تنوع مردن در سیستم آموزشی!

محمدرضا ستوده- داشتم به این فکر می‌کردم که چرا آموزش دیدن توی ایران اینقدر سخته. مخصوصا برای نسل ما که دهه شصتی بودیم. اولش که رفتیم ابتدایی ناظم‌ها با شلنگ میزدن، معلم‌ها با خط‌کش. یه معلم داشتیم گچ پرت می‌کرد. یکی دیگه بود دسته کلیدشو پرت می‌کرد. یه معلم خانوم هم داشتیم که با دست و خط‌کش همزمان می‌زد. البته لانچیکو هم داشت ولی ازش استفاده نکرد. معلم‌های زمان ما بیشتر از اینکه معلم باشن نینجا بودن. مدرسه ما هم ابتدایی داشت هم راهنمایی. یادمه من و همکلاسی‌هام وقتی از ابتدایی می‌خواستیم بریم راهنمایی خوشحال بودیم چون می‌گفتن ناظم راهنمایی‌ها آروم می‌زنه!
از زد و خوردها که بگذریم، روی نیمکت‌ها سه نفری می‌نشستیم. وقتی می‌خواستیم دیکته بنویسیم آرنج‌هامون می‌خورد به هم، دستمون خط می‌خورد. اینا مشکلاتی بود که جلوی آموزش و یادگیری آدم رو می‌گرفت و تازه اگه درس‌ها رو یاد نمی‌گرفتی تربیت بدنی می‌شدی! به عبارتی شما رو می‌زدن چون خیر صلاح‌تونو می‌خواستن! تنبیه می‌کردن تا یه آدم موفق بشین. این سیستم و تئوری آموزشی حتی تو بلشوییک‌ها هم به کار گرفته نشده. تئوری «زدن برای یادگیری و اعتلای دانش‌آموز»!
کاردستی درست می‌کردیم که اعتماد به نفس‌مون بره بالا و یه چیزی یاد بگیریم. ولی وقتی مدار برقی که درست کرده بودیم کار نمی‌کرد می‌زدن پس گردن‌مون! یا وقتی لوبیا می‌کاشتیم ولی در نمی‌ومد حداقل یه دونه بی‌عرضه بارمون می‌کردن. همه اینارو گفتم که بگم: آدم اگه توی سیستم آموزشی ایران کتک‌ها رو پشت سر بذاری و سالم بمونی، با بخاری نفتی آتیش نگیری و زده بمونی یا از ابتدایی و راهنمایی جون سالم به در ببری می‌رسی به کنکور. اگه بتونی از سد کنکور هم رد بشی و بری دانشگاه، اتوبوست چپ می‌کنه و می‌میری.