آدم‌های سیاسـی می‌گویند شعر سیاسـی نگویید

میلاد عرفان‌پور، شاعر جوانی است که این روزها به واسطه شعرهای خوبش به عنوان یک وزنه سنگین در حوزه شعر و ادبیات شناخته می‌شود؛ شاعری که با همراهی محمدمهدی سیار توانسته شعرهای خوبی در زمینه استکبارستیزی و مبارزه با ظلم بگوید؛ در زمانی که تعریف از غرب و همراهی با غرب یک کار عادی شده است. این شاعران جوان سعی کرده‌اند که با شعرهایشان نشان دهند به دشمنی که همیشه مکر دارد نمی‌توان اعتماد کرد. به بهانه 13 آبان به سراغ میلاد عرفان‌پور رفتیم تا با او درباره شعر استکبارستیزی صحبت کنیم.

  یکی از وظایف شاعران و نویسندگان این است که به مسائل اجتماعی هم بپردازند. با توجه به اینکه شعر در این روزگار بسیار مساله مهمی است وظیفه یک شاعر در این روزگار که بتواند برای یک واقعه مثل 13 آبان واکنش نشان‌دهد چیست؟ یکی از وظایفی که برای شاعر به خصوص در فرهنگ و دین ما تعریف شده این است که شاعر باید موضع‌مند باشد نسبت به وقایع و مسائل سیاسی پیرامونش. در آیات پایانی سوره شعرا داریم که خدا صفات شاعران مورد تایید و شاعران گمراه را می‌گوید که  یکی از صفات شاعر مومن انتشار ظلم است. این یکی از ویژگی‌های شاعر است که اگر ظلم یا ستمی می‌بیند پیرامون خودش واکنش نشان دهد. حالا این ستم ممکن است وجه اجتماعی یا سیاسی باشد اما شاعر باید موضع بگیرد و برای آن مظلوم یاری‌طلب کند. طبیعتا واقعه‌ 13 آبان یکی از نقاط عطف در تاریخ ماست چراکه ما وقتی نام 13 آبان را می‌شنویم مقابله با ظلم و استکبارستیزی در ذهن‌مان تداعی می‌شود. طبیعتا شعر و شاعر ما اگر خود را مقید به فرهنگ اسلامی می‌داند باید ظلم‌ستیز باشد. یکی از مظاهر بالای ظلم‌ستیزی، در سطح جهان نیز استکبارستیزی است. اینکه شاعر نسبت به ظلم‌هایی که در سطح جهان اتفاق می‌افتد و نسبت به ستم‌هایی که نسبت به مستضعفان جهان می‌شود ساکت نباشد. الحمدلله در شعر انقلاب اسلامی سابقه روشن و شکوهمندی داریم از مقابله با استکبار و آمریکا. در این سال ها هم با شدت گرفتن هجمه‌های مختلف آمریکا و کینه‌توزی‌ها و فریبکاری‌هایی که آمریکا برای از پا انداختن ما داشته است این‌گونه شعرها ظرفیت رو به رشدی داشته‌اند. به خصوص در حوزه ترانه و سرود ما کارهای خیلی خوبی شنیده‌ایم که یک نمونه از آنها «مرگ بر آمریکا» بود که در حوزه ترانه ساخته شده است. از این جنس کار  چندین نمونه دیگه هم داشته‌ایم و امروز جوانان ما به خصوص در حوزه شعر انگیزه بسیار بالایی دارند برای ورود به حوزه استکبار‌ستیزی و مقابله با ظلم.



  گاهی می‌شود که هنرمندان می‌گویند یک هنرمند نباید در برابر مسائل مختلف موضع بگیرد. او یک هنرمند است و فقط باید در همان موضع خودش باقی بماند. این موضع نگرفتن به نظر شما درست است؟ خطاب به کسانی که چنین ادعاهایی را دارند باید گفت آیا اگر شما با سیاست و اجتماع کاری نداشته باشید سیاست و اجتماع هم با شما کاری ندارند؟ در زندگی شما نقش و تاثیری ندارند؟ آیا کسی می‌تواند ادعا کند که سیاست و اجتماع در زندگی من دخیل نیست و در شرایط زندگی‌اش تاثیری ندارد؟ اگر تاثیر دارد که قطعا هم همین‌طور است. واکنش نداشتن یک انسان در مقابل چیزی که بر زندگی او و اطرافیانش موثر است نشان‌دهنده نادانی‌اش است. اگر می‌گویند تاثیر ندارد که این هم حرف کاملا غلط است زیرا انسان فارغ و منفک از اجتماع و سیاست نیست و اتفاقا تمام اتفاقات سیاسی که در سطح جهان و کشور ما می‌افتد بر زندگی ما تاثیر مستقیم و غیرمستقیم دارند و در آینده فرزندان ما موثرند. بنابراین انسان در شرایط عقلانی و عادی هم باید ظلم‌ستیز و موضع‌مند باشد و شعر سیاسی یا اجتماعی را رد نکند. گذشته از اینها ما در فرهنگ و دین‌مان آیه‌های محکمی داریم که به ما یاد داده و از ما خواسته است که شعر و شاعر باید ظلم‌ستیز باشد.

   پس باید بگوییم تعهد اجتماعی ملزوماتی را برای شاعر و هنرمند فراهم می‌کند که برای موارد اجتماعی و سیاسی موضع داشته باشند. بله، همین‌طور است. در صحبت‌هایم هم این موضوع را گفتم. وقتی در جامعه زندگی می‌کنیم باید به اتفاقاتی هم که در جامعه می‌افتد حساس باشیم.

  دقیقا. در حوزه شعر مشکلات شاید بیشتر باشد. شاعری می‌گوید من فقط عاشقانه‌سرا هستم و به شعر سیاسی و اجتماعی کاری ندارم و نمی‌خواهم در موارد مختلف موضعی داشته باشم. این موارد را بارها دیده‌ایم که می‌گویند ما شاعر حکومتی نمی‌شویم. در کل این شعری که ما قبول داریم و از باورها و فرهنگ ما برمی‌آید شعر زندگی است. شعر محصور و محدود به یک موضوع نیست. اگر فقط شعر به موضوع اهل‌بیت برگردد یا مثلا عاشقانه گفتن صرف باشد، درست نیست. در فرهنگ دینی ما شاعر نباید محدود به موضوع شود. اگر شاعری برای اهل‌بیت شعر می‌گوید یا فقط شعر عاشقانه می‌گوید اما در موارد اجتماعی و این‌چنینی مثل همین 13 آبان سکوت کند و شعری نگوید این شاعر‌، شاعر کاملی نیست. یا در مورد شعر عاشقانه هم همین طور است. اگر فقط در مورد این موضوع هفت شعر بگوید شاعر تراز کشور و انقلاب ما نیست. براساس تعریفی که ما از شاعر داریم یک شاعر باید شاعر زندگی باشد. به این مساله می‌رسیم که شعر شاعر باید در ابعاد مختلف متاثر از دیدگاه‌ها و شرایط اجتماعی باشد و شاعر باید در همه حالاتی که در زندگی طبیعی‌اش طی می‌کند، شاعر باشد و موضع داشته باشد‌ و رنگ و بوی گفتمان فرهنگی خودش را داشته باشد. ما به این مساله معتقد هستیم که انسان نمی‌تواند نسبت به جامعه‌ای که از آن تاثیر می‌گیرد بی‌اعتنا باشد. این بی‌اعتنایی نوعی جهل و خود را به غفلت زدن است که ممکن است برخی از اغراض سیاسی را به دنبال داشته باشد.  ما شک نداریم کسانی که می‌گویند شعر نباید سیاسی باشد اتفاقا خودشان آدم‌های سیاسی هستند و چون نمی‌خواهند یکسری از مفاهیم در شعر بیاید می‌گویند شعر نباید سیاسی باشد چرا؟ چون سیاست آنها این است که دین از سیاست یا فرهنگ از سیاست جدا باشد و اجازه دهند برخی سیاسیون و قدرت‌طلب‌ها کار خودشان را انجام دهند و کسی بر سر آنها فریادی نزند. اما ما رسالت را برای شاعر این می‌دانیم که اگر شعر عاشقانه می‌گوید علیه ستم در اجتماع و سیاست هم موضع بگیرد. اتفاقا شعری که شاعر متعهد و مومن در فضای سیاسی و اجتماعی می‌گوید از دید ما عاشقانه است‌. آشیانه شاعر عشق است‌ و هر وقت ببیند این آشیانه دچار حمله و تجاوز می‌شود به پا می‌خیزد و شعر می‌گوید. بنابراین ما اگر شعر سیاسی هم می‌گوییم از عشقی است که به آرمان‌ها و باورهای کشورمان داریم و این هم جدا از شعر عاشقانه نیست. در آتش و دود، چشم انسانیت
وامانده کبود، چشم انسانیت
از روزن چشم تو  تکان خورد جهان
چشمان تو بود، چشم انسانیت