چند موضوع اصلی در جستار میراث فرهنگی

مسئولان به‌ویژه آناني كه در مجلس شورای اسلامی، قصد دارند در حوزه‌ میراث فرهنگی و تصحیح وضعیت سازمان متولیِ آن گامی بردارند، به چند نکته‌ بنیادین بايد توجه داشته باشند.
حفظ ميراث فرهنگي واجب است
یکم آنکه نخست و پیش از هر کاری باید اهمیت میراث فرهنگی برای خود ما روشن باشد وگرنه اوضاع همان می‌شود که تا کنون بوده و فلان طرح به ظاهر عمرانی را به حفظ میراث فرهنگی اولویت می‌دهیم. کشورهای جهان چون اکثرا کشور و ملت شدن‌شان امری متاخر است، موضوع میراث فرهنگی برای آن‌ها فقط امری در حوزه‌ گردشگری است چرا که مثلا فلان کشور اروپایی در گذشته جزو قلمرو روم بوده و از این رو حس تعلق خاطر و هویتیِ دیرینه‌ای ندارد، در حالی که ما چون ملت و کشوری قدیمی هستیم و این میراث در همان هنگام ملت شدن ما، پی ريزي شده، از این رو کارکردی هویتی برای ما دارد، نه اینکه فقط ابزاری برای گسترش گردشگری باشد. به سخن دیگر، با آسیب دیدن آثار ما، در واقع نماد بخشی از همبستگی تاریخی‌مان را از دست می‌دهیم و زمینه را برای تحریف تاریخ باز می‌کنیم. بنابراين هنگامی که از توسعه پایدار سخن می‌رانیم در کنار حفظ محیط‌زیست، که تعریف جهانی توسعه‌ پایدار را می‌سازد، ما در ایران حفظ میراث فرهنگی‌مان را نيز باید در نظر بگیریم و برای همین است که من اشاره کردم «به ظاهر عمرانی»، چرا که در اکثر این ساخت‌وسازها، نه میراث فرهنگی حفظ می‌شوند که بخشی از هویت ملی ما و به سخنی دیگر تنها دارایی ارزشمند ما در دهکده‌ جهانی را می‌سازند و نه محیط‌زیست ما که به زندگی ما پیوند دارد؛ و پیامدهای این‌گونه توسعه را آشکارا می‌بینیم.
هويتي يكپارچه براي كليت تاريخ


دوم آنکه باید برای کلیت تاریخ ایران هویتی یکپارچه را در نظر بگیریم و برای حفظ و برجسته‌سازی همه‌ آن بکوشیم و تقسیم‌بندی‌های نظری چون پیش از آریایی، آریایی و باستان و اسلامی نباید سبب تفاوت‌گذاری ما در مواجهه با آن‌ها باشد. همه‌ این‌ها برای ما ارزشمند است چون ایرانیِ امروزین و اندیشه‌هایش، فرآورده‌ کل این زیست طولانی و نه دوره‌ای خاص از آن است. این پیوستگی نه تنها در عمق و ژرفای تاریخ‌مان وجود دارد بلکه بايد در سطح نيز وجود داشته باشد. ما و کشورهای همسایه وارثان یک تمدن بزرگ مشترک هستیم و بايد امتداد این میراث فرهنگی در کشورهای همسایه نيز حفظ شود. از همین روست که ما بارها در بیانیه‌های همایش‌هایمان و در نامه‌نگاری‌های متعدد با سازمان میراث فرهنگی، عنوان کردیم که نباید با کشورهای همسایه بر سر موضوع ثبت جهانی وارد چالش شویم و این اختلاف‌اندازی‌ها به میان مردمان‌مان کشیده شود، که تنها خواست ایران‌ستیزان است و ما باید بتوانیم در این‌باره، سازوکاری خردمندانه و بومی تعریف کنیم. حال که نوروز در قالب میراثی مشترک و با حضور همه‌ کشورهای منطقه به ثبت رسیده است فرصتی است برای آنکه این تهدید تبدیل به فرصت شود.
ادغام نادرست ميراث فرهنگي
و نکته‌ آخر تاکید بر نگاه درست قانونگذار، در کنار هم قرار دادن «میراث فرهنگی»، «صنایع دستی» و «گردشگری» است؛ موضوعی که امروزه بسیار مورد نقد کسانی است که به درستی، از وضعیت هیچ کدام از این سه حوزه رضایت ندارند و باز به درستی، بر عدم ادغام صحیح این سه در این سال‌ها انگشت می‌گذارند.
می‌دانیم که ایران کنونی برای گردشگری تفریحی، در همان معنای عرف اروپایی خودش، که بیشترین سهم از صنعت گردشگری را دارد چندان مناسب نیست و در نتیجه، گردشگری اگر به ایران می‌آید هدفش آشنا شدن با میراث فرهنگی و طبیعی و معنوی ماست. پس در وضعیت درستش، باید این میراث به خوبی حفظ و ارائه شود. یعنی بیش از آنکه گردشگر نیاز به اقامت در هتل‌های لوکس داشته باشد نیازمند حضور در فضایی بومی و آشنایی با سنت‌های محلی و تهیه‌ صنایع دستی محلی است و بازدید از میراث فرهنگی و طبیعی، که به بهترین شکل مرمت و احیا شده و مورد حفاظت باشند. آنچه سبب شده است که کارشناسانی در این حوزه از کنار هم قرارگرفتن این سه حوزه ناراضی باشند و نسبت به آن اعتراض کنند همانا گردشگری ناپایدار است که به قیمت عدم حفاظت از میراث فرهنگی، بودجه‌ این بخش را برای وام دادن به ساخت هتل‌ها و مراکز تفریحی‌ای که به قیمت آسیب زدن به میراث فرهنگی و طبیعی ساخته می‌شود مصرف‌مي‌كند. به نظر من این وضعیت، فقط و فقط حاصل ویژه‌خواری‌ها و رانت‌جویی‌ها در فضای ناسالم مدیریت در این حوزه است که اغلب حاصل ریاست‌هایی سیاسی است که از گردشگری علمی ناآگاه هستند و افزایش بازدیدکنندگان از یک محوطه یا کاخ‌موزه را حتي به قیمت آسیب دیدن آن مکان‌ها نشانه‌ پیشرفت می‌دانند و با برپایی کنسرت‌ها یا حتي به قولی فروش آش می‌کوشند این آمار را افزایش دهند، که صدالبته این امور اشتباه محض هستند. این وضعیت نمی‌تواند حاصل نگاه درست یک مدیر آشنا به میراث فرهنگی و گردشگری باشد که شوربختانه در تمام این سال‌ها، بر خلاف شعارهایی که دولت‌ها برای بهره بردن از فرصت ‌صنعت گردشگری گفتند، حتي یک مدیر حرفه‌ای گردشگری را به میدان نیاوردند؛ وگرنه یک مدیر گردشگری، آگاه است که زیربنای گردشگری و سنگ پی آن، همانا میراث فرهنگی است و احمقانه است که اگر مرغ تخم‌طلا را سر ببرد که در لحظه‌ اکنون، اندکی بهره‌ بیشتر ببرد.
از این رو، کنار هم قرار گرفتن این سه حوزه منطقی است و در یک وضعیت سالم و شایسته‌سالار، این سه به‌طوركامل، مکمل هم هستند و به این ترتیب بخشی از درآمد صنعت گردشگری برای حفظ میراث فرهنگی هزینه می‌شود و در نتیجه، این میراث بارِ مالی‌ای برای دولت نخواهد داشت. حتی در وضعیت آرمانی این حفاظت به دیگر بخش‌های میراث‌مان که اکنون در کشور رها شده است، گسترش خواهد یافت.
از سوی دیگر، با مدیریت علمی حوزه گردشگری شاهد ساخته‌شدن تله‌کابین روی آثار تاریخی‌مان نخواهیم بود و فاصله‌گذاری مناسب و حفظ حریم‌های آثار به دقت مورد توجه خواهد بود، چون در آن‌صورت است که ثبت ملی و در نهایت ثبت جهانی اثر، که برای فعالان حوزه‌ گردشگری ارزشمند است، صورت گرفته و باقی خواهد ماند و به وضعیت آشفته و نگاه صرفا تجاری کنونی حاکم بر این حوزه پایان داده می‌شود.