روایت نسلی که فدا شد

گروه گزارش|‌ «مهاجران به تهران و ساکنان مناطق کم‌درآمد، دیگر امیدی به آینده ندارند. آنها ساکن همان مناطقی هستند که از نگاه بیرونی، زایده‌های شهرند، غده‌های خطرناک و سرطانی که باید از چهره شهر پاک شوند. همان کسانی که 30‌سال قبل با این امید به تهران آمدند که یک نسلشان فدا شود تا نسل بعدی بهتر زندگی کند، حالا اما اوضاع زندگی برای نسل دوم بدتر است. نسلی که دیگر حتی آن امید را هم ندارد.»
این بخشی از تحلیل‌هایی است که در جلسه نقد و بررسی کتاب «سالتو»، نوشته مهدی افروزمنش مطرح شد. سالتو، دومین کتاب از این نویسنده است که نشر چشمه امسال راهی بازار کتاب کرده و فضایی مهیج و پُرداستان دارد. از خیابان فلاح در جنوب تهران گرفته تا کوچه پس کوچه‌های پردار و درخت شمیران. از روایت زندگی کودکان کار و خیابان تا دنیای پیچیده قاچاقچیان موادمخدر. این نشست با سخنان فرشته احمدی، نویسنده و منتقد ادبی آغاز شد و با تحلیل جامعه‌شناسانه ایمانی جاجرمی، جامعه‌شناس و نقد ادبی حسین سناپور، نویسنده ادامه یافت.
بررسی کتاب سالتو در ژانر نوآر محور اصلی نقد و تحلیل احمدی بود. ژانری که به گفته او به اختلاف طبقاتی، زندگی حاشیه‌نشینان و نابرابری‌ها، ناراستی‌ها و تاریکی‌های شهری می‌پردازد. ژانر شهرهای بزرگ: «رسانه‌ها عمدتا شهرهای ما را با زیبایی‌هایشان نمایش می‌دهند، اما رمان‌ نوآر تلاش می‌کند زمینه‌های اجتماعی متنوع زندگی اقلیت‌ها را نمایش دهد. روی دیگری از زندگی روزمره شهری که روکشی روی آنها کشیده شده و اغلب تلاش می‌شود کمتر دیده و شنیده شود، حال آن‌که نوآر کمک می‌کند دقیقا همین بخش‌ها دیده و روایت شود.» به‌گفته او، در ژانر نوآر قهرمان نداریم و مرز بین قهرمان و ضدقهرمان کمرنگ می‌شود، خیر و شر وجود ندارد و مسأله انسان خوب و بد نیست و موضوع این نیست که درنهایت خیر بر شر پیروز ‌شود. در این ژانر رویدادهای مهم اجتماعی و فرهنگی مورد توجه قرار گرفته و وارد داستان می‌شود و اینها ویژگی‌هایی است که در داستان سالتو هم دیده می‌شود و این کتاب را به ژانر نوآر نزدیک می‌کند. یکی از جذابیت‌های کتاب سالتو این است که در آن بحث جنگ‌ و انقلاب به میان کشیده می‌شود و سرنوشت و زندگی آدم‌ها تحت‌تأثیر این دو اتفاق در قالب داستان‌های فرعی روایت می‌شود: «دورترین تاریخ در این کتاب به انقلاب 57 می‌‎رسد. نادر، یکی از شخصیت‌های اصلی داستان است که دقیقا مثل ضدقهرمان‌های داستان‌های نوآر به‌دلیل انقلاب به آنچه خواسته نرسیده؛ قرار بوده در مسابقات جهانی کشتی شرکت کند اما انقلاب می‌شود و او جا می‌ماند. بعد ماجرای آشنایی نادر با آقای مطلا، پدرخانمش و اعدام‎ گسترده قاچاقچیان در دهه 60 مطرح می‌شود. همه اینها رویکردهایی است که این کتاب را در ژانر نوآر قرار می‌دهد.»
«ریتم تند» از دیگر مشخصه‌های کتاب سالتو است: «این ریتم تند توسط دو طبقه پیش می‌رود که با هم متفاوت هستند اما در این داستان با هم گره خورده‌اند. گروهی که در محدوده‌ای به نام جزیره زندگی می‌کنند و گروه دیگری که به نمایندگی نادر به‌عنوان سرکرده باند قاچاق مواد مخدر وارد قصه می‌شوند و روایت زندگی آنها در خیابان فرشته تهران می‌گذرد. این دو گروه اگرچه با هم متفاوت هستند اما از نظر دور زدن قانون و حضور نداشتن در رسانه‌های رسمی با هم مشابه‌اند.»


از نگاه نویسنده رمان تحسین‌شده جنگل پنیر روایت همزمان این دو طبقه، اتفاق قابل توجه این کتاب است که دو فضای متفاوت را تصویر کرده: «در داستان از محله‌ها و خیابان‌های مختلفی نام برده می‌شود؛ بلوار کشاورز، خیابان فلاح، محمد‌آباد، فرشته و.... نویسنده با این فضاها دو نوع برخورد داشته، در توصیف پایین‌شهر، نوآوری و خلاقیت داشته و آدم‌هایی را در این منطقه با ویژگی‌های جدیدی به ما معرفی می‌کند. توصیف و روایت آنها خاص است و در یادمان می‌ماند. آدم‌هایی که شبیه‌شان را آنچنان ندیده‌ایم.»
به‌گفته این منتقد، طبقه فرودست در آثار مختلف اغب با نگاه رمانتیک و به‌اصطلاح توریستی مورد توجه قرار گرفته و امتیاز سالتو این است که قصه این آدم‌ها به‌دور از آن نگاه رمانتیک و کلیشه‌ای روایت شده است: «هر کدام از شخصیت‌ها در محله‌های پایین‌شهر قصه و ماجرای متفاوتی دارند، اما در مقابل وقتی نویسنده بالای شهر را توصیف می‌کند یا خیابان فرشته را، نگاهش ناگهان توریستی می‌شود. درحالی‌که معمولا نگاه به قشر پایین در آثار ادبی توده‌ای و رمانتیک است اما در سالتو این نگاه به بالادستی‌ها وجود دارد و توصیف این طبقه واجد ویژگی‌های تکراری است و کمتر شناسنامه و هویت دارد.» از نگاه این مدرس داستان‌نویسی، برخی شخصیت‌ها به‌ویژه تیپ‌های شمال شهر، به صورت بسته‌بندی شده و تکراری معرفی شده‌اند اما رفت و برگشت بین شمال و جنوب شهر برای مخاطب کشش ایجاد کرده و اگر داستان صرفا با روایت زندگی نادر به‌عنوان یک قاچاقچی شروع شده بود، شاید خسته‌کننده به‌نظر می‌رسید. از دیگر نقدهای احمدی، نویسنده رمان هیولاهای خانگی به کتاب سالتو، شفافیت زیاد شخصیت‌هاست، درحالی‌که به اعتقاد او اگر این وضوح کمتر بود، فرصتی برای کشف بیشتر به مخاطب می‌داد: «نادر و سیامک و رویا، وضوح خیلی زیادی دارند و در دومین برخورد تا ته ماجرای آنها را می‌خواند. با وجود این‌که کتاب کارش را به‌درستی انجام داده و در مسیر خودش پیش می‌رود، اما در پایان آن واقع‌گرایی مورد انتظار مخاطب را برآورده نمی‌کند.»
پرسش دیگر این منتقد این است که در کتاب، زمان حال حاضر روایت مشخص نیست: «به‌نظر می‌رسد زمانی که این ماجرا روایت می‌شود، چند‌سال جلوتر از زمان داستان است. درواقع سالتو جزو معدود کتاب‌هایی است که وقتی تمام می‌شود زمان حالش مشخص نیست، این البته می‌تواند یکی از جذابیت‌هایش باشد. همچنین در پایان، داستان نیازمند کمی ابهام و تاریک و روشن بوده و با وجود رویکرد واقع‌گرایانه‌اش در پایان‌بندی و به‌ویژه درباره سرنوشت شخصیت‌هایی مثل نادر، کمی تلویزیونی تمام می‌شود.»
کاش مسئولان رمان بخوانند
«حسین ایمانی جاجرمی»، رئیس مرکز مطالعات اجتماعی دانشگاه تهران از دیگر منتقدان حاضر در این نشست بود. این جامعه‎شناس شهری در این جلسه از منظر جامعه‌شناسی رمان سالتو را نقد و بررسی کرد. رمانی که نگاهی از نزدیک به انسانِ برآمده از تکه‌های تیره شهر دارد.
او با بیان این‌که این رمان را به‌عنوان یک اثر اجتماعی تحلیل می‌کند، گفت: «فکر می‌کنم باید منتظر کتاب سومی از آقای افروزمنش باشیم. در این کتاب رد شخصیت‌های اولین کتابشان، تاول، دیده می‌شود و من فکر می‌کنم قهرمان بعدی فرد دیگری باید باشد و ممکن است امید و سیاوش در کتاب سوم او نقشی داشته باشند.»  از نگاه این استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، کتاب سالتو را می‌توان یک رمان شهری دانست، چون تأثیر شهر بر زندگی انسان‌ها و قهرمانان داستان در آن دیده می‌شود: «قهرمانان این داستان به نوعی قربانیان یک شهر درحال توسعه هستند. در شهرهای توسعه‌یافته ما کمتر چنین تبعیض و نابرابری را شاهد هستیم و شهروندان زندگی متعادلی دارند. سقوط ارزش‌های اخلاقی، موفق‌شدن به هر قیمت و خشونت عریانی که در بخش‌های مختلف داستان روایت می‌شود، نشان‌دهنده وضع خاصی از شهرنشینی است.»
به‌گفته ایمانی جاجرمی، در دل این رمان شهری، یک داستان پلیسی هم روایت می‌شود: «البته من به دلیل حوزه کاری خودم، رمان شهری را بیشتر می‌پسندم و به نظرم محلات فرودست در این کتاب به خوبی نشان داده شده و روابط افراد، دغدغه‌ها و قصه‌هایشان شنیده می‌شود.»  این استاد دانشگاه تهران، تمرکز سالتو بر زندگی فرودستان در شهری مانند تهران را از امتیازهای آن شمرد: «این رمان نشان می‌دهد آدم‌هایی که اغلب در جامعه نادیده گرفته می‌شوند هرکدام می‌توانند در زندگی‌ یک قهرمان باشند. هر کدامشان داستانی و شخصیتی دارند. محله فلاح در منطقه‌ای از تهران قرار گرفته که مدیران شهری خودشان به آن می‌گویند: جزیره و پرتراکم‌ترین منطقه تهران است. چیزی در حدود 3‌درصد جمعیت تهران در 1.1‌درصد مساحت تهران در این منطقه زندگی می‌کنند.»
به‌گفته جاجرمی، مهمترین ویژگی کتاب سالتو از منظر جامعه‌شناسی شهری این است که به محله‌های فرودست شهر معنا می‌دهد: «اینها همان مناطقی هستند که اغلب به‌عنوان مناطق بی‌ارزش شهری شناخته می‌شوند، به‌عنوان غده‌ها و نقاط سرطانی که باید درمان شوند، درحالی‌که نویسنده سالتو با نگاه جزیی‌‌نگر آدم‌هایی را نشان می‌دهد که مسائل و غم و غصه‌های خودشان را دارند و بیشترشان قربانی مسائلی هستند که خودشان در ایجاد آنها نقشی نداشته‌اند و این روایت‌ها نگاه ما را به افراد این طبقه تغییر می‌دهد و اینجاست که آدم آرزو می‌کند کاش مسئولان ما رمان‌خوان بودند و این کتاب‌ها را می‌خواندند و با نگاه دیگری به آدم‌ها نگاه می‌کردند.»
جاجرمی در ادامه به این نکته اشاره کرد که برای درک بهتر این رمان می‌توان نگاهی به تحولات شهری در ایران داشت: «ما در ایران گرفتار شهرنشینی شتابان هستیم. در گذشته روابط متعادلی بین شهر و روستا در ایران برقرار بوده و این روستاها بودند که شهرها را تأمین می‌کردند و در ایران یک شبکه شهری- روستایی پایدار داشتیم، اما با اتفاقاتی که افتاد ازجمله ورود ایران به مناسبات بازار سرمایه‌داری و اتکای دولت به درآمدهای نفتی، شاهد ازهم‌گسیختگی بین شهر و روستا شدیم و این مناسبات به هم خورده است.»  
مناسباتی که از دهه 40 به بعد تغییرکرده و مهمترین پیامدش را می‌توان در مهاجرت روستاییان به شهر مشاهده کرد: «روستاییان به سمت شهرها حرکت کردند، درحالی‌که در شهرها کسی منتظر آنها نبود. نسل اول آنها له شد و به هر سختی تن داد با این امید که نسل دوم زندگی بهتری داشته باشد، درحالی‌که واقعیت این است که نسل اول پس از مهاجرت به شهرهای بزرگ در تله‌های فقر گرفتار شد و نه‌تنها خودش که نسل بعد از آن هم شرایط بهتری پیدا نکرد و حتی بدبخت‌تر از نسل‌های گذشته بود.»
آن‌طور که این استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران می‌گوید، نسل دوم و سوم روستاییان مهاجر به تهران و ساکنان مناطق کم‌درآمد شهری، امیدی به آینده ندارند و تنها چیزی که می‌تواند برای آنها احساس رضایت نسبی به همراه بیاورد، قدرت و خشونت است: «له‌کردن افرادی که موجب بدبختی آنها شده‌اند. این همان صحنه‌ای است که در کتاب سالتو و در بخش شکنجه داود لجن روایت شده است.»  
از نگاه ایمانی جاجرمی، شخصیت اصلی داستان- یکی از کودکان کار و خیابان که قهرمان کشتی و وارد یک شبکه قاچاق موادمخدر می‌شود- همزمان هم سقوط می‌کند و هم صعود: «ما در این کتاب و روایت زندگی سیاوش شاهد ظهور یک هیولا هستیم و این همان اتفاقی است که در انتظار شهرهای ما در آینده است و شخصیت سیاوش در این داستان نماد نسل جدیدی از افرادی است که دیگر هیچ اعتقاد و امیدی ندارند و تنها موفقیت‌های مادی و لذت‌جوییِ صرف، آنها را خوشحال و به زندگی امیدوار کند و این رمان با وجود این‌که خواندنی است، اما رمان تلخی است که به ما می‌گوید شما در شهرهایتان باید در انتظار اتفاق‌های عجیب و تلخ باشید.»
او در ادامه به محورهای جامعه‌شناسانه دیگری که در کتاب سالتو برجسته شده، اشاره کرد؛ از آن جمله این‌که کتاب بخشی از پیامدهای اجتماعی «انقلاب 57 و جابه‌جایی‌های طبقاتی» و «جنگ» را روایت کرده، همچنین «کالایی‌شدن زندگی» را: «در کتاب سالتو می‌بینید که قاچاقچیان، برج‌ساز هم هستند؛ یعنی نشان می‌دهد اقتصاد رسمی و اقتصاد زیرزمینی با هم پیوند دارند و در شرایط واقعی هم وضع شهرهای ما همین‌طور است. من فکر می‌کنم هزینه‌های برج‌سازی در ایران از منابعی می‌آید که درآمدهای سالم ندارند.»
فقیرزدایی به جای فقرزدایی از دیگر پیام‌هایی است که به گفته این استاد دانشگاه تهران از کتاب سالتو برداشت می‌شود: «اتفاقی که کتاب نشان می‌دهد اهمیت فقیرزدایی است. نشان می‌دهد همه می‌خواهند طبقات فرودست را از صحنه جامعه و زندگی پاک کنند و تعجبی نیست قهرمان کتاب که از همین طبقه است، هیچ پایبندی به اخلاق و تعهدات اجتماعی ندارند و به چیزهای بزرگتر و انسانی‌تر فکر نمی‌کند. درست است که به آدم‌های جزیره فکر می‌کند و به آنها کمک می‌کند اما نمی‌توانید انتظار داشته باشید سیاوش (قهرمان اصلی داستان) به‌عنوان یک منجی عمل کند و شرایط زندگی آنها را بهتر کند.»
روایت زندگی و پشت‌پرده روابط بچه‌های خیابان، مصائب شخصیت اول داستان به‌عنوان قهرمان کشتی و همچنین تلاقی‌اش با بخشی از المان شهری مانند قطار از دیگر ویژگی‌های سالتو است. از نگاه ایمانی جاجرمی، این کتاب گنجینه‌ای است از اسم‌های خاص: «داود لجن، پپیلی، اسدالله پوزه‌دار، جعفر یک‌لامپی اسم‌های متفاوتی هستند که سبک زندگی خاص را روایت می‌کنند. البته من واقعا علاقه‌مند نیستم یک قهرمان ورزشی به دام قاچاق و این شبکه ناسالم بیفتد اما به ‌نظر می‌رسد همه راه‌ها بر او بسته است و این بلایی است که جامعه بر سر او می‌آورد.»
صدایی برای فرودستان
کتاب سالتو علاوه بر ایمانی جاجرمی و احمدی، منتقد دیگری هم داشت: «حسین سناپور»، نویسنده رمان «نیمه غایب». او از زاویه دیگری کتاب را بررسی و به این نکته اشاره کرد که این رمان از نظر توجه به طبقه فرودستان قابل توجه است، به‌ویژه در شرایطی که در دهه‌های گذشته نویسندگان عمدتا از میان طبقات متوسط بوده‌ و زندگی طبقه متوسط را هم روایت کرده‌اند.  او قصه‌گویی و شخصیت‌سازی داستان را ساده و جذاب توصیف کرد. روایتی از طبقه فرودستان: «الان بیشتر نویسندگان زندگی طبقه متوسط را می‌نویسند، چون تجربه زیسته آنها درهمین طبقه است. خیلی خوب است که هر دو رمان آقای افروزمنش درباره طبقات فرودست است و در هر دو رمان می‌توان صدای طبقات محروم جامعه را شنید. البته قبل از انقلاب بسیاری از نویسندگان از طبقه محروم می‌نوشتند اما در 20‌سال اخیر این جریان برعکس شده و بیشتر از طبقه متوسط نوشته می‌شود.» سناپور با تأکید بر این‌که نباید موضوعات رمان‌ها به طبقات متوسط شهری محدود شود، این خطر را یادآوری کرد که این روند موجب می‌شود رمان‌ها به تکرار بیفتد.  او همچنین گفت: «در رمان سالتو شخصیت‌های جذابی وارد رمان شده‌اند که ماجرای آنها کمتر در کتاب‌های رمان فارسی سال‌های اخیر روایت شده است.»  به‌ گفته سناپور، نکاتی در رمان سالتو مغفول مانده است؛ ازجمله اینکه: «رمان‌های نوآر خصوصیتی دارند که پشت‌پرده‌ها را بیرون می‌کشند و به نظرم سالتو آن چهره کثیف شهری و پشت‌پرده‌ها را آنطور که باید بیرون نمی‌کشد. درحالی‌ که در داستان‌های نوآر اغلب این موضوع روشن می‌شود که افراد به اصطلاح کله‌گنده در جهت منافع مشترک چه جنایتی می‌کنند اما در رمانی مثل سالتو، چهره نوآر تهران آنطور که باید دیده نمی‎شود و در واقع الان در این زمینه کشفی نکرده‌ایم.»
می‎‌خواستم یک رمان اجتماعی بنویسم
مهدی افروزمنش، نویسنده سالتو آخرین نفری بود که به پرسش‌ها و نقدها پاسخ داد. به گفته او، رمان سالتو در بازنویسی نهایی تغییراتی کرده؛ ازجمله اسم شخصیت اصلی داستان که از سیامک به سیاوش تغییر کرده است.
افروزمنش در پاسخ به منتقدان به موانعی که در فرآیند نگارش این کتاب با آن مواجه بوده، اشاره کرد: «برای نگارش سالتو لازم بود که من در سه زمینه تحقیق کنم؛ یکی در زمینه کشتی، دیگری در زمینه باندهای قاچاق موادمخدر و همچنین درباره زیست‌شناسی. در مورد اول اطلاعات وجود داشت و با 15نفر از قهرمانان و مربیان کشتی صحبت کردم که فلسفه معنایی کشتی برای آنها چیست، اما در زمینه موادمخدر و اطلاعات باندهای قاچاقچی اطلاعاتی وجود نداشت و دسترسی به پرونده‌ها غیرممکن بود و این کمبود اطلاعات بر کار اثر گذاشته است که در همان بخش مربوط به طبقه بالای داستان دیده می‌شود. از طرف دیگر برای من این مهم بود که تمرکز قصه روی سیاوش باشد و خیلی در وادی باندهای قاچاق نیفتد، چون نمی‌خواستم یک رمان پلیسی باشد، به همان اندازه هم نمی‌خواستم داستان در وادی کشتی‌گیر بیفتد، چون قرار نبود کتاب یک رمان ورزشی شود و من می‌خواستم یک رمان اجتماعی بنویسم.»  
او همچنین درباره نقش‌آفرین مکان‌ها در رمان سالتو به این نکته اشاره کرد: «مکانی مثل بلوار کشاورز که در داستان به آن اشاره شده، هویت خاصی برای من دارد. این بلوار به نظرم منطقه‌ای است که مثل ستون فقرات شهر عمل می‌کند یا مثلا میدان توحید که بخشی از داستان آن‌جا می‌گذرد، به این دلیل انتخاب شده که من فکر می‌کردم میدان توحید، میدان سردرگمی است و از این نظر به شخصیت اصلی داستان نزدیک بود.»