روزنامه جهان صنعت
1397/03/22
به مناسبت درگذشت داگلاس دونکان عکاس معروف جنگ
گروه فرهنگ- چند دهه قبل که وسایل ارتباطجمعی و اینترنت سر و کلهشان پیدا نشده بود، مردم برای باخبر شدن از اتفاقات کشورهای دیگر باید منتظر میماندند تا فریمهای عکاسی ظاهر شوند و روزنامهها در صفحههای اولشان خبر از واقعهای هولناک و بزرگ بدهند. در این میان سهم عکاسان جنگی در به تصویر کشیدن کریهترین اتفاق دنیا موثرتر بود. اگر عکسهای جنگ خونین ویتنام یا تصاویر دردناک جنگهای جهانی اول و دوم، بمباران هیروشیما یا حتی تجربه تلخ هشت سال جنگ تحمیلی به تصویر کشیده نمیشد شاید بسیاری از حقایق در پیچ و تاب تاریخ از یادها میرفت.دو روز پیش دیوید داگلاس دونکان از بزرگان عکاسی جنگ در 102 سالگی از دنیا رفت. به همین مناسبت نگاهی داشتیم به آثار ماندگار چند تن از عکاسان جنگ جهان و ایران.
دونکان و جنگ جهانی
دیوید داگلاس دونکان از نامدارترین عکاسان آمریکایی که بیشتر به واسطه عکاسی از جنگ شناخته میشد در ۱۰۲ سالگی درگذشت.
دیوید داگلاس دونکان که به عنوان یکی از بزرگترین عکاسان خبری قرن بیستم میلادی شناخته میشد علاوه بر ثبت تصاویر درخشان و به یادماندنی از جنگهای جهانی، در عرصه هنر نیز فعال بود و همواره به کاخ کرملین در مسکو و همچنین استودیو پابلو پیکاسو در فرانسه میرفت.
او نقش بسیار مهمی در افزایش آگاهی عمومی مردم از جنگ جهانی دوم و همچنین جنگهای بعدی آمریکا در کره و ویتنام داشت و نمایشگاههای متعددی از آثار او در موزهها و گالریهای مختلف در سراسر جهان به ویژه در نیویورک برگزار شده است.
عکاسیهای او در کشور کره جنوبی در قالب کتابی با عنوان «این جنگ است!» در سال ۱۹۵۱ منتشر شد که آن را بالاترین سطح عکاسی جنگی توصیف میکنند.
دونکان به صورت سیاه و سفید و با دوربینهای «Leica» و لنزهای «Nikkor» محصول کمپانی کانن عکاسی میکرد؛ دوربینهایی که به کمک او در غرب شناخته شد. او در سال ۱۹۶۸ کتاب «من معترضم!» را منتشر کرد که مجموعهای از عکسهای جنگی از شمال ویتنام بود که ۲۵۰ هزار نسخه از آن به فروش رفت و دونکان را به عنوان پیشتاز عکاسی خبری در آمریکا معرفی کرد.
او معتقد بود پس از آشنایی و دوستی با پابلو پیکاسو رویکرد هنری بیشتری در آثارش داشته است و بین سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۳ و مرگ پیکاسو بیش از ۵۰ هزار عکس از پیکاسو و آثارش ثبت کرد.
او در دوران حیات خود بیش از ۲۵ کتاب از مجموعه عکسهایش منتشر کرد که آخرین آن در سال ۲۰۰۶ با نام «پیکاسو و سگش» بود.
رابرت کاپا و جهنم نرماندی
رابرت کاپا با نام واقعی آندری فریدمان عکاس انسانگرا و ضدجنگ و فتوژورنالیست مجارستانی است. اندری فریدمن در سال ۱۹۱۴ در بوداپست متولد شد و قدم به دنیایی گذاشت که کشمکش میان ملتها در آن موج میزد. آندری در نوجوانی که پسری فقیر اما باهوش و احساساتی بود درگیر جریانات انقلابیون چپگرا شد و به دنبال هیجان و خطر رفت. زمانی که ۱۸ سال بیشتر نداشت عازم برلین شد تا در آنجا فتوژورنالیسم را فراگیرد.
بعدها آندری فریدمن به نام کاپا مشهور شد. با افزایش قدرت نازیها در آلمان، فریدمن عازم پاریس شد. در فرانسه مبارزات صنعتی و اجتماعی اواسط دهه ۱۹۳۰ را به تصویر کشید تا بتواند از این راه امرار معاش کند. در همان زمان مجذوب خانمی به نام گردا تارو شد و با او ازدواج کرد. تارو نهتنها شریک زندگی بلکه در کار و رویاهای او نیز شریک بود. آنها به کمک یکدیگر رابرت کاپا را کشف کردند؛ عکاسی معروف، ثروتمند و با استعداد که نامش در زیر یک عکس بر قیمت آن میافزود.
کاپا معروفترین آثار خود را در ژوئن ۱۹۴۴ روز نبرد نورماندی ثبت کرد. در آن روز او همانند سایر سربازان نزدیک ساحل شنا کرد ولی به جای تفنگ، خود را به دوربینش مسلح کرده بود. در چند ساعت اول کاپا ۱۰۶ عکس از حمله و تجاوز دشمن گرفت، اما یکی از اعضای مجله لایف لندن در تاریک خانه فیلمها را بیش از حد در خشک کن قرار داد و باعث ذوب شدن امولسیون نگاتیوها شد و سه حلقه و نیم از فیلمهای او را خراب کرد. در مجموع فقط ۱۱ فریم به دست آمد. جایگزینی امولسیون ذوب شده در نگاتیو حالتی سراسیمه و رعب آور در تصویر القا مینمود بهطوریکه بینندگان نه تنها میتوانستند تصویر را ببینند بلکه میتوانستند کاملا در جو محیطی که سربازها در آن میجنگیدند نیز قرار گیرند. مجله لایف ۱۰ فریم از آن عکسها را در شماره ۱۹ ژوئن خود چاپ کرد و در شرح آنها نوشت: «اندکی خارج از فوکوس» و اینطور توضیح داد که در اثر هیجان موجود در آن صحنه دست کاپا دچار لرزش شدهاست ولی کاپا این مساله را انکار کرد.
در اوایل دهه ۱۹۵۰، زمانی که کاپا جهت برپایی نمایشگاهی از طرف شرکت عکس مگنوم عازم ژاپن شده بود، مجله لایف از او خواست به آسیای جنوب شرقی که درگیر اولین جنگ هندوچین بود برود. علیرغم آنکه او چند سال قبل قسم خورده بود که دیگر از هیچ جنگی عکاسی نکند، این ماموریت را پذیرفت و به همراه یک هنگ فرانسوی و دو روزنامهنگار تایم – لایف عازم آنجا شد. در ۲۵ می۱۹۵۴ وقتی که در حال عبور از منطقهای خطرناک بود، کاپا از ماشینش پیاده شد و از جادهای بالا رفت تا از آن بالا عکاسی کند. در حدود ۵ دقیقه بعد، صدای انفجاری شنیده شد، پای کاپا روی یک مین رفته بود. وقتی همکارانش به صحنه حادثه رسیدند، او هنوز زنده بود، اما پای چپش تکهتکه شده و زخم عمیقی در سینهاش به چشم میخورد. کاپا به یک بیمارستان محلی کوچک منتقل شد اما در لحظه ورود به آنجا جان خود را از دست داد. او در حالی که دوربین در دستانش بود چشم از دنیا فروبست.
ادی آدامز و اعدام در ویتنام
اِدی آدامز خبرنگار و عکاس خبرگزاری آسوشیتدپرس، مجله تایم و مجله پارید بود. او به خاطر عکس معروفی که از اعدام یک ویت کنگی غیرنظامی توسط سرتیپ نگوک لوآن در خلال جنگ ویتنام گرفت برنده جایزه پولیتزر و جایزه ورلد پرس شد. وی این عکس را در سال ۱۹۶۸ که بهعنوان خبرنگار آسوشیتدپرس جنگ را پوشش میداد، گرفت و انتشار آن توسط خبرگزاری آسوشیتدپرس بازتابهای گستردهای در سطح جهانی داشت و اعتراضات فراوان مردم در نقاط مختلف جهان و از جمله آمریکا مسیر جنگ ویتنام را تغییر داد.
در جریان حمله عید تت که ویت کنگها پایگاههای آمریکاییها را در جنوب ویتنام مورد تعرض قرار دادند، چند مامور پلیس سایگون مردی را به اتهام همکاری با ویت کنگها دستگیر کردند و دست بسته نزد ژنرال نگوک لوآن آوردند. وی نیز همانجا (بدون بررسی بیشتر یا رای دادگاه) اسلحه را به سمت سر او نشانه رفته و با شلیک گلولهای وی را کشت. آدامز که در صحنه حضور داشت مخفیانه از این رویداد عکس گرفت.
اما او چندی بعد در گفتوگویی با مجله تایم از جنجال ناشی از این عکس و اقدامش ابراز تاسف کرد: ژنرال آن ویت کنگی را کشت، من هم ژنرال را کشتم، با دوربینم. هنوز هم عکاسی قویترین سلاح جهان است. مردم به عکاسان اطمینان دارند اما آنان به مردم دروغ میگویند، البته بدون دستکاری. آنها تنها نیمی از حقیقتاند. چیزی که عکاسها نمیگویند این است که اگر شما در آن لحظه، در آن مکان در آن روز حساس بودید و آن فرد را پس از آنکه یکی، دو یا سه تا آمریکایی را کشته میگرفتید چه میکردید؟
علی فریدونی عکاس لحظههای ماندگار
علی فریدونی عکاسی را سال ۱۳۴۸ در یک مغازه عکاسی در چهارراه عباسی تهران آغاز کرد. سال ۱۳۵۵ به استخدام خبرگزاری پارس (ایرنا) درآمد و هم زمان با کار در بخش لابراتوار این سازمان، با عکاسی خبری نیز آشنا شد. اما عکاسی حرفهای را اول بار پس از انقلاب، با حضور در مناطق عملیاتی دفاع مقدس، تجربه کرد. طی هشت سال جنگ در بیست و سه عملیات مختلف حاضر شد و با دوربین خود همراه لحظه لحظه زندگی، نبرد و شهادت رزمندگان بود. حاصل کار او طی سی و سه ماه حضور پیگیرانه و مستمر در جبهه، بیش از بیست هزار فریم عکس است که اعزام رزمندگان به مناطق عملیاتی تا بازگشت آزادگان به کشور را دربر میگیرد. او سه بار در عملیات روح الله، عملیات مسلم بن عقیل و الفجر مقدماتی مجروح شد. جایگاه جنگ نزد او، وی را از پرداختن به برخی حوادث و اتفاقات ویژه دیگر آن سالها باز نداشت؛ از سه فراز بزرگ در کار حرفهای او میتوان به عکسهای انفجار هواپیمای فرانسوی (مرداد ۱۳۶۳)، هواپیما ربایی هواپیمای کویتی (آذر ۱۳۶۳) و همچنین کشتار حجاج ایرانی در مکه مکرمه (مرداد ۱۳۶۶) یاد کرد. کار خبری در تنها خبرگزاری رسمی کشور، این فرصت را برای او فراهم کرد تا از تجربیاتش در سفر به بیست و هفت کشور جهان استفاده و آثار ارزشمندی را در حوزه کار خبری عرضه کند. او را باید از عکاسان پیشگام و برتر عکاسی جنگ ایران دانست. عکاسی که همه چیز را در متن حوادث فرا گرفته است.
سعید صادقی صدای حلبچه
بمباران حلبچه از جمله جنایاتی است که تا آخر دنیا فراموش نخواهد شد. بمباران شیمیایی دهکدهای کردنشین توسط رژیم صدام. عکسهایی که از واقعه حلبچه منتشر شد جهان را متاثر کرد. عکسهایی که بسیاری از آنها توسط عکاسان ایرانی ثبت شده بود. سعید صادقی از جمله کسانی است که در آن روز جهنمی در حلبچه بود. عکسی از او که نمایش اهتزار پدر و کودکی در آغوش هم است، از ماندگارترین تصاویر جنایات حلبچه است. او در مورد شکار این صحنه اینطور توضیح میدهد:
«شب قبل از این واقعه ما دو روز بود رسیده بودیم به منطقه حلبچه. حقیقت اینکه از قبلش نیروهای ما در منطقه ساکن بودند. حالا بماند. کردها و طالبانیها با ما… من چون در کارم مثل ولگردها با دوربینم میچرخیدم، یکجا نمیماندم و دنبال ثبت کردن موضوع ذهنی خودم بودم. خسته شده بودم و [آن موضوع را] پیدا نمیکردم. به این آقای بهبودی گفتم آقا برویم این شهر و مردمش را ببینیم که اصلا چه خبر است. ناطقی هم گفت من هم هستم. آخرش شدیم پنج نفر با آقای احمدی که راننده بود و یک آقای همدانی به نام نصری از خبرگزاری فارس. ما توی سنگر بیرون از شهر بودیم مثل همه نیروها. سرد هم بود چون اسفندماه بود. الان ذهنم دقیق نیست که اسفند بود یا زمان دیگر [۲۶ اسفند سالروز بمباران است]. راه افتادیم و دیدیم مردم در خانهها هستند و در میزدیم در را باز نمیکردند. یکی دو مورد ما را که دیدند فرار کردند. نیروهای ما با موتور و پیاده مثل ارتش غالب میآمدند در سطح شهر تردد میکردند. من اینها را نگاه میکردم و دو سه فریم هم از آن روز دارم. ظهر شد و برای نماز و غذا ایستاده بودیم. احمد کاظمی که بعدها از هواپیما افتاد، من را میشناخت و من را دید و یکهو گفت اع کجایی نیامدی سمت نیروهای ما و از این حرفها. گفت ما شاخ شمران هستیم که سمت شمال سد دربندیخان میشد. گفت غذا خوردید؟ گفتم نه چهار پنج نفریم که غذا هم نخوردیم. پنج شش تا از این کیسه فریزرها پرت کرد سمت ما. یادم است قرمه سبزی هم بود. مشغول شدیم و گفتیم خدا رساند. مشغول غذا خوردن بودیم که صدای. . من پشتم به سمت شهر حلبچه بود. آقای بهبودی گفت این صدام پدرسوخته ولکن نیست. برگشتم دیدم هواپیما دارد یک چیزی میریزد. همان مسیری که نیم ساعت قبل آمده بودیم را برگشتیم. مسیر حدود هفت دقیقه طول میکشید. همین آمدیم دیدم اع؟ توی خیابانها همه بچهها خرخر میکنند. بچه به بغل یا تنها یا چمدان به دست یا دم در خانهها پهن زمین شده بودند. خرخر میکردند. وحشت ما را برداشت.
نمیدانستم چه شده. باورم نمیشد شیمیایی باشد. فکر کنم آقای بهبودی یا ناطقی بود که داد زدند نزدیک نشوید. من همهاش کمک میکردم. بغل میکردیم اینها را روی ماشین بگذاریم. یک ماشینی هم از توی یک خانه برداشتم محکم زدم درِ کرکره مانند خانه را کندم. یک وانت بزرگ بود که در عکسها هم هست. آوردم که اینها را روی هم بچینم. همینطور که میرفتیم و برمیگشتیم دیدم که اینها تمام میکنند. این یکی مرد آن یکی خرخر کرد. داد میکشیدیم کمک که اصلا کسی نبود و ترددی نبود و شهر مرده بود.»
آلفرد یعقوبزاده، عکاس تنهایی جنگ
آلفرد یعقوبزاده، سال ۱۳۳۷ در یک خانواده نسبتا فرهنگی و از پدری ارمنی و مادری آشوری متولد شد. با وقایع انقلاب ایران در سال ۵۷ تحصیل در رشته طراحی داخلی را رها کرد و وارد دنیای عکاسی شد. با پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی به جبههها رفت و سه سال در گروه جنگهای نامنظم شهید دکتر چمران حضور داشت و برای رسانههای داخلی و خارجی عکاسی کرد. عکاسی جنگ ایران و عراق و همکاری با خبرگزاری آسوشیتدپرس و آژانس عکس سیگما از جمله فعالیتهای اولیه وی در عکاسی است. عمده فعالیتهای حرفهای این عکاس به ثبت رویدادهای گروگانگیری در جنگ لبنان اختصاص دارد. یعقوبزاده از بحرانهای داخلی سومالی، افغانستان، ازبکستان، تاجیکستان، کوبا، هند، ترکیه، روسیه، عراق، چین، چچن، سریلانکا، آمریکا و... لحظات تاریخی را ثبت کرده است.
آلفرد یعقوبزاده اسفندماه سال ۸۴ در مقابل تهاجم صهیونیستها به زندان اریحا، توسط مردان مسلح در منطقه خان یونس شهر غزه در فلسطین همراه دو خبرنگار خارجی دیگر به گروگان گرفته شد که پس از مدت کوتاهی آزاد شد.
او این مجموعه را در کتابی با عنوان «مسیحیت در جهان» منتشر کرده و نمایشگاه این عکسها را در میلان، بوداپست، پاپونیان و چند شهر اروپایی بر پاکرده است.
آثار اولیه یعقوبزاده در ایران با عناوین «جنگ ایران و عراق» و «چهرههای جنگ» به چاپ رسیده است. این کتاب مجموعه عکسهای سال ۵۹ و۶۰ وی از جنگ تحمیلی است.
سایر اخبار این روزنامه
دانشگاه باید از نزدیک با مشکلات صنعت آشنا شود
تایید وکلا در جرایم امنیتی، پیشنهاد دستگاه قضایی نبوده است
تضمین صلح دائم
درخواست وزارت نیرو برای رفع مشکل خاموشی ها
سکه آتی دی ماه، 2 میلیون و 716 هزارتومان
به مناسبت درگذشت داگلاس دونکان عکاس معروف جنگ
صف بازیگران و موزیسینها در راه جامجهانی
24 هزار کودک زیر 18 سال بیوه شدهاند
به وقت روسیه!
برای پروانه سلحشوری!
اما و اگرهای یک رویداد تاریخی
تراژدی اقتصاد
رییس اتحادیه لوازمخانگی در گفتوگو با «جهانصنعت» خبر داد
انتقاد صنعتگران نسبت به وعدههای عمل نشده دولت
افزایش 5/1 میلیون تومانی قیمت هر متر خانه در یک سال
یخ رابطه واشنگتن- پیونگیانگ آب میشود؟
بجنورد ، شهر همدلی و اقوام اصیل ایرانی