رای‌دهنده میانه و انتخاب مجدد روحانی

منصور ایزدپناه‪-‬ یکی از موضوعات جالب اقتصاد سیاسی، مبحث انتخاب عمومی است که با ابزارهای اقتصادی به تحلیل مسائل سیاسی از جمله انتخابات، تحلیل رفتار نمایندگان، احزاب سیاسی و رایدهندهها میپردازد. فرض اساسی این است که طرف رایدهنده با رای دادن به حزب یا نامزد مورد علاقه خود به دنبال حداکثر کردن مزیت اقتصادی و اجتماعی خود بوده و طرف نامزد یا حزب مورد نظر نیز با ارائه برنامههای خود به دنبال حداکثر کردن میزان رای خود است. مطالعات موجود در این زمینه، بیانگر این است که اولین تلاشها در این زمینه توسط افرادی چون بوردا (1781) مارکی دی کوندورست (1785) انجام گرفت ولی در کارهای بوون(1943)، بلاک(1948) ، ارو(1951 و 1963) و داونز(1957) این مسئله تبدیل به یک مسئله مهم در مکتب انتخاب عمومی مدرن گردید. این نظریه بعدا توسط جیمز بوکانان و گوردون تولاک (1962)توسعه بیشتری یافت که منجر به جایزه نوبل برای جیمز بوکان در سال 1986 گردید. نظریه قابل توجه این مکتب این است که اگر جامعه را از نظر دیدگاه سیاسی در یک خطی از سوسیالیست خیلی افراطی در یک طیف خط، تا لیبرالیسم افراطی در طیف دیگر رتبهبندی کنیم، منحنی نرمالی در روی این خط ایجاد میشود که بیشترین تعداد افراد را در این منحنی، افراد حول فرد میانهرو تشکیل میدهند، بهطوری‌که تقریبا 50 درصد افراد در سمت چپ او، دیدگاه سوسیالیستی و 50 درصد افراد سمت راست او، دیدگاه لیبرالیسم دارند و هرچه به طرف چپ(راست) این فرد میانهرو حرکت کنیم، شدت تفکرات سوسیالیسم(لیبرالیسم) افراطی زیاد میشود، درحالیکه تعدادشان کمتر و کمتر میشود. به فردی که در میانه قرار گرفته است، رایدهنده میانه اطلاق میشود که اولین بار در مقالهای توسط بلاک(1948) از نظر ریاضی و اقتصادی اثبات شد که هرکسی که ترجیحات و رفتار میانهروی را از خود نشان دهد، برنده انتخابات است. او در مقالهاش این‌گونه تحلیل کرد که اگر گزینه سیاسی مطلوب او (گزینه سیاسی میانه) با گزینه سیاسی سمت راست او(گزینه نسبتا لیبرال) به رای گذاشته شود، او و تمام افراد سمت چپ سوسیال به گزینه مورد مطلوب او رای خواهند داد. پس گزینه مورد مطلوب او با رای بیش از 50 درصدی برنده خواهد شد. همچنین اگر گزینه سیاسی نسبتا سوسیال، با گزینه میانه به رای گذاشته شود، او و تمام افراد سمت راست او که لیبرال هستند به گزینه میانه رای خواهند داد و در این صورت نیز فرد رایدهنده میانه برنده خواهد شد. این دقیقا همان رفتار سیاسی و انتخاباتی است که حسن روحانی در سال 1392 آگاهانه یا ناآگاهانه برای برنده شدنش استفاده کرد، بهطوریکه با شعار میانهروی و اعتدال، تقریبا تمامی افراد سمت اصلاح‌طلب و قسمتی از افراد طیف اصولگرا را به خود جذب کرد و برنده انتخابات گردید. یک دلیل شکست سعید جلیلی را نیز همین رعایت نکردن ترجیحات رایدهنده میانه میشود عنوان کرد که رای طیف اصلاح‌طلب را به کلی از دست داد. در جامعه نیز زیاد دیده میشود که افرادی که در رفتارها و منش خود میانهروی را انتخاب میکنند، محبوبیت بیشتری در بین نزدیکان خود دارند. این رفتار در مورد کشورهایی مثل کشورهای اسکاندیناوی که سیاست میانهروی را اتخاذ کردهاند نیز صدق میکند. آقای روحانی برای برنده شدن دوباره نیاز به رعایت ترجیحات میانه دارد، جامعه نیز چندین سال است که نیاز به میانهروی را درک کرده و بهترین فرصت است که از این سیاست و این نیاز جامعه حداکثر استفاده را برده و جامعه را به سمت میانهروی و تعادل حرکت داد.