یک روز زندگی چهره های محبوب

همان طور که می دانید «زندگی‌‌سلام» یک ضمیمه روزانه سبک‌زندگی است. یعنی هر روز سعی می‌کند در قالب‌های متنوعی مثل پرونده، مصاحبه، یادداشت یا حتی طنز، به ابعاد گوناگون «زندگی» بپردازد و با حرف زدن، تحلیل، نقد یا معرفی نمونه‌های موفق  به مخاطبش نقشه راه بدهد و زندگی فردی و اجتماعی مخاطبانش را بهبود ببخشد.
از دیـن و فرهنگ و آموزش تا سلامت و اقتصاد و محیط‌زیست، همه جزو حوزه‌های کاری ماست و هر روز سعی می‌کنیم درباره‌شان حرف‌های مفیـد و کاربردی بزنیم. آن‌ها که با زندگی‌سلام آشنا هستند، می‌دانند امروز سه سال از عمر این ضمیمه می‌گذرد و تیم نویسندگانش، در تمام این سه سال تلاش کرده‌اند با رصد دغدغه‌های روز اعضای مختلف خانواده‌های ایرانی در سنین مختلف، هم حرف‌های کاربردی و به‌دردبخور بزنند و هم حال مخاطبانشان را خوب کنند. امروز زندگی‌سلام سه ساله می‌شود و در تولد سه‌سالگی‌اش، گپ‌ صمیمانه‌ای دارد با برخی چهره‌های محبوب درباره خودِ «زندگی». چهره‌هایی که بعضا زندگی‌سلام را می‌شناسند و دوستمان دارند «یک روز معمولی از زندگی» شان را توصیف کرده‌اند. شاید در دل این توصیف‌ها، نکاتی باشد که بتواند الهام‌بخش باشد و کمک کند.
 
 


امید نعمتی ؛ آهنگ ساز و خواننده گروه «پالت» عاشق معاشرت های ساده ام فارغ از روزهای خاصی در سال که برنامه اجرا و کنسرت داریم و تمام طول روز مشغولیم، روزهای عادی‌ام از ساعت 10 صبح شروع می‌شود و  تلاش می‌کنم حتما، هر چقدر هم کم، ورزش کنم. بعد با بچه‌ها سراغ تمرین می‌رویم و تلاش می‌کنیم به شب نخوریم که برای بقیه مزاحمت ایجاد نشود. گروه پالت محیط مخصوص تمرین دارد اما به‌هرحال ممکن است همسایه‌ها، اندکی صدا بشنوند. معتقدم یک هنرمند، باید لحظات تنهایی داشته باشد تا در این خلوت کتاب بخواند، فیلم ببیند، فکر کند، ساز بزند؛ من هم سعی می‌کنم با وجود زندگیِ شلوغی که دارم، حتما روزها و ساعت‌هایی تنها باشم. یکی دیگر از کارهایی که روزانه سعی می‌کنم انجام بدهم، این است که در خیابان راه بروم، موزیک گوش بدهم، مردم را ببینم و با آن ها در موقعیت‌های مختلف معاشرت کنم، با آدم‌ها به شکل گذرا دوست شوم، گپ بزنم، درد دلی کنم و بعد هم خداحافظی! این لحظات در زندگی‌ام خیلی اهمیت دارد. بعضی خیابان‌های تهران مثل کریم‌خان، میدان ولیعصر، چهارراه ولیعصر، انقلاب و... مسیرهای مورد علاقه من است و قدم زدن در آن ها، بخش مهمی از زندگی‌ام به حساب می‌آید. از قدیم خیلی دوست داشتم با مردم معاشرت کنم؛ در زمان دانشجویی، برای خوردن چای از سمت دانشگاه به سمت چهارراه ولیعصر می‌رفتم و در پارک شهر، ساعتی می‌نشستم و چای می‌خوردم و در همین رفت و آمدها با آدم‌های جالبی آشنا می‌شدم. مثلا یک روز آقایی کنار من نشست و سوالی درباره مجسمه داخل پارک پرسید و در ادامه، شروع به تحلیل حال و هوای آن مجسمه کرد. بعد همان لحظه یک سگ بزرگ از سالن تئاتر نزدیکمان بیرون آمد، مرد گفت احتمالا سگ فلان گروه تئاتر است برای فلان نمایش. من که تعجب کرده بودم، گفتم «شما چقدر باسوادی! چی خوندی؟ چه کاره هستی؟» گفت «من یک کارگر ساده‌ام. چون به تئاتر علاقه دارم، عصرها میام این جا تئاتر می‌بینم!» بعد حرف جالبی زد. گفت: «دیروز پیرمردی این جا بود و من از او خواستم یک خاطره از سال 53 بگوید. ولی او حتی یک خاطره هم نداشت که ثابت کند در سال 53 زنده بوده!» این جمله خیلی جمله عمیق و تاثیرگذاری بود. از آن به بعد فکر می‌کنم در هر لحظه از زندگی، باید چیزی پیدا کنیم که بتوانیم با آن ثابت کنیم زنده ایم! معمولا قبل از خواب حتما مطالعه  می‌کنم و سعی می‌کنم کتاب دستم باشد تا خوابم ببرد؛ چون فکر می‌کنم به عنوان کسی که مشغول کار خلاقانه‌ای مثل موسیقی است، مهم است کتاب بخوانم و فیلم ببینم وگرنه داشته‌های ذهنی و قلبی‌ام ته می‌کشد. معمولا تا سه نیمه‌شب بیدارم و کتاب‌هایی در زمینه‌های مختلف مثل فلسفه، جامعه‌شناسی و اسطوره‌شناسی می‌خوانم؛ مثلا آخرین کتابی که خواندم راجع به سه اسطوره مدرن و هیجان انگیز بود. رمان هم خیلی می‌خوانم چون بر خلاقیت آدم، تاثیر مستقیم دارد و می‌توانی روش های مختلفی برای فکر و رفتار یاد بگیری. بد نیست بدانید قدیم‌ترها ارتباطات خانوادگی زیاد برایم جالب نبود اما به تازگی خیلی به رفت و آمدهای فامیلی علاقه مند شده ام و برایم لذت بخش است. کنار خانواده بودن و دریافتن لحظه‌ها با آن ها، برایم خیلی مهم شده است.   المیرا شریفی‌مقدم ؛ گوینده خبر همیشه همزمان در حال انجام چند کار مختلفم من هر روز مثل بیشتر زنان شاغل، صبح زود بیدار می‎شوم. بیشتر روزها شیفت خبر هستم و بنا بر این که این شیفت چه موقعی باشد؛ صبح، ظهر یا شب، برای روزم برنامه‌ریزی می‌کنم. اگر شیفت ظهر باشم، بچه‌ها صبح تا ظهر با من هستند، به رتق و فتق کارهای خانه می‎پردازم، خرید می‌کنم و اگر کاری بیرون از خانه داشته‎باشم مثل کار اداری و بانکی، با بچه‎ها می‎رویم و انجام می‎دهیم. درواقع هر روز غیر از شیفت کاری، یک شیفت خانگی هم دارم و ظهر یا عصر هم می‌روم سرِ کار تا شب که کارهای همه اعضای خانواده تمام می‎شود و می‎توانیم کنار هم کتاب بخوانیم، در فضای مجازی بگردیم یا تلویزیون ببینیم. البته من خیلی کم تلویزیون نگاه می‎‌کنم و بیشتر کتاب می‎خوانم. من هر هفته اگر نگویم دوتا، قطعا یک رمان را می‎خوانم و تمام می‌کنم؛ هم ایرانی و هم خارجی. یک تعدادی را می‎خرم و تعدادی را هم با دوستانم تبادل می‎کنیم. در کنار کتاب، بسیار زیاد به دنیای خبر علاقه‎مند هستم، کانال‌های تلگرامی خبری را دنبال می‌کنم و مرتب شبکه خبر را چک می‌کنم و به‎طور کلی خبر هیچ‎وقت از زندگی‌ام جدا نمی‎شود و اگر یک ساعت بدون خبر بمانم، به‎نظرم می‎رسد چندساعت از دنیا جا مانده‎ام. اگر شبکه خبر باشم که خودم اخبار را می‌شنوم و می‎خوانم اما بیرون از فضای کار هم مدام اخبار را پیگیری می‎کنم. من براساس نوع کاری که دارم و عادت‎هایی که در زندگی پیدا کرده‎ام، خیلی دستم تند شده‎است و در یک زمان می‎توانم چندین کار را با هم انجام بدهم. یعنی همزمان می‎توانم هم آشپزی کنم، هم توی اینستاگرام پست بگذارم، هم خبر گوش کنم، هم کانال‌های خبری را پیگیری ‎کنم، هم با بچه‎ها حرف بزنم. گاهی بعضی‎ها زیر پست‌های اینستاگرامی من می‎نویسند شما که یا سرکاری یا در فضای مجازی؛ پس کی به بچه‎هایت رسیدگی می‎کنی؟ این حرف‌ها به این دلیل است که از سرعت و برنامه‌ریزی من خبر ندارند. ما ممکن است هر روز خانه نباشیم و من نتوانم برای همه وعده‎های غذایی آشپزی کنم اما هر وقت خانه باشم، حتما غذا درست می‎کنم. چون بسیار به آشپزی علاقه‎مندم و پختن کیک و شیرینی را خیلی دوست دارم و خیلی هم درست می‌کنم.     محمد زیکساری ؛ کمدین خندوانه من یک جغدم؛ شب ها بیدار و روزها خواب چون خیلی دیر از خواب بیدار می‎شوم، معمولا صبحانه و ناهارم یکی می‌شود. من سال 91 در مقطع دکترا قبول شدم و به دلیل مشغله کاری هنوز از تزم دفاع نکردم. این است که الان روزانه پنج، شش ساعت برای خواندن و نوشتن تزم وقت می‎گذارم و اگر به زودی دفاع نکنم از دانشکده بیرونم می‎کنند! در طول روز حتما یکی دوتا فیلم می‎بینم. ژانر ویژه ای را هم دنبال نمی‌کنم، بیشتر پیگیر آثار کارگردانان مورد علاقه‌ام هستم و فیلم‎های آن‌ها را حتی تکراری هم که شده می‎بینم؛ «فلینی» و «کیشلوفسکی» از این جمله هستند. هر روز دو سه ساعتی برای نوشتن فیلم نامه وقت می‎گذارم؛ چون من زیاد فیلم نامه می‎نویسم، هم کوتاه و هم بلند. یکی دوتا فیلم کوتاه هم ساختم و می‌خواهم باز فیلم کوتاه بسازم و در نهایت فیلم بلند. من جغدم! شب‌ها خیلی دیر می خوابم و صبح‌ها دیر بیدار می‎شوم اما از شب‌هایم برای مطالعه استفاده می‌کنم. من اگر درباره سه موضوع مورد علاقه‌ام یعنی تئاتر و سینما و فلسفه کتاب نخوانم، زندگی‌ام نمی‌گذرد. دائم باید کتاب بخوانم. هم تزم ایجاب می‌کند درباره این سه موضوع مطالعه داشته باشم و هم خودم به تاریخ هنر و نقاشی علاقه دارم. روی همین حساب در روز و شب، مجموعا چهار پنج ساعت، حتی گاهی ده ساعت کتاب می‌خوانم. کتاب خواندن هم تفریحم است، هم کارم. غیر از مطالعه و تماشای فیلم، تئاتر هم برنامه مهم روزانه ام است که یا بازی می‎کنم یا کارگردانی و یا تماشا.   
بهرام عظیمی ؛ کارتونیست تلگرام و اینستاگرام ندارم من الان بیش از چهار سال است که در خانه هستم و سر کار نمی‎روم و روال زندگی‎ام با سال‌های قبل، فرق کرده‎است. وقتی سر کار می‎رفتم، ساعت پنج و نیم بیدار می‎شدم، ولی الان تا ساعت ده می‌خوابم. شب‎ها معمولا خندوانه و دورهمی می‎بینم و خوابم با پخش این دوتا برنامه تنظیم می‎شود. من اصلا آدم شب زنده‎داری نیستم؛ تا حالا یادم نمی‎آید برای انجام کاری، چه ساخت انیمیشن چه کاریکاتور، تا سه صبح بیدار مانده‎باشم! زندگی من بیشتر شبیه یک کارمند است تا یک هنرمند. من بیشترِ روز در خانه هستم و مدام در حال تلویزیون دیدنم. ماهواره هم ندارم و چون انیمیشن‎هایی که می‎سازم برای بیننده ایرانی است، سعی می‌کنم برنامه‎های تلویزیون خودمان را رصد ‎کنم؛ بنابراین الان سلیقه مردم را می‎شناسم. من تلگرام و اینستاگرام ندارم و تا حالا با تلفن همراهم به اینترنت وصل نشده‌ام، ولی در طول روز با لپ‎تاپ توی اینترنت هستم. روزانه پنج شش ساعت پای لپ‎تاپم؛ ممکن است همه این مدت را توی اینترنت بچرخم و ممکن است سه چهار ساعتش را درگیر کار باشم. تیم انیمیشن من هم در خانه هستند و از طریق اینترنت با هم در ارتباطیم و کار می‎کنیم و هرچه لازم باشد را اینترنتی برای هم می‎فرستیم، بعد یک روز همه چیزهایی که تکه تکه به دستم رسیده، پیش برادرم می‎برم و او کار تدوین و صداگذاری را انجام می‎دهد و آن‌ها را به انیمیشن تبدیل می‌کند. غیر از این، یکی دیگر از کارهایی که در فضای مجازی انجام می‎دهم، خواندن اخبار است؛ اخبار مربوط به انیمیشن و سینما و اخبار ورزشی. چند سایت خودرو هم هست که روزانه آن‎ها را پیگیری می‌کنم. در کنار این‌ها سایت «تابناک» را هم هر روز می‌خوانم؛ خوبی تابناک این است که همه اخبار را گردآوری می‎کند؛ هم خبرهای بدبختی و بیچارگی و بکش بکش، هم خبرهای شاد. بخش سینمایی یک‌سری خبرگزاری‎ها را هم هر روز چک می‎کنم. سرگرمی‎ اینترنتی‌ام، فیلم دیدن است از سایت‎هایی مثل آپارات؛ چون فیلترشکن هم ندارم. این چیزهایی که می‌گویم جزو افتخاراتم نیست، زندگی واقعی‌ام است. فیلم‎هایی هم که بیشتر می‎بینم مربوط به ماشین‎سواری است؛ اصلا سراغ فیلم‌های تصادف، دوربین‌مخفی و کلیپ های اعصاب‎خردکن نمی‌روم. این‌که همیشه توی خانه هستم، یک خرده زجرآور است. کلا مردی که توی خانه باشد خیلی دوست‎داشتنی و جذاب نیست. شما وقتی هر روز صبح تا شب سرکاری و یک روز نمی‎روی، همه کیف می‎کنند و می‎گویند: «وای قربونش برم، بابا پیشمونه!». ولی الان که من صبح تا شب توی خانه‎ام، حال همه را به‌ هم‎زده‎است. من قرار است بیست و سوم تا بیست و هفتم همین ماه مشهد باشم و همه کیف می‎کنند؛ مثلا دختر و پسرم خوشحال اند که می‎توانند دوستانشان را به خانه دعوت کنند. البته یک خاصیت توی خانه بودنِ من این است که بعضی وقت‎ها نظافت و تمیزکاری می‎کنم و اگر کسی اتفاقی به ما سر بزند، خانه‎مان همیشه تمیز است. ما خانوادگی روی این قضیه حساسیت داریم؛ اتاق پسر سیزده ساله من همیشه برق می‎زند، اتاق دخترم و بقیه خانه هم همین‎طور. من عاشق خورد و خوراکم، صبح تا شب دوست دارم هله‎هوله بخورم، هله‎هوله سالم مثل آجیل و میوه و این‎چیزها. زندگی من به‎طور کلی، غیر از طراحی خانه‌ و سر و شکلم که یک خرده هنری است، شباهتی به زندگی یک هنرمند ندارد. من همینم.   گروس عبدالملکیان ؛  شاعر در پی «آنِ» شاعرانه ام من معمولا روزم را دیر آغاز می‎کنم، به‎خاطر این‎که شب قبل را هم دیر به پایان بردم. صبح معمولا ساعت ۱۰ تا ۱۰:۳۰ از خواب بیدار می‌شوم، یک صبحانه ساده می‎خورم و اگر فرصت داشته‎باشم نیم ساعت پیاده‎روی می‌کنم. بعد برمی‌گردم یکی دوساعتی کتاب می خوانم و کارهایم را برای کلاس‌های بعدازظهر مرتب می‎کنم. بقیه روز هم بستگی به قرارهایم دارد؛ مثل قرارهایی که با دوستان شاعر و هنرمندم دارم. به‎طور کلی زندگی جدی من حوالی ساعت دو و سه شروع می‌شود. کلاس‎های خصوصی و نیمه‎خصوصی، کارگاه شعر و تعدادی جلسه نقد ادبی که در موسسات مختلف برگزار می‎شود مثل موسسه بهاران، حرکت، شاملو و جاهای دیگر. این کلاس‎ها تا حول و حوش 7و 8 شب طول می‎کشد. ممکن است یک روز دانشگاه تهران سخنرانی داشته‎باشم، یا دانشگاه علامه برای شعرخوانی دعوت بشوم یا مثل این اواخر که مشهد بودم برای شعرخوانی و امضای کتاب و طبیعتا چنین روزهایی کلاس‎ها تعطیل است. بعد از کلاس‎ها که به خانه برمی‎گردم، یکی دو ساعتی فیلم می‎بینم و دو سه ساعتی کتاب می‎خوانم؛ فیلم و کتاب همیشه در برنامه روزانه‌ام هست مگر گاهی که بیرون برویم یا مهمان داشته‎باشیم. اگر فضای نوشتن هم فراهم باشد و «آن» شاعرانه اتفاق بیفتد، دو سه ساعتی برای نوشتن و کامل کردن شعرهای ناتمام وقت می‎گذارم. برای مطالعه به چند حوزه به‎طور خاص علاقه مندم؛ شعر، فلسفه و ادبیات داستانی و نمایشی. بیش از همه شعر می‎خوانم، هم ایرانی و هم خارجی. فلسفه را هم از جوانی حدود بیست و یکی دو سالگی مداوم می‎خوانم و یک‎دوره‎هایی در کلاس‎های فلسفه هم شرکت کردم. بیشتر فلسفه غرب می‌خوانم به اضافه تاریخ معاصر ایران و جهان و رمان ایرانی و خارجی. فیلم هم بیشتر خارجی می‎بینم، در ژانرهای مختلف. سینمایی که بیشتر زیباشناسانه است و مخاطب خاص دارد را هم دنبال می‎کنم؛ سینمای اروپای غربی، اروپای شرقی، شرق آسیا. از آن جا که یکی از ویژگی‎های شعر مدرن این است که فردیت شاعر پررنگ تر است و شاعر در خلوت و در شعرش با پیرامونش گفت‎وگو می‎کند، سعی می‌کنم در طول روز مشاهده دقیقی از اتفــاقـات اطــرافم، اشیای اتاقم، منظره روبه‎روی خانه و آدم‎هایی که در روز با آن‎ها در ارتباطم و گپ می‌زنم، داشته باشم.  
روشنک عجمیان ؛  بازیگر  از تفریحات ساده لذت می برم روزهایی که سر کار نیستم، مهم ترین برنامه‌ام وقت گذاشتن برای «آروشا» دختر 7 ساله ام و همسرم است. ما اهل دارآبادیــم و طبیعت دارآباد را خیلی دوست داریم. روی همین حساب، من و خانواده ام بیشتر آخرهفته‌ها زنبیل، زیرانداز، کتری و قوری و غذا برمی‌داریم و به کوهپایه‌ها و دشت‌های دارآباد می‌رویم. کوهنوردی و پیاده روی و ورزش می‌کنیم و خوش می‌گذرانیم. من حس می‌کنم بیشتر ما ایرانی‌ها وقتی اسم تفریح می‌آید، مدام به دنبال تفریحات شیک و پرخرج و سفرهای آن چنانی و پرزرق و برق هستیم؛ در حالی که برای خوشحال بودن و خوش گذراندن، واقعا نیاز به هزینه‌های آن چنانی نیست و همین که در هوای خوب و خنک شهریورماه به دل طبیعت برویم، برای ساختن یک روز خوب کافی‌ است... از طرفی معتقدم بچه‌ها بیشتر از این همه کلاس‌های علمی و آموزشی، نیاز به بازی و جست و خیز و کسب تجربه و مهارت دارند؛ بچه‌ها نیاز دارند در طبیعت باشند، گیاهان و حیوانات و حشرات را از نزدیک ببینند و لمس کنند. ما هم مثل بیشتر خانواده ها در کنار روزهای شلوغِ کاری، روزهای تعطیل و عادی هم داریم که سعی می‌کنیم اگر بتوانیم در این روزها مسافرت برویم. سفر به شهرهای شمال کشور یا شهرهای جنوبی مثل شیراز، در شهریور ماه واقعا دلچسب و خاطره‌انگیز است؛ به‌خصوص اگر قبل از سفر با استفاده از اینترنت، مطالعه خوبی روی نقاط دیدنی و آثار تاریخی و گردشگری مقصدمان انجام دهیم. خانواده ما در سفر هم به دنبال ویلا و هتل و غذای لوکس نیست و سعی می‌کنیم از ساده ترین‌ها لذت ببریم. این‌ها همه مال وقت‌هایی است که حالم خوب است اما لحظه‌های بی‌حوصلگی و کلافگی، در اتوبان رانندگی می‌کنم، فیلم‌های اکشن و هیجان‌انگیز می‌بینم و اشعار فروغ و شاملو را دوباره‌خوانی می‌کنم.   گفت وگوها: مازیار حکاک - مریم ضیغمی