گفتمان اصولگرایی ایدئولوژیک است

محمدرضا تاجیک استاد برجسته دانشگاه و تئوریسین جریان اصلاحات، سال‌هاست که درباره مبانی فکری جریان اصلاحات اندیشیده و بر لزوم تغییرپذیری در جریان فکری اصلاحات به منظور دوری از جمود تاکید دارد. او اخیرا بر لزوم تغییرات آشکار در گفتمان اصولگرایی نیز تاکید کرد و در مصاحبه اخیر خود با «جماران» مبانی نو اصولگرایی را مرور کرده است که خلاصه بخشی از آن را در زیر می‌خوانید.
تحول گفتمان
محمدرضا تاجیک در ارتباط با نوع گفتمان جامعه گفت: مساله تحول و تغییر گفتمان‌ها یکی از مسائل جدی جامعه ماست. در مرحله نخست باید بپذیریم که گفتمان‌ها امر تاریخی هستند نه امری فراتاریخی. یعنی جنسشان از جنس متن است و جنس نص ندارند. گفتمان‌ها نیازپرورده، زمان‌پرورده و شرایط‌پرورده هستند. شرایط که تغییر می‌کند گفتمان‌ها هم باید تغییر کنند؛ در غیر این صورت با بحران مواجه می‌شوند و به یک ایدئولوژی ارتدکسی متصلب و منجمد و نازا تبدیل می‌شوند. گفتمانی که جوشش نداشته باشد و به تعبیر مولانا نتواند خود را «نو نو» و با شرایط زمانی خود رابطه برقرار کند، به‌طور فزاینده‌ای حالت انتزاعی پیدا می‌کند و از حالت انضمامی خارج می‌شود و نمی‌تواند با پراتیک (زندگی عملی) جامعه رابطه برقرار و در قامت یک پراکسیس (فلسفه عمل) جلوه کند؛ نمی‌تواند راهنمای عمل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مردم باشد. بنابراین با بحران و بی‌قراری مواجه می‌شود و نیاز به یک گفتمان و تئوری دیگر احساس می‌شود.
بقای گفتمان


راز بقای گفتمان‌ها در تغییر نهفته است؛ راز ثبات گفتمان‌ها در عدم ثبات نهفته است. در فضای گفتمانی فقط یک امر ثبات وجود دارد و آن بی‌ثباتی است و یک امر پذیرفته شده است و آن تغییر است. البته وقتی صحبت از تغییر می‌کنیم ضرورتا به معنای گذر از اصالت، هر دم به رنگ بت عیار درآمدن و تلون نیست؛ به معنی این است که تکست (متن) بتواند با کانتکست (زمینه) رابطه برقرار کند. زمینه همواره در حال حرکت و تغییر است. به تبع آن متن هم باید حرکت و تغییر کند و بتواند با زمینه متحرک و متحول رابطه‌ای معنادار برقرار کند.
اصولگرایی
جریان اصولگرایی عمدتا یک جریان ایدئولوژیک است که مقبولیت و مشروعیتش را از ایدئولوژی می‌گیرد و هویتش ایدئولوژیک است و برای خودش هویت گفتمانی تعریف نکرده است. گرچه اصولگرایان نیز در گفتار و نوشتار از گفتمان بهره می‌برند، اما آنان در معنای موسع از مفهوم گفتمان بهره می‌برند و گفتمانشان هم ایدئولوژیک و توأم با عصبیت است. لذا پیرامون اعتقادات و باورهای خود هاله قدسی می‌کشند و آن را حقیقت می‌پندارند و فرضشان بر این است که باورها و اعتقاداتشان همان باورهای اصیل دینی است که منتهای تفسیر و خوانش است و نمی‌توان آن را با خوانش مجدد متفاوتی مواجه کرد.
انجماد
جریان متصلب و منجمد در جامعه ما یک ریشه تاریخی دارد. به قول بزرگی، تاریخ فلسفه ما تاریخ فیلسوف‌کشی است. فیلسوفانی که تلاش کردند در ساحت دینی بایستند اما پرسش‌های هستی‌شناسانه داشته باشند و به لحاظ معرفت‌شناسی پرسش‌های چالش‌برانگیز داشته باشند، خودشان با چالش مواجه شدند و بسیاری این افراد را بر نتابیدند. بنابر این تاریخ فلسفه ما تاریخ فیلسوف‌کشی است. شاید بتوان گفت که انجماد نظری در سده اول بعد از اسلام در فضای ما نیز راه یافت. وقتی تاریخ اسلام را می‌خوانیم، متوجه می‌شویم چه کسانی با این انجماد فکری با آل‌ا... مقابله کردند و بالاخره در مسجد شمشیر را فرو آورند و اولین امام شیعیان را شهید کردند. این انجماد، همان تصلب و فرود آمدن در قالب‌های خشک و هراس از خارج شدن از صغارت است. نتیجه چنین انجمادی یک فاجعه تاریخی است.
جوشش
احساس من این است که جریانی از بطن و متن اصولگرایی خواهد جوشید و تلاش خواهد کرد که این گفتمان را در معرض خوانش‌های متفاوت قرار دهد و این گفتمان را «نو نو» کند و تفسیری متفاوت از این گفتمان ارائه دهد. من امیدوارم نقدی که در فضای اصولگرایی شروع می‌شود نقد واساختگی باشد نه نوعی بی‌قراری رادیکال یا ازجاکندگی رادیکال. من معتقدم حضور یک جریان و گفتمان اصولگرای توفنده و شاداب و شکوفا ضرورت جامعه ماست. احساس من این نیست که ما باید در فقدان چنین گفتمانی پیروزی و هژمونی خودمان را جست‌وجو کنیم. در حضور این گفتمان و رقابت سالم با این گفتمان ما می‌توانیم شکوفاتر شویم. بنابر این باید از گفتمان اصولگرای شادابی که هر لحظه می‌تواند آفرینش، خلق موضوعات و خلق سوژه داشته باشد استقبال کنیم. چنین گفتمانی می‌تواند موجب شادابی گفتمان‌های رقیب هم بشود.
افزایش و فربهی
در این فضا دقایق اصولگرایان برگرفته از دین و برداشت از دین است و تلاش دارند که سیاست، زندگی و حکومت را دینی ببینند، بسیار شایسته و مقبول است اما به شرط اینکه آنان تلاش کنند برداشت و قرائت دینی را در زمان، مکان و تاریخ جاری کنند و اجازه انجماد به آن ندهند. بنابراین به نظر من اصولگرایان نیازمند این هستند که در اولین گام، به همان دال‌های قدیم معانی جدید ببخشند و تلاش کنند همان ظرف مفهومی قدیم را با مظروف جدید پر کنند که با شرایط و ذائقه و روح و روان و نظام دانایی و صدقی جامعه ما و تاریخ اکنون ما رابطه برقرار کند. در دومین گام ممکن است نیازمند به این باشند که دقایق جدیدی را وارد ساحت گفتمانی خودشان کنند؛ دقایق جدیدی را در این ساحت گفتمانی تعبیه کنند که از قبل وجود نداشته است. می‌توانند همان حال قدیم را بگیرند. بالاخره با نگاهی که به دین خواهند داشت و تفسیری که نسبت به دین خواهند داشت ممکن است همان دقایق جدید و بی‌بدیل را از درون دین استخراج کنند. اما در اولین گام نیاز دارند داشته‌ها و میراث اندیشه‌ای خودشان را نو کنند و در دومین گام بیفزایند و فربه‌تر کنند. در سومین گام شاید نیازمند به دیالوگ با سایر گفتمان‌ها باشند. در این دیالوگ یک نوع تهاتر گفتمانی و بده‌بستان معانی هم صورت می‌گیرد. بنابراین علاوه بر اینکه زبان خوبی هستند باید گوش خوبی هم باشند؛ یعنی گوش گفتمان خودشان را باز و تیز کنند و اجازه ندهند گفتمانشان فقط زبان داشته باشد و بر این انتظار نباشند که بگویند و بگویند و دیگران بشنوند و بشنوند؛ جایی هم آماده شنیدن و آماده نقد خود باشند و جایی هم آماده باشند که در گفتمان خود تغییر حاصل دهند و با شجاعت و شهامت پذیرای این باشند که جایی لازم است از گفتمان خود عبور کنند و جایی لازم است بخش‌هایی از گفتمان خودشان را به حاشیه بکشانند و بخش‌هایی را فربه‌تر کنند و حتی بخش‌هایی را حذف کنند. این رمز مانایی و پویایی گفتمان‌هاست.