برای زادروز یوهان ولفگانگ فون گوته معاوضه روح در ابدیت

همدلی| عباس ابوالفتحی: می گویند کاخ ادبیات جهان چهار ستون دارد. هوگوی فرانسوی، دانته ایتالیایی، شکسپیر انگلیسی و گوته از آلمان. اروپا سعی می کرد با کش و قوس های علم و ادبش بعد از عصر طلایی الیزابت خستگی سال‌ها بردگی قرون وسطی را از تن در کند. می خواست علم آیندگان و دین گذشته را در وجود شور انگیز تنش حل کند. آنجا که می رفت تا بشر به نوید مژده چشم ها و گوش هایش سعادت ابدی را بچشد‌. هنوز جنگ نخست جهانی هزاران انسان را آواره نکرده بود‌. هنوز نطفه خودکامگی جنگ دوم جهانی هیروشیما و ناکازاکی را خاکستر نکرده بود. اگر جنگی به پا می شد صدای تیغ‌های برهنه و زوزه های تیرهای رها شده از کمانی بود که دست نسیانشان به دو صد‌متر هم نمی‌رسید.
در چنین عصری «یوهان ولفگانگ فون گوته» زاده شد. به سال ۱۷۴۹، ۲۸ اوت. پدرش حقوقدان بود. امید بسته بود گوته حقوقدانی برجسته شود و بی دریغ در راه رشد و کمال فرزند کوشید. آموزگاران خصوصی چندین زبان، موسیقی و نقشه کشی نشانش دادند. زبان فرانسه را نیز در جنگ هفت ساله لویی شانزدهم طی اشغال زادگاهش فرانگفورت در ده سالگی آموخت. در شانزده سالگی به اصرار پدر به لایپزیک فرستاده شد تا آرزوی دیرین را برآورد، همان سالهایی که زیباترین واژه ها از زبانش برای نخستین بار، در شور اولین عشق نوجوانی جاری شد. شور شیدایی دومین عشق، پایش را به خواندن ادبیات و فلسفه باز کرد و کالبد لایپزیک به روحش تنگ شد. بعد از دوره ای بیماری در سن ۲۱ سالگی برای تکمیل دوره لیسانس حقوق به استرانبورگ رفت و باز هم عاشق شد. اینبار عاشق دختر وزیر شهر. اگرچه این عشق هم به ازدواج نینجامید اما تاثیر آن، تحت نفوذ حکیم آلمانی «هردر» به نوشتن درامی سوقش داد که نامش را در شمار بزرگان ادب قرار داد. نگاشتن «فاوست» بزرگترین شاهکار هنری اش از اینجا آغاز شد. اثری که انتهایش با روزهای پایانی عمر گوته مترادف شد. «ورتر» شاهکار رمانتیک بعدی بود. عشق بیمار «شارلوت بوف» همسر دوستش «کستنر» جان مایه اش بود. پس از مراجعت مجدد به فرانکفورت در ۱۷۷۲ به فاصله زمانی هر دو سال درام هایی عالی نوشت. «پرومته، گلاویگو و استلا». بخشی از «فاوست» هم در همین تاریخ تکمیل کرد. سال ۱۷۷۵ گامهایش با پذیرفتن سمت مشاور دوک «ویمار» به دربار افتاد. پخته تر شد، بعد از رمانتسیم «ورتر» حالا درام «ایفی ژنی» گوته را بالغ تر نشان می داد. سپس به ایتالیا سفر کرد و هنر عهد باستان در روح اندیشه اش نفوذ کرد. بیست سال بعد، درگیر جنگ میان پروس و فرانسه بود تا اینکه «شیلر» شاعر بزرگ آلمان حیات تازه ای به جان نوشته هایش داد. حاصل تصادم این دو روح بزرگ آلمانی به «گزنیا» انجامید. شرح حال خودش با عنوان «سالهای کارآموزی ویلهم مستر» و منظومه بورژوایی «هرمان و دورته» که به سببش دوک ویمار تمام القاب و عناوینش را معزول کرد، کارهای بعدی بود. ۱۸۰۵ شیلر درگذشت و گوته پس از گذران دوره ای سخت جان به در برد اما او را ضعیف و ناتوان ساخت. سه سال بعد در جشنی که به افتخار «ناپلئون بناپارت» امپراطور فرانسه در «ارفوست» برگزار گردید شرکت کرد و نشان «عقاب لژیون دونور» طی مذاکره ای با بنا پارت نصیبش شد. بعد از این اتفاق دانشمند ادیب سالهای پایانی را به نوشتن قسمت دوم «فاوست» که در سال ۱۸۳۳ به پایان رسید، صرف کرد. در واپسین روزها، پیش از آنکه قلمش از پای افتد نگاشتنش را تمام کرد و چند روز بعد در ۲۵ مارس درگذشت.
ایرانی ها «گوته» را با نام «حافظ» به خاطر سپرده اند. حافظی که چون خود گوته از مفاخر وجود بشریت برای ابراز تسلای بدکنشی های انسانهای پست دیگری همچون هیتلر و چنگیز است. بی سبب نیست گوته بعد از خواندن اشعار حافظ می نویسد؛ «ای حافظ، سخن تو هم چون ابدیت بزرگ است؛ زیرا آن را آغاز و انجامی نیست. کلام تو هم چون گنبد آسمان، تنها به خود وابسته است و میان نیمه غزل تو با مطلع و مقطع آن فرقی نمی توان گذاشت؛ زیرا همه آن در حد جمال و کمال است. اگر روزی دنیا به سرآید، ای حافظ آسمانی، آرزو دارم که تنها با تو و در کنار تو باشم. چرا که این، افتخار زندگی من و مایه حیات من است. درباره ی غزل های حافظ هرگونه سخن بی فایده است؛ زیرا باید نخست آنها را خواند و عمقشان را درک کرد و با آنها هم آهنگ شد تا بتوان پی برد که چگونه سخن حافظ اعجاز واقعی ذوق و هنر بشری و سرچشمه ی فیاض کمال و جمال و حکمت و عرفان است. حافظا، خویش را با تو برابر نهادن جز نشان دیوانگی نیست. تو آن کشتی ای هستی که مغرورانه باد در بادبان افکنده است تا سینه ی دریا را بشکافد و پای بر سر امواج نهد و من آن تخته پاره ام که بی خودانه سیلی خور اقیانوسم. در دل سخن شورانگیز تو گاه موجی از پس موج دگر می زاید و گاه دریایی از آتش تلاطم می کند، اما این موج آتشین مرا در کام خویش می کشد و فرو می برد. با این همه، هنوز در خود جرات اندکی می یابم که خویش را مریدی از مریدان تو شمارم؛ زیرا من نیز چون تو در سرزمینی غرق نور زندگی کردم و عشق ورزیدم». بد نیست بدانیم گوته در سالهای پایانی عمر با حافظ آشنا شد. «یوزف فون هامر گشتال» دیپلماتی که به استانبول اعزام شده بود، سال ۱۸۱۲ غزلیات حافظ را ترجمه کرد و گوته مسحورشان شد. گوته در نوشته های سلیس و عمیق «دیوان شرقی» نشان می دهد، که چگونه شور شیدایی روحی بزرگ با روحی هم قواره خودش در هم آمیخته است و خارج از جبر زمان و هیاهوی پوچ و نخوت آمیز بشریت هم کلام شده است. اوج لذتی؛ «بمان تو بسیار زیبایی» که فاوست پس از گذشتن و رام کردن نیروهای جنگ و طبیعت تجربه می کند‌. یگانه لحظه شادمانی که در مقابلش، حاضر بود روحش را با «مفیستوفل» معامله کند.
سایر اخبار این روزنامه
همدلی به‌مناسبت طرح پرسش پارلمان از رئیس جمهور، این حق قانونی مجلس را طی ادوار ده‌گانه مجلس بررسی کرد ای کاش نمایندگان مجلس جایگاه خود را فراموش نمی‌کردند تا این‌گونه از سوی رسانه‌هایی که سوتی‌های ما را انتظار‌ می‌کشند، شکار نمی شدند گرانی خودروی معروف ایرانی تا 40 میلیون تومان موجب شکل گیری همزمان حیرت و طنز در جامعه شد «همدلی» شکایت جمهوری اسلامی ایران از دولت آمریکا بر اساس پیمان دو کشور در سال 1955 را بررسی کرد گزارشی از آیین نکوداشت استاد قاسم رفعتی قدردانی از دوست خوب موسیقی ایرانی اسماعیل بخشی، فعال کارگری در گفت‌وگو با «همدلی» مصیبت کارگران و ناکارآمدی دولتی‌ها در هفت‌تپه را تشریح کرد: برای زادروز یوهان ولفگانگ فون گوته معاوضه روح در ابدیت عبور شاگردان معنوی فردید از حوزه ای کاش نمایندگان مجلس جایگاه خود را فراموش نمی‌کردند تا این‌گونه از سوی رسانه‌هایی که سوتی‌های ما را انتظار‌ می‌کشند، شکار نمی شدند تصاویر دو قاضی متخلف منتشر شد حمله پهپاد یمن به فرودگاه بین‌المللی «دبی»