سخنی بر گفت‌وگوی «قانون» با اکبر گلپایگانی

اکبر گلپا، یکی از خوانندگان برجسته در تاریخ آواز ایران بوده و خواهد بود و جنس، رنگ و احساس او در آواز‌خوانی قابل توجه است. دانش موسیقایی آوازی‌اش او را از بسیاری خوانندگان زمانه‌اش جلوتر برد. پس در مواجهه با این هنرمند باید توجه کرد که چگونه هنرمندی در این‌سطح پس از سال‌ها سکوت با خشمی اینچنین بر بعضی موسیقی‌دانان می‌تازد؟ لازم است به این موضوع نه از منظر خصومت شخصی بلکه با توجه به وضعیت اجتماعی موسیقی پس از وقوع انقلاب بنگریم.‌ ممنوع از فعالیت‌شدن و ‌بی‌احترامی به هنرمندی که در اوج فعالیت و شهرت بود، حداقل چیزی است که در حق امثال استاد گلپا روارفت.
شاید گناه او این بود که در موسیقی تبدیل به یک‌اسطوره شده و توانسته بود موسیقی سنتی ایران را در میان توده‌های مردم ببرد. هیچ‌گاه تاکنون موسیقی سنتی آنچنان که در این‌چهار دهه مورد اقبال و استقبال قرار گرفته، مورد توجه قرار نگرفته بود. دلیل آن نيز یکه‌تازی موسیقی سنتی در فقدان و ممنوعیت دیگر سبک‌های موسیقی بود‌. این را از استاد حدادیان شنیدم که می‌گفت: «در دوران دانشجویی در دانشکده هنرهای زیبا استاد علیزاده می‌گفت؛ خوش به حالت که سازت نی است و چون دیده نمی‌شود کسی به تو نمی‌گوید امشب کدام کاباره برنامه داری». موسیقی سنتی و حتی برنامه گل‌ها در میان عموم مردم خاستگاه و طرفدار نداشت و هنرمندانی مثل استاد ایرج و استاد گلپا این آشتی را ایجاد کردند.
تصور می کنم خشم استا گلپا از این است که تصور می‌کند بسیاری از استادان معروفِ کنونی، اگر انقلاب به وقوع نپیوسته بود و موسیقی پاپ ممنوع نمی‌شد و بسیاری از استادان موسیقی اصیل خانه‌نشین نمی‌شدند و صدای زن ممنوع نمی‌شد، این افراد نمی‌توانستند به این درجه از شهرت و محبوبیت برسند. از طرفی همین افراد، گاهی در نقش اپوزیسیون ظاهر می‌شوند اما در پشت پرده روابط حسنه‌ای با مسئولان دارند و زینت‌المجالس دولتی‌ها هستند و امتیازات خاصی را نيز دریافت می‌کنند. متاسفانه من نيز بعد از اینکه از این رفتارها آگاهی پیدا کرده‌ام، دیگر علاقه‌ای به شنیدن صدای ساز یا آواز این استادان ندارم‌. این نامهربانی‌ها و دوگانگی رفتارِ موسیقی‌دانان شهیر کنونی، خشم ایشان را بر انگیخته و در این مصاحبه خشک‌وتر را سوزانده است. من، بسیاری از مواردی را که ایشان مطرح کرده‌اند،قبول ندارم ولی نمی‌توانم منکر ظلمی که بر امثال این استادان روا شده، بشوم. ایشان حداقل در وطن ماند و مهاجرت نکرد. روا نبود ایشان و استاد ایرج، خانه‌نشین شوند زیرا مرگ هنرمند روزی است که دیگر نتواند فعالیتش را ادامه دهد.
هر چند برای دلجویی و فعالیت مجدد امثال گلپا، نادر گلچین، عبدالوهاب شهیدی و ایرج دیگر دیر شده است. بنابر این خشم و تندی کلام ایشان را به حساب خصومت شخصی‌اش با دیگران نگذاریم، شاید این خشم، معلول رفتارهایی است که با او شده و می‌داند که آزادگی در منش و رفتار واقعی بسیاری از استادان معروف کنونی وجود ندارد ولی به ظاهر چنین نشان می‌دهند و متاسفانه در جایگاه اسطوره‌ای و قدسی نيز نشسته‌اند.