روزنامه آفتاب یزد
1397/10/06
لازمه تغییر و تحول در مدیریت
تقریبا هر آنچه که درباره تغییر از پایه و اساس میشنویم به مسئله تغییر بر اثر بحران بازمیگردد. تغییر بنیادی برای ما، مترادف یک موقعیت دگرگونی است تا اوضاع سازمان را به کلی دگرگون کند. به عنوان مثال، لوئیس گستنر سکان هدایت IBM را در دست گرفت و آن را متحول کرد، کارلوس گاسن، کمپانی نیسان را زیرو رو کرد و آلن مولالی، فورد را از اساس تغییر داد، رزماری براوو، شرکت Burberry را نجات داد و از این دست ماجراها زیاد هستند. بحران، بهانهای برای تغییر و تحول دیر هنگام شده است.به نظر میرسد تمام این مدیران اجرایی باهوش که همواره از تغییر و عوض شدن دم میزنند فقط میتوانند در بحبوحه بحران، تحول آفرینی کنند.
ولی برای آنکه یک سازمان موفق تر ظاهر شود به یک شوک بزرگتر نیاز خواهد داشت. اگر به دهه 90 میلادی نگاهی بیندازیم یعنی وقتی که IBM 14 میلیارد دلار کاهش درآمد داشت آنها در آن موقع احساس کردند که باید کمتر تولید کنند و بیشتر به ارائه خدمات معطوف شوند. بنابر این باید روش تغییر کردن مان را نیز تغییر دهیم آن هم تغییر بنیادین و اساسی. چون روشی که اکنون برای تغییر کردن در پیش گرفته ایم، هزینه بر و گران است. امروزه تغییر و تحول اساسی درست مثل اتفاقاتی است که در یک کشور عقب مانده رخ میدهد، نایاب، دیرتر از موعد و تشنج آفرین. قطعا ما میتوانیم خیلی بهتر از اینها عمل کنیم. شما در هر صنعت یا صنفی که باشید تفاوتی نمیکند اما واقعیت این است که ما دیگر در اقتصاد دانش محور به سر نمیبریم، ما در حال حاضر در اقتصاد خلاقیت محور هستیم و این به آن معناست که به زودی نیازمند ایجاد تغییرات بزرگ در طرز فکر واندیشه خود هستیم.
به عنوان مثال، این روزها پروژهای در IBM در دست اجراست درباره اینکه چطور اصول و قواعد متناسب کارهای دانش بنیان را باید تدوین کرد و چطور یک کار دانش بنیان را به قسمتها و واحدهای استاندارد تقسیم کرد و مهارتهای افراد را با روشهای استاندارد و متداول تشریح کرد تا این اصول و مبانی را بدون آنکه با انتقال آنها از کشوری به کشور دیگر از اثربخشی شان کاسته شود برای تمام مردم دنیا به کار برد. به قول یکی از افرادی که عهدهدار هدایت یکی از پروژههای مدیریتی بود، در هر شرکتی مشاغل زیادی وجود دارد که در واقع به آنها به چشم یک کالا دیده میشود. به نظر میرسد این حرف درست باشد ولی در عین حال این مسئله بسیار مایه تاسف است. امیدوارم که در سازمان شما حتی یک شغل هم وجود نداشته باشد که به آن به چشم کالا نگاه شود. چون این تفکر یعنی اینکه این شغل هیچ ارزش متمایزی نمیآفریند. راه خلاصی از اینگونه مشاغل، برون سپاری آنها به خارج از مرزها نیست، بلکه راه خلاص شدن
از این موضوع افزایش چشمگیر ظرفیت خلاقیت و قابلیتهای افراد است. تصور میشود که فرضیه سازمانها مبنی بر اینکه یک شغل به عنوان یک کالا توسط یک فرد به عنوان یک شی پر میشود، با این تصور که مشاغلی که الهام بخش نیستند، به این معنی است که افراد متصدی این مشاغل نیز فاقد این ویژگی هستند به کلی اشتباه است. طی این سالها ما همگام با روتین کردن شغلها مردم را هم روتین سازی کردهایم و این حقیقت را از یاد بردهایم که آنها انسانهایی هستند با ظرفیت بسیار زیاد در خلاقیت آفرینی، بنابراین، این جای سوال دارد که چگونه ما با رها کردن ظرفیت خلاقیت آفرینی یک فرد از قید و بند، زمینه ایجاد یک شغل خلاقیت پرور را فراهم کنیم و برای انجام این مهم، ناگزیریم تصورات خود را نسبت به مدیریت تغییر دهیم. چه تعداد از کارمندان برای نوآور بودن در کسب
و کار آموزش دیدهاند؟ تقریبا
گذاشتن چیزهایی مثل صندوق
پیشنهادات و انتقادات دردی را دوا نمیکند. از کارمندان خود بپرسید که آیا به همه بینشهای نوآورانه شرکت دسترسی دارند؟ آیا همه کارمندان از این ویژگیهای مشتریان، بازار و رقبا اطلاع دارند؟ آیا در جریان دستاوردهای واحد تحقیق و توسعه در زمینه فناوری هستند؟ آیا همه کارمندان به هر آنچه که به آنها در تغییر طرز فکرشان کمک کند دسترسی دارند؟ چقدر طول میکشد که من به عنوان کارمند ایده جدیدم را آزمایش کنم؟ چقدر طول میکشد که از لایحههای بیشمار بوروکراسی به سلامت خارج شوم؟ و به نظر میرسد اگر عبور از سد این قید و بندها و مقررات بیش از یک هفته به طول انجامد این یعنی اینکه شما و شرکت شما درباره نوآوری جدی نیستید. آیا میزان عملکرد نوآورانه همگی کارمندان شما واقعااندازهگیری و سنجش میشود؟ آیا خبر دارید چه کسانی در سازمان شما نوآوری میکنند و چه کسانی نه؟
بنابر این با این استانداردها و معیارهای فعلی وقتی که این سوالات را برای کارمندان خود مطرح میکنید بلافاصله روشن میشود که ما هنوز واقعا این ظرفیت را در آنها ایجاد نکردهایم و چه وقت قرار است این کار را بکنیم، معلوم نیست و باز تاکید میکنم که انجام این کار مستلزم یک تغییر و تحول اساسی در مدیریت است.
سایر اخبار این روزنامه
جنگ فرهنگی
60 خانوار گاز ندارند که دنبال حل آن هستم
لازمه تغییر و تحول در مدیریت
پروژه جدید مخالفان ناامیدی مردم
پدرم کار درستی کرد که در انتخابات 92 انصراف نداد
تایید رسمی گفتوگوی ایران و طالبان
مردم یزد تاوان کدام چهره ی سیاسی را پس میدهند؟!
نمیشود به مردم از تحریم بگوییم و خودمان شاسیبلند سوار شویم
معاف از مالیاتها دقیقا چه معافیتی دارند؟
تشکیل زنجیره انسانی در علوم و تحقیقات
آقای درازهی! از نماینده کره جنوبی یاد بگیرید
مدیران لواساننشین علاقهای به تهران ندارند