کارنامه صهیونیسم پیش از «روز نکبت»

  22 ژوئیه 2006 / 31 تیر 1385؛ دانشگاه «بارایلان» در شهر «رمت‌گن»، جایی در حومه «تل‌آویو» میزبان یک همایش است؛ همایشی با مدیریت «مرکز مطالعات راهبردی بگین - سادات». بنیامین نتانیاهو، رئیس اپوزیسیون در کنست رژیم صهیونیستی، عضو حزب تندرو «لیکود» و وزیر دارایی کابینه «آریل شارون»، سخنران اصلی این همایش است. صهیونیست‌هایی که به توهم «از نیل تا فرات» باور دارند، دور هم جمع شده‌اند تا درباره یکی از اقدامات مشهور بگین و تأثیر آن در تاریخ صهیونیسم حرف بزنند. به عقیده آن‎ها، اقدام «مناخیم»، «ناز شست» دارد! دقیقاً 60 سال قبل از برگزاری همایش دانشگاه بارایلان، در صبح تابستانی روز 22 ژوئیه سال 1946، دو سال قبل از اعلام موجودیت رژیم جعلی اسرائیل، افراد گروه تروریستی «ایرگون» به فرماندهی «مناخیم بگین» - که بعدها جایزه صلح نوبل را دریافت کرد! – وارد آشپزخانه «هتل کینگ دیوید» در شهر بیت‌المقدس شدند. آن‌ها خدمه و کارکنان هتل را به زور اسلحه ساکت کردند و ده‌ها کیلوگرم تی.ان.تی را به جنوب غربی طبقه تحتانی هتل انتقال دادند. دقایقی بعد، با نظارت «زِوی لئومی» - پدر تزیپی لئومی که بعدها وزیر خارجه رژیم صهیونیستی شد – بمب پرقدرت گروه ایرگون در «هتل کینگ دیوید» منفجر شد و صدای مهیب آن، سراسر بیت‌المقدس را فرا گرفت. در آن زمان فلسطین هنوز تحت قیمومت انگلیس قرار داشت و صهیونیست‌ها می‌خواستند با این اقدامات نشان بدهند که دوران تغییر ریاست فرا رسیده‌است!   همه را بکشید؛ دوست و دشمن! حدود 100 نفر در آن انفجار مهیب کشته شدند؛ در میان کشته‌ها، دست‎کم 30 نفر با تابعیت انگلیسی دیده می‌شد. حالا بعد از 60 سال، بنیامین نتانیاهو آمده بود تا از تروریستی‌ترین اقدام علیه اتباع بریتانیا در قرن بیستم، به عنوان یک سند افتخار و نشانه وطن‌پرستی و جایگاه ویژه بگین در تاریخ صهیونیسم صحبت کند. انگلیس حتی امروز در ردیف اصلی‌ترین حامیان رژیم صهیونیستی قرار دارد. قدیمی‌ترین سندی که صهیونیست‌ها آن را برای حق خودشان در اشغال فلسطین رو می‌کنند، عهدنامه‌ای مشهور به «قرار بالفور» است؛ وعده‌ای قدیمی و مربوط به سال 1917م که جیمز بالفور، وزیر خارجه وقت انگلیس، به لُرد روچیلد داد: به رسمیت شناختن حق ایجاد یک کشور یهودی برای صهیونیست‌ها در فلسطین! هنوز جنگ جهانی اول تمام نشده‌بود که بریتانیا، تصاحب یک سرزمین را به افرادی که هیچ حقی در آن نداشتند، وعده داد و این در تاریخ حقوق و روابط بین‌الملل، یک طنز تمام‌عیار است؛ اما این طنز، وقتی مهاجرت‌های گَلّه‌ای یهودیان صهیونیست به اراضی فلسطین آغاز شد، طعم تلخ خودش را آشکار کرد. با وجود این پشتیبانی، صهیونیست‌ها برای رسیدن به اهدافشان از روی جنازه انگلیسی‌ها هم رد شدند. آن‎ها برای تهدید برخی مقامات بریتانیایی که هنوز درمورد درست یا نادرست بودن واگذاری فلسطین به صهیونیست‌ها دچار تردید بودند، برنامه‌های مفصلی تدارک دیدند؛ اول نوامبر 1945، 153 نقطه از شبکه ریلی فلسطین منهدم شد و صهیونیست‌ها نام آن شب را، «شب قطارها» گذاشتند؛ مانند این عملیات با عنوان «شب پُل‌ها» تکرار شد و صهیونیست‌ها 10 پُل از 11 پُل راهبردی داخل خاک فلسطین را از بین بردند! گروه ایرگون در 27 دسامبر 1945، مرکز تحقیقات جنایی بیت‌المقدس را روی هوا فرستاد و 30 نفر را کشت که بیشتر آن‎ها از اتباع بریتانیا بودند. حکومت انگلیسی فلسطین به این نتیجه رسید که باید جلوی این خرابکاری‌ها را بگیرد؛ حمایت گسترده لندن از تروریست‌های بی‌کله‌ای که فقط خشونت را می‌شناختند، ممکن بود برای دولت دردسر درست کند. در ژوئن 1946، در عملیاتی موسوم به «شنبه سیاه»، دوهزار و 700 عضو گروه‌های تروریستی مانند «هاگانا» و «پالماخ»، دستگیر شدند، اما هیچ‎کدام به مرحله محاکمه نرسیدند و با انفجار هتل «کینگ دیوید»، تروریست‌ها را از زندان آزاد کردند! مانند این اقدام، بعد از تأسیس رژیم جعلی صهیونیستی نیز، تکرار شد؛ صهیونیست‌ها برای متهم کردن مصر و کشاندن جنگ به یک نبرد اتمی تمام عیار، در جریان جنگ 1967م، ناو آمریکایی «یو.اس.اس لیبرتی» را با بمب‌های نامتعارف «ناپالم» هدف قرار دادند! هواپیماهای مهاجم هیچ نشانه‌ای برای تشخیص ملیّت نداشتند. حمله نیروهای صهیونیست، با هماهنگی «لیندون جانسون»، رئیس‌جمهور وقت آمریکا صورت گرفت. «یو.اس.اس لیبرتی» فاقد هرگونه وسیله دفاعی بود و حتی ناخدای آن نمی‌دانست چرا باید در موقعیتی خطرناک، جایی در نزدیکی آب‌های حائل میان مصر و فلسطین اشغالی مستقر شود؟! صهیونیست‌ها دقایقی بعد از حمله هوایی، با سه قایق اژدرافکن به ناو آمریکایی تاختند؛ 34 نفر از خدمه کشتی کشته و 172 نفر به شدت زخمی شدند. نجات مصر از حمله اتمی، چیزی شبیه به معجزه بود؛ قرار بود همه 206 خدمه کشتی بمیرند، اما چنین نشد و کار حمله اتمی که قصد آن، وارد کردن شوروی به میدان جنگ جهانی سوم بود، به فرجام نرسید. رژیم صهیونیستی هیچ‌گاه درباره آن حمله، به ایالات متحده جواب پس نداد؛ درست مانند اقدامی که صهیونیست‌های افراطی در هتل «کینگ دیوید» بیت‌المقدس، در سال 1946م انجام دادند.   تعرضِ صهیونیستی به جان یهودیان در تاریخ صهیونیسم، جنایت‌های وحشیانه بخشی از یک برنامه راهبردی برای انتقال اجباری یهودیان به سرزمین‌های اشغالی و نیز، پاکسازی نژادی فلسطین و از بین بردن مسلمانان و مسیحیان، به عنوان صاحبان اصلی این سرزمین است. روژه گارودی در کتاب مشهور «تاریخ یک ارتداد»، اسناد غیرقابل انکاری را از روابط صهیونیست‌ها با حزب نازی آلمان رو می‌کند. می‌دانیم که در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم، کشتار یهودیان اروپایی به دست هیتلر، مهم‌ترین دستمایه برای تحمیل پذیرش اشغال فلسطین از سوی صهیونیست‌ها در محافل سیاسی اروپا و آمریکا بود؛ اما پژوهش‌های گارودی نشان داد که هیتلر فقط یهودیانی را از میان برداشت که حاضر نبودند وطن خود و اروپا را ترک کنند و در سرزمینی متعلق به دیگران ساکن شوند؛ آن‎ها نمی‌خواستند با صهیونیست‌ها همکاری کنند! گوبلز، رهبر تبلیغات رژیم هیتلر، در یک یادداشت مفصل در ارگان رسمی حزب نازی، به دفاع از صهیونیسم پرداخت و آن را به عنوان ایده‌ای سیاسی و منطبق با نیازهای حکومت هیتلر، ستود. حتی سکه‌ای ضرب شد که در یک طرف آن صلیب شکسته و در طرف دیگر ستاره داوود حک شده بود! (برای اطلاعات بیشتر در این‌باره، مقاله نگارنده را در صفحه 12 روزنامه خراسان، مورخ 30 بهمن 1397 با عنوان «صلیب شکسته و ستاره داوود چگونه به هم رسیدند؟» مطالعه فرمایید) پژوهشگرانی مانند عبدا... شهبازی معتقدند که پشت پدیده‌هایی مانند «پوگروم» (به طور عمومی، کشتار هدفمند معنا می‌شود و به طور اختصاصی، آن را به واقعه کشتار یهودیان روسیه در دوره تزار و نیز، بخشی از وقایع منتسب به هولوکاست اطلاق می‌کنند) دست صهیونیست‌ها در کشتار هم‌مسلکانشان عیان است؛ یهودیان با ایجاد رعب و وحشت از سوی صهیونیست‌ها، به سوی اراضی اشغالی فلسطین رانده می‌شدند. هرچند که نتیجه آن قتل‌های هولناک، مهاجرت بیشتر یهودیان به آمریکا بود و با وجود همه تبلیغات، بیش از 95 درصد یهودیان اروپای شرقی و آسیا، سر از اروپای غربی و آمریکا درآوردند. مانند این اقدامات را می‌توان در ایران (دوره رضاشاه)، عراق، افغانستان، هند و ... نیز مشاهده و بررسی کرد.   جنایت علیه مسلمانان، پیش از «روز نکبت» با این حال، بخش اعظم جنایات صهیونیست‌ها قبل از اعلام موجودیت رژیم اشغالگر قدس در 14 می 1948 / 24 اردیبهشت 1327، موسوم به «روز نکبت»، علیه مسلمانان فلسطینی صورت گرفت. صهیونیست‌ها بعد از دریافت وعده بالفور، در سال 1917م / 1296ش، عملیات جابه‌جایی یهودیان را به فلسطین در قالب فعالیت آژانس یهود آغاز کردند. مسئولیت آژانس در درجه اول خریداری زمین و اسکان یهودیان مهاجر بود؛ اما این طرح با وجود دخالت افراد غیریهودی – کسانی مانند سیدضیاءالدین طباطبایی یزدی، نخست‌وزیر کودتای سوم اسفند 1299 که بعد از برکناری، به فلسطین نقل مکان کرده‌بود و کار دلالی زمین را برای آژانس یهود انجام می‌داد – راه به جایی نبرد و قیام مبارزان و افرادی مانند عزالدین‌قسام و همفکران او، عملاً راه را بر چنین اقداماتی بست. این‌که چرا صهیونیست‌ها بلافاصله بعد از دریافت قرار بالفور، به فعالیت‌های تروریستی در فلسطین ورود پیدا نکردند، به ناتوانی اولیه آن‎ها و نیز، واهمه دولت انگلیس از خیزش سراسری علیه استعمار بازمی‌گشت. با این حال، صهیونیست‌ها بلافاصله بعد از شکست طرح خرید زمین‌، به عملیات تروریستی و توام با خشونت زیاد رو آوردند. طی دهه‌های 1920 تا 1930، روزی نبود که آتش نبردهای خونین میان فلسطینیان و صهیونیست‌ها زبانه نکشد. بریتانیا که با فرستادن «هربرت ساموئل» - یک سیاستمدار یهودی و صهیونیست اهل انگلیس – عملاً حمایت خود را از اشغالگران یهودی نشان داده‌بود  برای خاموش کردن شورش‌ها به سرکوب مسلمانان رو می‌آورد. با آغاز جنگ جهانی دوم، مهاجرت یهودیان به اراضی اشغالی بیشتر شد و نزاع‌های خونین افزایش یافت، تا این‌که با پایان یافتن جنگ و شیوع زمزمه‌هایی مبنی بر تأسیس رژیم جعلی اسرائیل، اقدامات خشونت‌بار صهیونیست‌ها وارد مرحله‌ای جدید شد؛ آن‎ها به روستاهای فلسطینی حمله می‌کردند و دست به وحشیگری‌های بی‌سابقه می‌زدند؛ بعد از قتل‌عامِ بخش اعظم اهالی روستاها، تعدادی را زنده نگه می‌داشتند و سپس، گوش و بینی‌شان را می‌بریدند و به آن‎ها می‌گفتند که به روستاهای دیگر بروند و بگویند که اگر در خانه‌هایشان بمانند، وضع همین خواهد‌بود. (برای اطلاعات بیشتر در این زمینه و مشاهده عکس‌های مربوط به این جنایات، به کتاب «مبانی فراماسونری»، ترجمه جعفر سعیدی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی مراجعه کنید.) صدها روستای کوچک و بزرگ فلسطینی، پیش از روز نکبت، با اقدامات گروه‌هایی مانند «ایرگون» و «لحی» که بعدها اعضای آن وارد ارتش رژیم صهیونیستی شدند و رهبرانشان، به مقامات عالی سیاسی در این رژیم رسیدند، دچار قتل‌عام‌های وحشیانه و هزاران نفر، از مرد و زن و کودک، از دم تیغ گذرانده شدند. بسیاری از این جنایت‌ها هیچ‌گاه در صفحات تاریخ نقش نبست و تنها چند جنایت هولناک رسانه‌ای شد؛ مانند کشتار مشهور «دیر یاسین» در بامداد روز 9 آوریل سال 1948 که در آن 250 نفر از اعضای گروه‌‌های لحی و ایرگون با فرماندهی «مناخیم بگین» – که گفتیم بعدها برنده جایزه صلح نوبل هم شد! – وارد روستای دیریاسین، در پنج کیلومتری غرب بیت‌المقدس شدند و پس از جمع کردن اهالی در میدان وسط روستا و تعرض به تعدادی از زنان و دختران مسلمان، بیش از 200 نفر از افراد بی‌گناه را با استفاده از مسلسل و نارنجک، به طرز فجیعی کشتند. بازتاب جنایت دیریاسین، موجی از وحشت را در سرزمین‌های اشغالی به وجود آورد و اعتراضات بین‌المللی زیادی را برانگیخت؛ یهودیان مشهوری مانند «آلبرت انشتین» و «هانا آرنت» نامه‌های اعتراض‌آمیزی منتشر کردند و خواستار محاکمه جنایتکاران شدند. اما چنان که بن‌گوریون، اولین نخست‌وزیر رژیم جعلی اسرائیل مدعی بود، برای صهیونیست‌ها «قراردادهای بین‌المللی و اعتراضات، کاغدپاره‌ای» بیش نبودند. رژیم صهیونیستی از همان ابتدا نشان داد تنها زمانی حاضر است مذاکره را بپذیرد که قدرت کشتار و شکست دادن طرف مقابل را نداشته‌باشد. برای حکومتی جعلی که در به اصطلاح قانون اساسی‌اش، هیچ مرزی برای سرزمین مورد ادعا تعیین نشده، اشغالگری، قتل و کشتار و بیرون راندن مردم از سرزمین‌های اجدادی، یک امر بدیهی است.