یغما گلرویی، شاعر و ترانه‌سرا در گفت‌و‌گو با «همدلی»: هنرمند باید روی نابرابری‌ها انگشت بگذارد

همدلی| گروه فرهنگ و تاریخ ـ روژا پیران ـ بی‌شک وجه مهمی از ماندگاری قطعات موسیقی که در تاریخ هنر این ملک جاودان شده‌اند، به دوش ترانه‌های یگانه وّ تاثیرگذار آنان است، هنوز آثار پاپ دهه پنجاه و ترانه‌های معترض و منتقدش در ذهن و بر زبان مردم زمزمه می‌شود. با آن گذشته پرفروغ اما این روزها، ترانه و به تبع آن موسیقی پاپ در گرداب ابتذال و سطحی‌نگری فروافتاده است. اگر فهرستی از ترانه‌های همین یک ماه اخیر را فراهم آوریم، درمی‌یابیم که قاطبه آثار ارائه شده از چنان کیفیت نازلی ـ چه به لحاظ مضمون ترانه و چه ملودی ـ برخوردارند که حتی نمی‌توان یک بار به آن گوش سپرد. این وضعیت بی‌گمان بر ذائقه عمومی هم اثرگذار خواهد بود و به‌تدریج سطح سلیقه و خواست مردم را تنزل می‌دهد. به‌رغم گذشته پربار ترانه، آنچه در موسیقی امروز بیش از هر چیز دیگری، فقدانش احساس می‌شود، ترانه به معنای سره و راستین آن است. قطعاتی که خالی از هرگونه خلاقیت و نوآوری در شعرند، هر روز به گوش مخاطبان می‌رسد و سطحی بودن، مهمترین ویژگی آنان است.
با این همه و در میان اغتشاش آثار مبتذل، هنوز هستند معدود هنرمندانی که ترانه را در مقیاسی شاعرانه عرضه می‌کنند و برای هنرشان تا جایی ارج و ارزش قائلند که حاضر نیستند هر خواننده جوان پسندی به اجرای آن بپردازد. یغما گلرویی بی‌تردید یکی از مهمترین ترانه‌سرایان امروز است که به‌رغم نقدهای مخالفان و تشویق‌های موافقان، توانسته خود را به‌عنوان هنرمندی متفاوت تثبیت کرده و صدایش را به گوش مخاطبان برساند. شاعر و ترانه‌سرایی که به گفته خودش در پاییز سال هفتاد و سه، برای بار نخست با «احمد شاملو» در فردیس کرج دیدار کرد و آثار خود را برای او خواند. این دیدار و دیدارهای بعدی باعث مصمم شدنش به ادامه راهِ شعر شد؛ راهی که تاکنون ادامه داده است. تعهد به آنچه آرمان و اعتقاد اوست، مهمترین ویژگی آثار گلرویی است، آرمانی که می‌توان رد آن را در ترانه‌ها، ترجمه‌ها، یادداشت‌ها و در اغلب فعالیت‌های او پی‌گرفت. در ادامه گفت‌وگوی «همدلی» را با این هنرمند می‌خوانید.
به‌نظر می‌رسد وضعیت این روزهای ترانه، وضعیت خوبی نیست، نظرتان درباره ترانه فارسی چیست؟
ترانه فارسی را از دو منظر می‌توان بررسی کرد. اولین نگاه، نگاهی است که ترانه را از زاویه مجوز مرکز موسیقی ارزیابی کنید که فکر می‌کنم در این مورد یک سری ترانه ساده و مصرفی وجود دارد که از نظر ادبی سطحی هستند و متاسفانه نود درصد ستارگان پاپ امروز ما هم از این ترانه‌های مصرفی استفاده می‌کنند و شاید به همین دلیل هم هست که خیلی کم پیش می‌آید آهنگ خواننده‌ای بیشتر از سه ماه تاریخ مصرف داشته باشد. اما نگاه دوم نگاه به ترانه‌ پیشرو و مترقی‌ست که باید در اجرای گروه‌های آزاد یا فضای مجازی و برخی خوانندگان فعال در خارج از ایران جست وجو کرد و باید بگویم ترانه در این‌ فضاها جهش چشم‌گیری داشته است.


چرا امروز ما ترانه‌سرایانی که معروف و مشهور باشند، کم داریم؟
آوازه که این روزها به راحتی به دست می‌آید. یعنی فرمول دارد. اول باید با ایمیل و فکس و تلفن مدتی روی خواننده‌ای پرآوازه ــ ترجیحا ساکن خارج از کشور ــ کار کنی و آن‌قدر سمج باشی که بتوانی با دادن یک تِرَک، یا یک آلبوم قیمتت را بالا ببری و به سری دوزی برسی. خوشبختانه اغلب مجلات ویژه‌ موسیقی هم صفحات و جلدشان، مانند صفحه‌ آگهی‌شان فروشی‌اند و با شل کردن کیسه می‌شود روی جلدشان رفت و به قول شما پرآوازه شد. پس پرآوازه بودنِ ترانه‌سرا، دلیل بر خوب بودن ترانه‌اش نیست.
منکر این ماجرا نیستم که جامعه به ترانه مصرفی هم نیاز دارد، اما مشکل اینجاست که امروز خیلی از کسانی که ادعای نوشتن ترانه نوین دارند و آوازه هم دارند، با همان ژست ترانه نوین‌نویسی مشغول نوشتن ترانه‌های مصرفی و بی‌عمقند. ترانه‌هایی که نه محرک فکری جامعه‌اند و نه لااقل یک نوع عشق سالم را ترویج می‌کنند. عشق برایشان با برده‌داری یکی ا‌ست.
شما از آن دسته ترانه‌سرایان هستید که معتقدید ترانه باید دارای وزن و قافیه باشد یا معتقدید ترانه باید مفهوم خاصی را به مخاطب منتقل کند؟
هیچ بایدی در هنر وجود ندارد، اما از آنجایی که آهنگسازان ما اغلب جسارت خروج از دنیای وزن و قافیه را نداشته‌اند، ما هم مجبوریم که این موضوع را در ترانه‌های‌مان لحاظ کنیم.
یک دوره ای وقتی جریان ترانه نوین آغاز شد، بعضی از ترانه‌سراها، سرودن ترانه‌های بدون وزن و قافیه را تجربه کردند و تجربه‌های درخشانی هم مثل «کودکانه» شهیار قنبری داشتند، اما دوباره وضعیت به حال قبلی بازگشت و همه ترانه‌سراها خود را به رعایت وزن و قافیه مقید می‌دانند چون با وجود همین ترانه‌های با وزن و قافیه هم آهنگ‌های چندان درخشانی ساخته نمی‌شود و همین‌طوری هم نود درصد جوانان در فضای مجازی خود را ترانه‌سرا معرفی می‌کنند و بلند گفتن این که وزن و قافیه از الزامات ترانه نیست باعث می‌شود از فردا همه، هذیان‌های خود را ترانه صدا بزنند!
شما اگر همین امروز ترانه‌سرایی را رها کنید هم در تاریخ ترانه ایران کارهای ماندگاری ارائه کرده‌اید، به‌نظر شما رمز ماندگار شدن چیست؟
این نظر لطف شماست، اما بدون تعارف من خودم را ترانه‌سرای ماندگاری نمی‌دانم. من در زندگی حرفه‌ای خودم اشتباهات زیادی داشته‌ام و معتقدم این چند سال که ترانه‌هایم توسط خوانندگانی که گزیده شده از طرف خودم خوانده شد، پیشرفت بیشتری در ترانه داشته‌ام.
برهه‌ای بود که من بدون توجه به کیفیت کاری افراد، ترانه‌هایم را واگذار می‌کردم و در نهایت نتیجه کار خوب از آب در نمی‌آمد و همین موضوع باعث شده الان از بین آهنگ‌های حدود هشتاد، نود آلبومی که با ترانه‌های من منتشر شده است، شاید حدود پنجاه آهنگ قابل شنیدن باشد! به شخصه ماندگاری را در کتاب‌هایم جست‌وجو می‌کنم تا اجرای ترانه‌هایم توسط خوانندگان، چون ترانه را یک اثر نوشتاری می‌بینم. اتفاقاً چند وقت پیش کسی به من می‌گفت: اگر خودت را چند سال قبل گرفتار ترانه‌ها و مسائل اجتماعی نمی‌کردی الان می‌شد قاطعانه تو را ضلع تازه‌ای برای مثلث یا مربع طلایی ترانه‌سرایان ماندگار دانست... و من به او گفتم: ترجیح می‌دهم ضلع هیچ مربع و مثلث و ذوزنقه‌ای نباشم، اما خلاف آن‌چه می‌اندیشم رفتار نکنم‌.
نظرتان در مورد خواننده‌هایی که فقط ترانه‌های خودشان را اجرا می‌کنند چیست؟
نمی‌توانم در این مورد اظهار نظر کنم، چون همه آثار با مجوز منتشر شده را دنبال نمی‌کنم و حتی خیلی از اجراهایی که از ترانه‌های خودم می‌شود را گوش نمی‌دهم، اما در کل این که خواننده‌ای بیاید و ترانه‌های خودش را ــ حالا در هر سطحی که هستند ــ بخواند، اتفاق خوبی است چون آن خواننده، خودِ واقعی‌اش را با کارش به نمایش می‌گذارد. اگر این شرایط برای همه خواننده‌ها وجود داشته باشد، عیار اصلی آن‌ها مشخص می‌شود و هرکس فضایی را برای کار خود انتخاب می‌کند که به ذاتش نزدیک باشد. یعنی کلامی که می‌خواند را خودش نوشته و فهمیده و به آن معتقد باشد. این موضوع باعث می‌شود که دیگر کسی بی‌جهت و الکی بزرگ نشود. یعنی هر کس به اندازه‌ حرف خود و در قد و قواره‌ خود مخاطب پیدا می‌کند و خواننده‌های توخالی با ایستادن روی شانه‌ این و آن ترانه‌سرا بزرگ نمی‌شوند.
در موسیقی فرنگی اغلب خودِ خواننده، ترانه را می‌نویسد و آهنگ را می‌سازد و ما مثلا وقتی‌می‌گوییم فلان کار «باب دیلان» واقعا به کاری اشاره کرده‌ایم که تمامش محصول آفرینش اوست، اما در موسیقی مردمی کمتر با چنین پدیده‌هایی مواجهیم. خوانند کمترین خلاقیت را در یک اثر دارد و به صرفِ صدای خوش داشتن، همه‌ کِرِدیت یک اثر را صاحب می‌شود.
مثلا ما همچنان می‌گوییم «جمعه‌ فرهاد» و نمی‌گوییم «جمعه‌ شهیار قنبری» به عنوان ترانه‌سرا، یا «جمعه‌ اسفندیار منفردزاده» به عنوان آهنگساز. خود خواننده‌ها هم میل چندانی به نام بردن از عوامل تولید آثاری که خوانده‌اند ندارند. متاسفانه این فرهنگ در موسیقی ایران جا
نیفتاده است.
یعنی چه جا نیفتاده است؟
منظورم این است که خواننده‌ها مثلا در کنسرت‌هایشان بعد از اجرای هر آهنگ بگویند که ترانه‌سرای این آهنگ فلانی است، آهنگش را فلان کس ساخته و فلانی هم آن را تنظیم کرده و من هم آن را خوانده‌ام! یعنی به این اشاره کند که خواننده تنها مجری یک اثر موسیقیایی‌ست. این اتفاقی است که در کنسرت‌ها نمی‌افتد چون خواننده دوست دارد اینطور جا بزند که حرف‌هایی که در آهنگ هست، حرف خودش است و این درحالی است که بسیاری از خوانندگان ــ حتا غول‌ها و ستاره‌های آواز ــ نه تنها نمی‌توانند ترانه بنویسند، بلکه اغلب معنی آن‌چه از دیگران می‌خوانند را هم درک نمی‌کنند و رفتارشان اغلب متضادِ ترانه‌هاشان است، فقط چون مجریان خوبی هستند و صدای خوشی دارند توانسته‌اند ترانه‌ها را خوب به شنونده منتقل کنند و مخاطب پیدا کرده‌اند.
این به خودی خود حق آن‌هاست، اما خوانندگان اغلب به حق مجری‌گری خود قانع نیستند و خود را مالک و مولف اثر جا می‌زنند و این‌جاست که کار خراب می‌شود.
مسئله‌ای که بسیاری از ترانه‌سرایان از آن ناراضی هستند، قیمت ارزان ترانه است، به نظر شما آیا ترانه‌های پاپ ارزان نیست؟
ارزان و بی‌بها بودن کلیتِ هنر در این سرزمین است، اما کم بها بودن ترانه بخشی به خود ترانه‌سرایان برمی‌گردد که به آثار خود ــ حداقل از نظر مالی هم ــ احترام نمی‌گذارند. وقتی خودت به کار خودت احترام نگذاری مشخص است که خواننده هم این کار را نخواهد کرد. هیچ چیز در این چرخه سر جای خودش نیست.
اصولا چیزی که به اسم «موسیقی مجاز» در ایران وجود دارد، به نظرم موسیقی نیست و فقط به دلیل خالی نبودن عریضه و به شکل کاملا گلخانه‌ای اداره می‌شود. دست‌آویزی‌ست که بگویند ما هم موسیقی مردمی داریم ... خواننده‌ها هم که به همین سالی یکی دو کنسرتِ توسری‌خورده راضی شده‌اند و این قلابی بودن چرخه را بیشتر نشان می‌دهد.
خواننده باید بتواند هر روز و در مکان‌های مختلف موسیقی‌اش را اجرا کند، اما اوضاع به گونه‌ای رقم خورده که الان برای خوانندگان ما اُفت محسوب می‌شود که در رستوران یا کافه ترانه‌هایش را اجرا کنند و این درحالی است که کسی مثل «فرهاد» که همه بزرگ و محترمش می‌دانند، سال‌ها از عمر خود را صرف خواندن در رستورانِ «کوچینی» کرد و چیزی از بزرگی‌اش کم نشد. خواننده‌ای که مدام در حال اجرا نباشد خواننده نیست.
شما خودتان را ترانه‌سرای اجتماعی می‌دانید یا عاشقانه؟
من این دو را جدا از هم نمی‌دانم و به مرزبندی ترانه اعتقاد ندارم. گاهی یک ترانه عاشقانه می‌تواند به اندازه هزار ترانه اجتماعیِ شعارزده اثر داشته باشد. این که نگاه ترانه‌سرا در اثر عاشقانه مثلا نسبت به برابری زن و مرد چیست می‌تواند خیلی روی فرهنگ جامعه اثر بگذارد. پس عاشقانه‌نویسی هم می‌تواند زیرمجموعه اجتماعی‌نویسی باشد.
من دوست هم ندارم تنها به عنوان «ترانه‌سرای اجتماعی» شناخته شوم چون حس می‌کنم ترانه‌سرا وقتی فقط کار اجتماعی انجام می‌دهد، ناخودآگاه تاریخ مصرف پیدا می‌کند. اگر ما در یک جامعه آرمانی زندگی کنیم که هر کسی وظیفه خودش را انجام دهد، من هم بیشتر ترانه عاشقانه خواهم نوشت، اما گاهی شرایط به گونه‌ای‌ست که وظیفه رسانه‌های گروهی به گردن هنرمند جامعه می‌افتد و اوست که باید انگشت روی نابرابری‌های موجود در جامعه بگذارد و نمی‌شود با عبارات «هنر محض» و «هنر برای هنر» از زیر بار این تعهد شانه خالی کرد. در چنین شرایطی فقط عاشقانه نوشتن به خیانت پهلو می‌زند، پس با آگاهی از این ماجرا همیشه سعی کرده‌ام جوری بنویسم که تلفیقی از این دو ژانر ترانه باشد. هم عاشقانه و هم اجتماعی.
گمان نمی‌کنید این باعث می‌شود کارنامه شما رفته‌رفته از آثار عاشقانه که هواخواه و مخاطب بیشتری دارد خالی شود...
اگر می‌خواستم فقط برای مخاطبِ بیشتر داشتن بنویسم که اوضاعم اینگونه نبود. اگر به این که بعدها چه قضاوتی درباره این دوران کاری من خواهد شد فکر می‌کردم و چرتکه می‌انداختم، امروز نه محدود بودم و نه دلزده از کل ترانه. می‌توانستم بی‌خیالِ آن چه در دور و برم در جریان است، سر در لاک خود فرو و جیب‌هایم را پر کنم.
قبلا هم گفته‌ام که ترجیح می‌دهم جزو هیچ مثلث و مربع و ذوزنقه‌ای در تاریخ ترانه نباشم، اما شب که می‌خواهم بخوابم، با خودم بی‌حساب باشم و عذاب وجدان این را نداشته باشم که به جامعه و مخاطب خودم خیانت کرده‌ام.
‏rozha.piran@gmail.com
سایر اخبار این روزنامه
فرمان ضد مهاجرتی ترامپ، مردم لندن را پای فیلم فرهادی کشاند اسکار زیر سایه فروشنده تمام اصول‌گرایی علیه روحانی مشایی آفتابی شد بقایی به احمدی‌نژاد شبیه‌تر ازمن است درگیری لفظی نماینده تهران و رئیس مجلس در صحن علنی؛ صادقی: مسائل مربوط به اذن رهبری را شخصا رفع و رجوع می‌کنید پاسخ یک مقام امنیتی وزارت اطلاعات به سخنان سردار نجات ریگی را ما دستگیر کردیم نامه‌نگاری رئیس جمهور سابق دستمایه طنز فضای مجازی شد احمدی‌نژاد و ترامپ در یک هشتگ عباس‌ توتونچی ماجرای سنت و مدرنیته از دوش حمام تا اسنپ گفت‌وگوی همدلی با پروانه مافی، نماینده مردم تهران در رابطه با طرح تشکیل وزات محیط زیست گفت‌وگوی همدلی با جهان‌بخش امینی عضو کمیسیون انرژی ادوار مجلس، در مورد راه‌های توسعه پایدار به کمک درآمد نفتی گفت‌وگوی همدلی با مهدی عقدایی اقتصاد‌دان درباره بحران فقر و پیری همزمان در ایران یغما گلرویی، شاعر و ترانه‌سرا در گفت‌و‌گو با «همدلی»: هنرمند باید روی نابرابری‌ها انگشت بگذارد علی‌عسکری مدیریت رسانه ملی را ادامه می‌دهد؟ چالش‌های اردیبهشتی مدیر جام جم گفت‌وگوی همدلی با مازنی، نماینده اصلاح‌طلب مجلس جای رضایی بودم دور انتخابات را خط می‌کشیدم