غدیر فصل تبسم های یوسفانه بر اهل عشق فرخنده باد

  گروه اندیشه
info@khorasannews.com

در وقوع واقعه غدیر تردیدی وجود ندارد. بسیاری از مورخان و علمای جهان اسلام، اعم از شیعه و سنی، در آثارشان به شرح این واقعه پرداخته و آن را بر اساس روایات متواتر، نقل کرده‌اند. مرحوم علامه امینی، در کتاب ارزشمند «الغدیر»، بخش مهمی از نقل‌کنندگان واقعه غدیر را معرفی و نوشته‌های آن ها را عرضه کرده است. با این حال،  در میان جلوه‌های مختلف واقعه غدیر در آینه تاریخ و نیز روایت‌های تاریخی علمای شیعه و سنی از این رویداد بی‌نظیر تاریخ اسلام، روایت حضرت آیت‌ا... جعفر سبحانی، از مراجع عظام تقلید از این واقعه، افزون بر متقن و مستند بودن، با نثری سلیس و روان به علاقه‌مندان و اهل علم و مطالعه عرضه شده است. آن چه در پی می‌آید گزیده‌ای از کتاب «فروغ ولایت» است که به واقعه غدیر اختصاص دارد و مباحثی تحلیلی را نیز، در خود جای داده است.
ابلاغ فرمان الهی


پیامبر گرامی اسلام (صلی ا... علیه وآله وسلم) در سال دهم هجرت، برای انجام فریضه وتعلیم مراسم حج به مکه عزیمت کرد. این بار، انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر(ص) عزیز مصادف شد و از این جهت، آن را «حَجّة الوداع» نامیدند. افرادی که به شوق همسفری یا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد وبیست هزار نفر تخمین زده شده اند. مراسم حج به پایان رسید و پیامبر اکرم (صلی ا... علیه وآله وسلم) راه مدینه را،در حالی که گروهی انبوه ، ایشان را بدرقه می کردند، در پیش گرفت. چون کاروان به پهنه بی آبی به نام «غدیر خُم» رسید که در سه میلی «جُحْفه» قرار دارد، پیک وحی فرود آمد وبه پیامبر(ص) فرمان توقف داد. پیامبر(ص) نیز دستور داد که همه از حرکت باز ایستند وبازماندگان فرا رسند. کاروانیان از توقف ناگهانی وبه ظاهر بی موقع پیامبر(ص)، در این منطقه بی آب، آن هم در نیمروزی گرم که حرارت آفتاب بسیار سوزنده وزمین تفتیده بود، در شگفت ماندند.مردم با خود می گفتند: فرمان بزرگی از جانب خدا رسیده و در اهمیت فرمان همین بس که به پیامبر مأموریت داده است که در این وضع نامساعد همه را از حرکت باز دارد وفرمان خدا را ابلاغ کند. فرمان خدا به رسول گرامی طی این آیه نازل شد: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رَسالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ؛ ای پیامبر، آن چه را از پروردگارت بر تو فرود آمده است، به مردم برسان واگر نرسانی رسالت خدای را به جا نیاورده ای؛ وخداوند تو را از گزند مردم حفظ می کند.» (مائده:67)
چند نکته تحلیلی درباره آیه
دقت در مضمون آیه، ما را به این نکات هدایت می کند: اوّلاً، فرمانی که پیامبر (صلی ا... علیه وآله وسلم) برای ابلاغ آن مأمور شد، آن‌چنان خطیر و عظیم بود که هرگاه پیامبر (بر فرض محال) در رساندن آن ترسی به خود راه می‌داد وآن را ابلاغ نمی کرد، رسالت الهی خود را انجام نداده بود، بلکه با انجام این مأموریت، رسالت وی تکمیل می شد. به عبارت دیگر، هرگز مقصود از (ما أُنْزلَ إِلَیْکَ) مجموع آیات قرآن و دستورهای اسلامی نیست. زیرا ناگفته پیداست که هرگاه پیامبر (صلی ا... علیه وآله وسلم) مجموع دستورهای الهی را ابلاغ نکند، رسالت خود را انجام نداده است و یک چنین امر بدیهی، نیاز به نزول آیه ندارد. بلکه مقصود از آن، ابلاغ امر خاصّی است که ابلاغ آن، مکمل رسالت شمرده می شود و تا ابلاغ نشود، وظیفه خطیر رسالت رنگ کمال به خود نمی‌گیرد. بنابراین، باید مورد مأموریت، یکی از اصول مهم اسلامی باشد که با دیگر اصول وفروع اسلامی، پیوستگی داشته باشد و پس از یگانگی خدا و رسالت پیامبر(ص)، مهم ترین مسئله شمرده شود.ثانیاً، از نظر محاسبات اجتماعی، پیامبر (صلی ا... علیه وآله وسلم) احتمال می داد که در طریق انجام این مأموریت ممکن است از جانب مردم آسیبی به او برسد و خداوند برای تقویت اراده او می فرماید:«وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ».
خطبه غدیر
اکنون شرح واقعه غدیر را پی می‌گیریم: آفتاب داغ نیمروز هجدهم ماه ذی الحجه بر سرزمین غدیر خم به شدّت می تابید وگروه انبوهی که تاریخ، تعداد آن ها را از هفتاد هزار تا صد وبیست هزار نفر ضبط کرده است، در آن محل، به فرمان پیامبرخدا(ص) فرود آمده‌بودند و در انتظار واقعه تاریخی آن روز به سر می‌بردند، در حالی که از شدّت گرما رداها را به دو نیم کرده، نیمی را بر سر و نیم دیگر را زیر پا انداخته بودند. در آن لحظات حساس، طنین اذان ظهر سراسر بیابان را فرا گرفت و ندای تکبیر مؤذن بلند شد.
مردم خود را برای ادای نماز ظهر آماده کردند و پیامبر(ص) نماز ظهر را با آن اجتماع پرشکوه، که سرزمین غدیر نظیر آن را هرگز به خاطر نداشت، به جا آورد وسپس به میان جمعیت آمد و بر منبر بلندی که از جهاز شتران ترتیب یافته بود، قرار گرفت و با صدای بلند، خطبه ای به این شرح  ایراد کرد:«ستایش از آنِ خداست. از او یاری می‌خواهیم وبه او ایمان داریم و بر او توکل می‌کنیم و از شرّ نفس‌های خویش و بدی کردارهایمان به خدایی پناه می‌بریم که جز او، برای گمراهان هادی و راهنمایی نیست؛ خدایی که هر کس را هدایت کرد، برای او گمراه کننده‌ای نیست. گواهی می‌دهیم که خدایی جز او نیست و محمّد بنده خدا و فرستاده اوست. هان ای مردم! نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم و من مسئولم و شما نیز مسئول هستید. درباره من چه فکر می کنید؟»یاران پیامبر(ص) گفتند: گواهی می‌دهیم که تو آیین خدا را تبلیغ و نسبت به ما خیرخواهی و نصیحت کردی ودر این راه، بسیار کوشیدی. خداوند به تو پاداش نیک بدهد.پیامبر اکرم (صلی ا... علیه وآله وسلم)، وقتی مجدداً آرامش بر جمعیت حکمفرما شد، فرمود: «آیا شما گواهی نمی‌دهید که جز خدا، خدایی نیست و محمّد، بنده خدا وپیامبر اوست؟ بهشت و دوزخ و مرگ، حق است و روز رستاخیز بدون شک فرا خواهدرسید و خداوند کسانی را که در خاک پنهان شده‌اند زنده خواهدکرد؟»یاران پیامبر گفتند: آری، آری، گواهی می دهیم.
دو یادگار گران بها
پیامبر (صلی ا... علیه وآله وسلم) ادامه داد: من در میان شما دو چیز گران بها به یادگار می گذارم؛ چگونه با آن ها معامله خواهید کرد؟ناشناسی پرسید: مقصود از این دو چیز گران بها چیست؟ پیامبر (صلی ا... علیه وآله وسلم) فرمود: ثقل اکبر، کتاب خداست که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگرش در دست شماست. به کتاب او چنگ بزنید تا گمراه نشوید و ثقل اصغر، عترت واهل بیت من است. خدایم به من خبر داد که این دو یادگار من، تا روز رستاخیز از هم جدا نمی‌شوند. هان ای مردم! برکتاب خدا و عترت من پیشی نگیرید و از آن دو عقب نمانید تا نابود نشوید.در این موقع، پیامبر (صلی ا... علیه وآله وسلم) دست حضرت علی (علیه السلام) را گرفت و بالا برد، تا جایی که همه حضرت علی (علیه السلام) را در کنار پیامبر (صلی ا... علیه وآله وسلم) دیدند و او را به خوبی شناختند و دریافتند که مقصود از این اجتماع، مسئله ای است که مربوط به حضرت علی (علیه السلام)است. پیامبر (صلی ا... علیه وآله وسلم) فرمود: هان ای مردم! سزاوارترین فرد بر مؤمنان از خود آنان کیست؟ یاران پیامبر پاسخ دادند:خداوند و پیامبر او بهتر می‌دانند. پیامبر (صلی ا... علیه وآله وسلم) ادامه داد: خداوند مولای من ومن مولای مؤمنان هستم و بر آن ها از خودشان اولی وسزاوارترم. هان ای مردم! «هر کس که من مولا و رهبر او هستم، علی هم مولا و رهبر اوست». رسول اکرم(صلی ا... علیه وآله وسلم) این جمله آخر را سه بار تکرار کرد وسپس ادامه داد: پروردگارا، دوست بدار کسی را که علی را دوست بدارد ودشمن بدار کسی را که علی را دشمن بدارد. خدایا! یاران علی را یاری کن و دشمنان او را خوار وذلیل گردان. پروردگارا! علی را محور حق قرار ده. سپس افزود: لازم است حاضران به غایبان خبر دهند ودیگران را از این امر مطلّع کنند. هنوز اجتماع با شکوه به حال خود باقی بود که فرشته وحی فرود آمد وبه پیامبر گرامی (صلی ا... علیه وآله وسلم) بشارت داد که خداوند امروز دین خود راتکمیل و نعمت خویش را بر مؤمنان، به تمامی ارزانی کرد. در این لحظه، صدای تکبیر پیامبر (صلی ا... علیه وآله وسلم) بلند شد و فرمود: خدا را سپاس گزارم که دین خود را کامل کرد و نعمت خود را به پایان رسانید و از رسالت من و ولایت علی، پس از من، خشنود شد. پیامبر(ص) از جایگاه خود فرود آمد ویاران او، دسته دسته، به حضرت علی (علیه السلام) تبریک می‌گفتند و او را مولای خود و مولای هر مرد و زن مؤمنی می‌خواندند.