بانوي افراشته روزگار

در جوامعي كه هويت و تصوير معاصر خود را در سير مداوم و گريزناپذير التهابات اجتماعي پيدا مي‌كنند، هنرمند و فرهنگساز و روشنفكر واقعي بدون جولاندهي اجتماعي و نگرش عميق انساني، نمي‌تواند موجوديت اصيل و ريشه‌دار داشته باشد. از طرفي، پايبندي به اصول و مباني اخلاقي و تعهد اجتماعي در شرايطي كه زمينه مناسب براي آسيب‌پذيري و ابن‌الوقت شدن و انفعال و منفعت‌طلبي و حسابگري وجود دارد، كاري است كارستان. كافي است در ذهن خود تقدم و تاخر افراد مطرح و شناخته‌شده عرصه فرهنگ و هنر و سياست را مرور كنيد تا ببينيد چقدر ضايعات و تلفات و دگرديسي و ترك خوردن و انحطاط داشتيم.
طي ساليان اخير، اوضاع بغرنج‌تر شده است و ديده‌ايد و ديده‌ايم، همان آدمي كه زماني به روراستي و يكرنگي و عدالتخواهي و وفاداري‌اش به خصايص انساني و پايه‌هاي اخلاقي شك نداشتي، يكباره از اين‌رو به آن‌رو شده است و افتاده به كاسبي و موقعيت‌ها را قاپيدن و پوزخند زدن به مردم در اين مسير پردست‌انداز و لبريز از موقعيت‌هاي غيرقابل پيش‌بيني، فيلمسازي چون رخشان بني‌اعتماد يك استثنا و نمونه مثال‌زدني است. كارنامه فيلمسازي او از آثار مستند اوليه‌اش و فيلم‌هاي مستند شناخته‌شده بعدي چون «شهرك فاطميه» (اين فيلما رو به كي نشون مي‌دين؟)، «زير پوست شهر» (با موضوع اعتياد نوجوانان در طبقه متوسط رو به رشد شهري)، «خانه خورشيد» و «آي‌ آدم‌ها» تا فيلم‌هاي بلند داستاني‌اش در دوره‌هاي مختلف، از يك ويژگي بارز و مشترك برخوردارند: دغدغه‌مندي اجتماعي، حس زلال انساني، اهميت دادن به خانواده و زير سقفي كه نفس گرم آدم‌ها را مي‌طلبد، رويارو شدن با افراد در كانون بحران، با اتكا به نشانه‌ها و مشخصه‌هاي طبقاتي‌شان. نكته ارزشمند و قابل توجه آنكه بني‌اعتماد اين پيوند و ارتباط ناگسستني و خلل‌ناپذير را بدون تظاهر و منت گذاشتن و يا شعارگرايي و توسل به قواعد ژورناليستي، حفظ كرده است. جايي كه لازم بوده، مانند فيلم‌هاي بلند اولش (خارج از محدوده، زرد قناري و پول خارجي)، موجوديت طبقه و آسيب‌شناسي اجتماعي در يك جامعه در حال گذار در اولويت بوده است. در مقطعي ديگر با افراد برگزيده‌اش و موقعيت شكننده و ازدست‌رفته آنها در دل بحران و حادثه، در جامعه‌اي نامتعادل و دورافتاده از چرخه عدالت كار دارد (نرگس، روسري آبي، زير پوست شهر، خون‌بازي و قصه‌ها). ديگر ويژگي قابل دفاع او در اين مجموعه آثارش، رها نكردن آدم‌ها در وضعيت مستاصل و آسيب‌پذير و ملزم كردن‌شان به مقاومت و اعتراض و نه گفتن به شرايط ناكارآمد و... گذر از سو‌‌ءتفاهم و رسيدن به نقطه‌اي تفاهم‌آميز براي همدلي و همراهي و ايجاد شرايطي بهتر در ادامه مسير زندگي است. اين الگوپذيري در مورد شخصيت‌هاي محوري مي‌تواند پيشنهادي مناسب براي جامعه خنثي و به انفعال‌كشيده اين روزگار ما در جهت عبور از بحران و عينيت بخشيدن به آرمانخواهي در موقعيتي باورپذير و دست‌يافتني باشد. اساسا در اين طي طريق، مي‌بينيم كه آدم‌هاي بني‌اعتماد در كشمكش‌ها و رفتارشناسي اجتماعي محك زده مي‌شوند، بغض مي‌كنند، عاشقانه‌هاي‌شان را بروز مي‌دهند، از يكديگر تاثير مي‌گيرند و در عين سادگي و حجب و حيا شمايل انساني‌شان را به نمايش مي‌گذارند.
فيلمسازي با چنين پيشينه و شناسنامه و رسالت فرهنگي اجتماعي، قرار نيست تحت هر شرايطي حضور خود در صحنه را به شيوه‌هاي گوناگون و هر شكل ممكن، به رخ بكشد. گاه اقتضا مي‌كند حضوري همچنان موثر ولي پنهان و در سايه داشته باشد. اين همان تصوير عيني رخشان‌ بني‌اعتماد سال‌هاي اخير است. از ديد او به جاي حضور پرطمطراق و ويتريني در سينماي حرفه‌اي و داستاني، مي‌توان با ابزار سينماي مستند به حيات هنري و فرهنگي خود ادامه داد و تصويري دلخواه و بي‌تكلف از مسووليت‌پذيري اجتماعي ارائه داد. همراهي و هم‌نفسي با توران‌خانم‌هاي اين گوشه و كنار و شناسايي فرهنگي آنها، يك نمونه از فعاليت هنري اجتماعي اين زمانه مي‌تواند به شمار آيد. به عنوان يك علاقه‌مند قديمي و پيگير سينماي بني‌اعتماد، در مستند «آي آدم‌ها» او اين تعهد و شرافت انساني را ديدم و حس كردم. فيلمساز مورد علاقه‌ام مسعود كيميايي در صحنه‌اي از «سرب» از زبان يكي از شخصيت‌هايش (جمشيد مشايخي) مي‌گفت: «مرد بايد گريه هم بلد باشه». رخشان بني‌اعتماد در صحنه‌هايي از «آي آدم‌ها» خود، مردانه مرا به گريه واداشت تا به كوري چشم اغيار نشان دهد هنوز در اين سرزمين، موج گرم انساني جاري است. اين نگاه تپنده و دل‌سپرده، برايم حرمت دارد. پايداري و برقراري صاحب اين نگاه، آرزوي عاشقاني است كه نمي‌خواهند تنها بازماندگان يك قبيله انساني باشند.