خدا را شکرکه در امتحانش رفوزه نشدم

چند روز پیش خبر کوتاهی منتشر شد که یک راننده مشهدی چهارمیلیون تومان پول نقدی را که مسافرش گم کرده بود به او بازگردانده است. امانتداری این راننده مشهدی، آن هم در این روزگار پرهیاهو که بی‎اعتمادی، چاشنی زندگی اجتماعی ما شده است؛ خبری خوش بود. به همین بهانه سراغ این همشهری خوب رفتیم. خودم را جای آن که گمشده‌ای داشت گذاشتم مجتبی محجوب 17 سال است که معاش خود را به حرفه تاکسیرانی پیوند زده است و پشت فرمان خودرویش از کله سحر تا پاسی از شب، خدمت خلق می کند. او ماجرای پیدا شدن این پول‌ها را برایمان این طور تعریف می کند:اولین باری نبود که در خودرو ام پول پیدا می کردم، راست‌اش را بخواهید بعد از این همه سال کار کردن در این حرفه خوب می‌دانم که برای من و همکارانم، پیدا شدن وسایل گمشده یک مسافر، حُکم امتحانی را دارد که نباید در آن رفوزه شویم. چند روز پیش هم که چهارمیلیون پول در صندلی عقب خودرو ام پیدا کردم، فقط به این فکر می کردم که بنده خدا صاحب این پول‌ها چه حالی دارد؟ وی ادامه می دهد: 11 شب بود که قصد عزیمت به منزل را کردم. خودرو ام را در پارکینگ پارک کردم که چشم ام به پلاستیکی در صندلی عقب افتاد. قبل از باز کردن پلاستیک، گمان کردم لباسی یا وسیله ای باشد، اما بعد از باز کردن آن، تراول و اسکناس دیدم. به خانه رفتم و همسرم‌ را از این قضیه مطلع کردم. چند میلیون پول رقم کمی نبود، با خودم گفتم صاحب اش الان چه می کشد. اما خب شماره ای از او نداشتم وگرنه ‌همان  شب برایش می بردم. تا این که صبح روز بعد به تاکسیرانی مراجعه کردم و از قضا او هم به تاکسیرانی مراجعه کرده بود.این تاکسیران صالح می‌افزاید: وقتی باخبر شد که پولش پیدا شده است با دیدن من و پول هایش اشک در چشمانش حلقه زده بود. او هم کارگری ساده بود. تا مرا دید گفت؛ این پول دست من امانت بود و باید به صاحب کارم می رساندم. شب گذشته رئیسم نیامد و من مجبور شدم دخل را خالی کنم و پول هایش را روز بعد که به سرکار بر می گردم به او برگردانم. اصلا فکرش را هم نمی کردم که  پیدایش کنم.  مال بادآورده می تواند تمام زندگی را بر باد دهد محجوب تاکید می کند: در مواقعی که چیزی را پیدا می کنم‌، خودم  را جای طرف مقابل می گذارم و بعد تصمیم می گیرم. من خودم مستاجر هستم. در این دوره و زمانه چه کسی است که مشکل مالی نداشته باشد؟ من هم از این قضیه مستثنا نیستم. اما همیشه برای به دست آوردن پول، زحمت کشیدم. به همان میزان هم برکت اش را دیده ام. دروغ چرا یک سری اعتقاداتی دارم که به آن ها پایبندم. اگر برای مثال از مسافری ۱۰۰ تومان اضافه تر گرفته ام چند برابرش برایم مشکل آفرین شده است. معتقدم مال بادآورده، می تواند کل زندگی‌ات را بر باد بدهد. یک سبد توت، پاداش یک کار خوب از او می پرسیم با دیدن این مقدار پول و با وجود مشکلات زندگی چرا وسوسه نشدی؟ جواب می دهد: بالاخره من هم بنده خدا هستم و وجدانی دارم. دَم خداوند به آدمی حیات داده، از برکت آن دَم، وجود هر کدام ما رنگی از خدایمان دارد و همان هم ما را از خطا رفتن نجات می دهد.این راننده امانتدار بیان می کند: صاحب پول به قدری از پیدا شدن پولش خوشحال شده بود که کیسه پول را مقابلم گرفت و گفت هرچه می خواهی بردار، به او گفتم نیازی به این کار نیست من فقط برای رضای خدا این کار را کردم. با اصرار، خودش ۱۵۰ هزار تومان به من هدیه داد‌. البته از توت های باغش نیز سبدی برایم فرستاد.وی ادامه می دهد:  در تمام عمرم سعی کرده ام از مسیر درست خارج نشوم. غلو هم نمی کنم. فقط کافی است‌ سری به محله مان بزنید و پرس و جویی بکنید. مدام خدا را شکر می کنم که در امتحانش رفوزه نشدم.