روایت عشقی شیرین به سینما از دل خاطرات

مائده کاشیان - امسال در چهل‌ودومین دوره جشنواره فجر، آثار اقتباسی حضور پررنگی در این رقابت داشتند. یکی از این فیلم‌‎ها «آپاراتچی» اثر قربانعلی طاهرفر است. این فیلم برگرفته از کتابی به همین نام است که خاطرات شفاهی جلیل طائفی نقاش ساختمان عاشق سینما و فیلم سازی را روایت می‌کند. او در دوران انقلاب اسلامی تلاش می‌کند فیلمی را جلوی دوربین ببرد. تورج الوند بازیگر اصلی این فیلم است و فاطمه مسعودی‌فر، هومن برق‌نورد، بهنام تشکر و رضا ناجی نیز در آن حضور دارند. طاهرفر که پیش از این با ساخت مستند و فیلم تلویزیونی، کارگردانی را تجربه کرده، «آپاراتچی» را به عنوان اولین فیلم سینمایی‌اش تولید کرده است. با قربانعلی طاهرفر درباره تجربه ساخت «آپاراتچی» گفت‌وگو کردیم. این فیلم قرار بوده دیروز در مشهد برای اهالی رسانه و امروز در سینما هویزه اکران شود.   چه شد که در اولین فیلم سینمایی‌تان فیلمی در حال و هوای دهه 60، با فضای کمدی ساختید؟ فیلم ما از نظر مضمون دو رویکرد اصلی دارد، یکی نوستالژی‌های دهه 60 و یکی هم ادای دین به سینما. فیلم درباره سینماست و به قول سینمایی‌ها «فیلم در فیلم» است، من هم به این موضوع علاقه داشتم. سومین رکن هم این بود که فیلم در شهر خودم تبریز می‌گذشت، رکن مرکزی هم فیلم نامه خوب آقای حسین تراب‌نژاد بود که بر اساس کتاب «آپاراتچی» نوشته شد. من تا به حال در کارنامه فیلم سازی‌ام، اثر اقتباسی نداشتم و از آن جا که  مخاطب با این آثار به خوبی ارتباط برقرار می‌کند، دوست داشتم چنین تجربه‌ای داشته باشم. اقتباسی که آقای تراب‌نژاد انجام داد کار بسیار سختی بود. کتاب «آپاراتچی» خاطرات شفاهی آقای جلیل طائفی است و رمان نیست. در رمان بخش عمده‌ای از کار دراماتوژی در خود اثر اتفاق افتاده و نمی‌گویم کار نویسنده سخت نیست، اما کار پیچیده‌ای ندارد.   پس مهم‌ترین چالش فیلم نامه، تبدیل خاطرات شفاهی به قصه بوده است. بله، البته حسین تراب‌نژاد با توجه به سابقه‌‌ای که در فیلم‌هایی مانند «ماجرای نیمروز: رد خون» و «ضد» داشته، تجربه خوبی در زمینه تبدیل تاریخ شفاهی به فیلم نامه دارد. به نظر من بزرگ ترین حُسن ایشان پذیرش نقد و نظرات است. حدود 9 نوبت بازنویسی فیلم نامه داشتیم و یک سال و نیم فرایند فیلم نامه طول کشید و واقعا سخت بود. حسین با مناعت طبع همه نقد و نظرات را می‌شنید و همه آن‌هایی که در مسیر قصه و درام بود، لحاظ و بازنویسی می‌کرد.   چطور شد که فیلم را به زبان فارسی تولید کردید؟ چون قصه، قصه آذربایجان است باید به زبان آذری می‌ساختم که در این صورت بخش عمده‌ای از مخاطبان را از دست می‌دادیم، تا به حال همه آثارم به زبان ترکی بوده و می‌دانم همشهریانم دوست داشتند که زبان فیلم ترکی باشد، چون اتمسفر آذربایجان و تبریز و قهرمان قصه اهل تبریز است و طبیعتا باید زبان فیلم ترکی می‌بود، اما چون تجربه «موقعیت مهدی»، «آتابای»، «اِئو» و «پوست» را در حوزه مخاطب می‌دیدم، افسوس می‌‎خوردم بخش عمده‌ای از مخاطبان ملی را در سایر شهرها از دست می‌دهیم، مخصوصا این که فیلم ما مثل «پوست» این طور نیست که نگاهی آرتیستی و مخاطب خاص داشته باشد و مخاطب از بابت زیرنویس اذیت شود یا مثل «موقعیت مهدی» نبود که ریتم ملایمی دارد و فرصت برای خواندن زیرنویس هست. ضرباهنگ «آپاراتچی» تند بود و لحظه‌های شیرین و کمدی هم داشتیم، به همین دلیل تا مخاطب بخواهد زیرنویس را ضمیمه تصویر کند، لحظه را از دست می‌دادیم، به همین دلیل سراغ زبان فارسی رفتیم، منتها به دنبال گمشده خودم که طی چهار دهه ناراحت بودم و مخاطبان ترک زبان هم ناراحت بودند، رفتم. چون هروقت خواستند طی این چهار دهه در تهران فیلمی بسازند و بروند سراغ قومیت‌ها، لهجه استهزای ناخواسته بوده است. ترکی لهجه نیست، زبان است و پایه آن فارسی نیست. البته منظورم از آن «چهار دهه» اصالت انقلابی‌ موضوع است وگرنه قبل از انقلاب که فاجعه بود و لهجه ترکی را تعمدا به سخره می‌گرفتند، بنابراین وقتی کسی می خواست فارسی را با لهجه ترکی صحبت کند، خودم، همشهریان و هم‌زبانانم اذیت می‌شدیم. خواستم تابوشکنی کنم و شیرینی واقعی لهجه را نمایش بدهم.   با توجه به حساسیت‌تان روی لهجه و زبان، چطور آقای تورج الوند و دیگر بازیگران فیلم را انتخاب کردید؟ با توجه به این که فیلم لحظات شیرینی هم داشت، سرمایه‌گذاران علاقه داشتند که سراغ چهره‌ها و ستاره‌ها برویم، اما در اواسط مسیر من احساس کردم که این مسیر درستی نیست، بنابراین راه را برگشتیم و سراغ بازیگرانی رفتیم که اصالتا تُرک‌زبان هستند. از همه فیلم‌هایی که کارگردان‌شان اصالتا ترک بودند، فهرستی داشتیم و «نگهبان شب» هم جزو لیست بود. طراح لباس ما خانم صمدی بزرگوار  که طراح لباس «نگهبان شب» هم بوده، سه بازیگر این فیلم را معرفی کردند، فیلم را دیدم و از آقای تورج الوند و دو بزرگوار دیگر دعوت کردیم. از همان جلسه اول یک اراده بسیار راسخ در این پسر دیدم، بسیاری از افراد شعار می‌دهند باید با نقش زندگی کنم و نقش را مال خود کنم، تورج نه تنها با نقش زندگی‌ می‌کند، بلکه با نقش می‌جنگد. او اصالتا ترک همدان است و لهجه همدانی با لهجه تبریزی و زنجانی کمی فاصله دارد، ولی از همان ابتدا با لهجه صحبت می‌کرد و سه ماه و نیم تمرین کرد. ما از تبریز و زنجان هم بازیگر داریم آقای محمدولی فروتن، وحید متوسلی عزیز، امیر گلستانه از سیستان و بلوچستان که بازیگر غیربومی داستان است. بنابراین به یک تابلوی شگفت‌انگیز از بازیگران رسیدیم. استادانی  مثل هومن برق‌نورد عزیز، بهنام تشکر، امید روحانی و علیرضا استادی هم منت گذاشتند و آمدند.   با توجه به ویژگی‌های «آپاراتچی» این فیلم شایسته حضور در بخش مسابقه جشنواره بود، اما به نظرتان چرا این اتفاق رخ نداد؟ سازوکارهایی برای انتخاب آثار شنیده‌ام و ندیده‌ام، نمی‌دانم چقدر درست است، مثل این که بعضی فیلم‌ها نسخه کامل را نرساندند و بسیاری از آثار مراحل‌ فنی‌شان آماده نبود. درستی یا نادرستی این سازوکار را قضاوت نمی‌کنم و از این که با این سازوکار می‌شود به جمع‌بندی رسید کدام فیلم‌ها باید کجا باشند، اطلاعی ندارم. به نظر من با توجه به فیلم‌هایی که در سودای سیمرغ دیدم و نظراتی که در فضای جشنواره منتقل شد، مجموعا این علامت سوال وجود دارد که چرا بعضی فیلم‌ها در سودای سیمرغ و چند فیلم محدود در «نگاه نو» هستند و در بخش مسابقه حضور ندارند. وقتی علامت سوال به وجود می‌آید یا باید مثل صحبت وزیر محترم ارشاد توضیح داده شود یا تمهیدی اندیشیده شود. نگاه نو فقط یک سیمرغ دارد و آن هم متعلق به صاحب اثر است، بقیه دوستانی که چند ماه در بخش‌های مختلف کار جنگندگی کردند چه؟ نمی‌شود یک بازیگر شبانه‌روز خودش را وقف فیلمی کند، اما چون کارگردان آن فیلم اولی است، فدای او بشود که فیلم اولی است و به بخش سودای سیمرغ نرفته! وقتی تولیدات فیلم‌اولی‌ها زیاد شده و کیفیت آثار با بخش سودای سیمرغ برابری می‌کند، از قبل تمهیدی اندیشیده شود. مثلا یا سهمیه حضور این‌ها را در سودای سیمرغ زیاد کنیم یا تمهیدی اندیشیده شود که به عنوان مثال بخش طراح صحنه کار دیده و ارزش هنری‌اش منعکس شود. دغدغه‌ یک کارگردان قطعا تنها دیده شدن فیلم و خودش نیست، دغدغه او دیده شدن و طرح ارزش هنری همه عوامل است.