادی در سطح جهان به سرعت در حال تغییر بوده و قدرت اقتصادی در جهان به تدریج در حال انتقال از جهان غرب به آسیا و امریکای لاتین است. در این روند تا اواسط قرن، چین بر امریکا به عنوان بزرگ‌ترین قدرت اقتصادی جهانی غلبه خواهد کرد و با انتقال نسبی قدرت اقتصادی به چین، امریکا تبدیل به یک بازیگر منطقه‌ای خواهد شد.


روشن است که از سال‌ها قبل، خطر افول قدرت امریکا و «پایان نظم جهانی امریکایی» کاملاً از سوی نظریه‌پردازان و استراتژیست‌های امریکایی درک شده و به جرئت می‌توان گفت که بر اساس همین درک توسط نخبگان امریکا و حتی مردم عادی این کشور بود که در سال ۲۰۱۶ شخصی، چون ترامپ در این کشور به قدرت رسید. وی به عنوان نخستین سیاستمدار در بالا‌ترین سطح قدرت در امریکا بود که به برآمدن نشانه‌های افول قدرت امریکا اعتراف کرده و با بیان اینکه امریکا دیگر عظمت گذشته را ندارد، «امریکا را دوباره با عظمت کنیم» را محور شعار تبلیغاتی‌اش قرار داد. حتی دولت وی در نخستین سند راهبرد امنیت ملی خود که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد رسماً افول قدرت امریکا را به رسمیت شناخت و محور برنامه‌هایش را تلاش برای جلوگیری یا به تأخیر انداختن آن قرار داد و بر همین اساس بود که هنری کیسینجر، استراتژیست و سیاستمدار شناخته‌شده امریکایی گفت: «به نظرم ترامپ شاید یکی از همان چهره‌هایی در تاریخ باشد که گاهگاه برای اعلام پایان یک عصر سر برمی‌آورند!»
مرور سخنان این افراد و گزارش‌های اندیشکده‌های امریکایی نشان می‌دهد که برآورد زمانی امریکایی‌ها از پایان هژمونی امریکا در جهان و آغاز جهان چندقطبی سال ۲۰۲۵ میلادی است و این یعنی آن‌ها فرصت زیادی برای مقابله با این روند شتابان ندارند. از طرفی امریکایی‌ها ایران، چین و روسیه را مهم‌ترین بازیگران تغییر نظم جهانی دانسته و در این میان، نقش ایران را نقشی کلیدی و پیشران می‌دانند. از نظر امریکایی‌ها برای متوقف کردن و معکوس‌سازی روند تغییر نظم جهانی می‌بایست این سه بازیگر کلیدی را مهار کرد و در این میان مهار ایران کلید مهار دو بازیگر دیگر نیز است.
تحولات بی‌سابقه این روز‌های جهان را می‌توان در همین چارچوب فهم کرد. حمله روسیه به اوکراین بر مبنای درک نقشه امریکا و غرب (ناتو) در واقع یک اقدام پیش‌دستانه و ناشی از درک وضعیت خطیری بود که امریکا برای به چالش کشیدن روسیه با هدف مهار این کشور و جلوگیری از نقش‌آفرینی آن در روند تغییر نظم جهانی تدارک دیده بود. تلاش برای وارد کردن چین به یک درگیری ناخواسته و اجباری در محیط امنیتی خود که با سفر نانسی پلوسی به تایوان تدارک دیده شده بود با هدف وارد کردن این کشور به یک ورطه بی‌ثباتی طولانی‌مدت بود تا مهار رشد اقتصادی‌اش کشیده شود.
در این میان طی سال‌های اخیر امریکایی‌ها تمام تلاش خود را کردند که جمهوری اسلامی ایران را نیز مهار کنند و برای رسیدن به این هدف از تمام ابزار‌های خود استفاده کردند؛ از برجام به عنوان ابرپروژه نرمالیزاسیون و تغییر رفتار ایران تا ترور سردار سلیمانی به عنوان سرشناس‌ترین فرمانده نظامی ایران و مؤثر‌ترین چهره مؤثر در توسعه عمق راهبردی و برتری ژئوپلتیک ایران در منطقه و جهان.
امریکایی‌ها به درستی متوجه شده‌اند که دوره پذیرش برجام یکسویه با فکت‌شیت امریکایی سپری شده و ایران توانسته خود را با شرایط تحریمی وفق دهد. به همین خاطر این روز‌ها که تمام زحمات امریکایی‌ها برای مهار ایران و نجات خود از افول جهانی و مهار روند تغییر نظم جهانی به شکست انجامیده، آخرین تلاش‌ها با عریان‌ترین شیوه‌ها و با استفاده از تمام ظرفیت پیاده‌نظام آشکار و پنهان این کشور در ایران به کار گرفته شده است. اغتشاشات ایران و ورود همه گروه‌ها و جریانات و عمده ظرفیت امریکا و اسرائیل به این صحنه، کم‌ترین ارتباطی به ماجرای فوت مهسا امینی ندارد بلکه برنامه‌ای تدارک دیده شده توسط این دولت‌ها و آخرین دست و پا زدن‌های آنان برای تغییر روند موجود است و حادثه فوق صرفاً یک بهانه مناسب برای آغاز یک برنامه چندوجهی بی‌سابقه از جنگ ترکیبی بود که برنامه‌ریزی شده بود.
با این حال به‌رغم این تلاش‌های مذبوحانه، روند تحولات جهانی طی همین مدتی که اغتشاشات در ایران پیگیری می‌شد به سرعت به ضرر امریکا و به نفع ایران و تغییر نظم جهانی در حال رقم خوردن است. پیروزی لولا داسیلوا در انتخابات ریاست جمهوری برزیل، انتخاب محمد شیاع السودانی به عنوان نخست‌وزیر عراق و پیروزی حزب‌الله لبنان در مناقشه گازی با رژیم صهیونیستی، تنها چند نمونه از این تغییرات جهانی است که پایان عصر امریکا و بی‌فایده بودن دسیسه‌های این قدرت شیطانی را نوید می‌دهد.