«سوخت‌کش»‌ها نباشندعلم نابود می‌شود!

آفتاب یزد- گروه اجتماعی: قاچاق سوخت با همه خطراتی که به همراه دارد این روزها در برخی نقاط کشور به ویژه شهر‌ها‌ و روستاهای مرزی جزو مشاغل پرطرفدار به شمار می‌آید اما خطرات جانبی این کار گاهی خسارات جبران‌ناپذیری را به وجود می‌آورد. در این بین در برخی مناطق کشور مخصوصا روستاهای محروم با موضوعی رو به رو هستیم که به نوبه خود نوعی فاجعه به شمار می‌آید. در این مناطق به دلیل کمبود مدارس و تجهیزات آموزشی در روستاها دانش آموزان مجبورند برای ادامه تحصیل از یک روستا به روستای دیگر بروند و در این بین ماشین‌ها‌ی قاچاق سوخت برای آن‌ها‌ حکم سرویس مدرسه را دارد! ماشین‌ها‌ی حمل سوختی که در مسیر توقف ندارند و دانش‌آموزان مجبورند برای سوار شدن بر این ماشین‌ها‌ به دنبال آن‌ها‌ بدوند و خود را از ماشین در حال حرکتی که سوخت جابه جا می‌کند بالا بکشند و هنگام پیاده شدن از ماشین هم مجبورند خود را به پایین پرت کنند. چون ماشین‌ها‌ی قاچاق سوخت در بین راه از ترس ماموران پلیس توقف نمی‌کنند! به همین دلیل هم در این مناطق دختران بیشتر از مقطع ابتدایی توانایی ادامه تحصیل ندارند و سالیانه خیلی از پسران نیز ترک تحصیل می‌کنند!
ناصر یکی از افرادی است که در روستای ریندان توابع شهر نگور شهرستان چابهار زندگی می‌کند. او یکی از همان بچه‌ها‌یی است که در هنگام تحصیل مجبور بود برای رسیدن به مدرسه‌اش در یک روستای دیگر از ماشین‌ها‌ی قاچاق سوخت بالا بکشد! اما حالا فارغ التحصیل شده و از مشکلات و خطرات تحصیل در این روستاها می‌گوید:« بچه‌ها‌ در این منطقه مجبورند که با ماشین‌ها‌ی حمل سوخت به مدرسه بروند چون سرویسی در این منطقه وجود ندارد و علاوه بر آن در روستای ما حتی برای دبیرستان مدرسه‌ای وجود ندارد! در روستای ما هر سال چندین دانش‌آموز در مقطع ابتدایی فارغ التحصیل می‌شوند و متاسفانه به دلیل نبود فضای آموزشی دبیرستان و راهنمایی در روستا مجبورند که برای ادامه تحصیل به روستاهای همجوار که چند کیلومتر با روستای ما فاصله دارد بروند و از آن جایی که هیچ ماشینی برای حمل و نقل در این روستاها وجود ندارد آن‌ها‌ مجبورند که سوار ماشین‌ها‌ی حمل سوخت شوند! خانواده‌ها‌ در این روستاها با فقر دست و پنجه نرم می‌کنند و مجبورند بپذیرند که بچه‌ها‌ با این ماشین رفت و آمد کنند چون اگر نپذیرند بچه‌ها‌ی آن‌ها‌ مجبورند که ترک تحصیل کنند! در این منطقه سالانه بیش از ۵۰ دانش آموز به همین دلیل ترک تحصیل می‌کنند! دختر‌ها‌ که بیش از مقطع ابتدایی نمی‌توانند ادامه دهند چون پسر‌ها‌ هم به سختی می‌توانند با ماشین حمل سوخت رفت و آمد کنند چه برسد به دخترها!»
او در رابطه با حوادثی که طی این سال‌ها‌ برای دانش آموزان هنگام رفت و آمد با ماشین‌ها‌ی حمل سوخت اتفاق افتاده، می‌گوید:« ما تا حالا با ۲ حادثه در این رابطه رو به رو شده‌ایم؛ یکی از دانش آموزان فوت کرد اما دانش آموز دیگر سالم است. این دانش آموز که اسمش عبدوالعزیز برازپور است از پشت ماشین افتاده بود و نزدیک ۴۰ روز آی سی یو بود و در آخر هم فوت کرد!»
او درباره نحوه سوار یا پیاده شدن از ماشین‌ها‌ می‌گوید:« این ماشین‌ها‌ به دلیل ترسی که از ماموران دارند نمی‌ایستند و فقط سرعتشان را کم می‌کنند. دانش آموزانی که قدرت داشته باشند در این حین سوار یا پیاده می‌شوند، من خودم زمانی که دانش آموز بودم مجبور بودم با همین ماشین‌ها‌ رفت و آمد کنم تا به مدرسه بروم، یادم می‌آید یک بار زمانی که پشت ماشین نشسته بودم مامور دنبال ماشین افتاد. ما مجبور بودیم خودمان را پشت ماشین نگه داریم تا زمانی که ماشین قاچاق سوخت بتواند فرار کند و سرعتش را کم کند و ما بتوانیم پیاده شویم! وقتی این ماشین‌ها‌ را تعقیب می‌کنند دانش آموزان مجبورند همان طور پشت ماشین خودشان را نگه دارند و شانس بیاورند که طی این تعقیب و گریز از ماشین پرت نشوند و آسیبی به آن‌ها‌ وارد نشود! دانش آموزان مجبورند که با این خودروها رفت و آمد کنند و به وسیله آن‌ها‌ خود را به روستایی که مدرسه در آن‌ها‌ قرار دارد، برسانند.»


او می‌گوید: «ما بارها اعتراض کردیم و به اداره آموزش و پرورش رفته ایم اما به ما می‌گویند بودجه نداریم! بهانه می‌آورند که ما دیگر برای اعتراض به اداره آموزش و پرورش نرویم. اینها نمونه‌های کوچکی از مشکلاتی است که در این روستاها وجود دارد! سالانه خیلی از دانش آموزان در این منطقه به دلیل نبود فضای آموزشی ترک تحصیل می‌کنند! در این منطقه شغلی وجود ندارد و مردم هیچ در آمدی ندارند به همین دلیلی به این شغل کاذب روی آورده‌اند و قاچاق سوخت می‌کنند! دولت هم این را می‌داند، اما اینجا واقعا کاری نیست که مردم بتوانند انجام دهند و یک لقمه نان سر سفره‌ها‌شان ببرند! نه کارخانه ای وجود دارد و نه حتی یک قطره باران می‌بارد! الان ۸ سال است که ما ندیدیم یک قطره باران روی این زمین‌ها بیفتد! کشاورزی وجود ندارد و آب هم در این منطقه نیست! بنابر این مجبورند که با این کار شکم زن و بچه‌هاشان را سیر کنند تا شرمنده خانواده شان نشوند! مثلا اگر همین ماشین‌ها‌ی سوخت کش نباشند در این مناطق تحصیل به طور کلی از دست می‌رود چون بچه‌ها‌ نمی‌توانند چندین کیلومتر را پیاده‌روی کنند تا به مدرسه بروند و از مدرسه برگردند! این سوخت کش‌ها‌ برای دانش آموزان و معلمان نقطه قوت هستند چون معلمان هم با همین ماشین‌ها‌ رفت و آمد می‌کنند! آن‌ها‌ هم ماشین و وسیله نقلیه ندارند! اگر این ماشین‌ها‌ نباشند مدارس در این منطقه تعطیل می‌شود. ما خدارا شکر می‌کنیم که این سوخت کش‌ها‌ و قاچاق سوخت در این منطقه وجود دارد!»
ناصر در ادامه توضبح داد:« شغل اکثر کسانی که در این منطقه زندگی می‌کنند دستفروشی، گازکشی یا قاچاق سوخت است. حتی نمی‌توان از این روستا به روستای دیگر مهاجرت کرد چون به طور کلی اوضاع منطقه به همین منوال است! مدرسه‌ها‌ی روستایی که بچه‌ها‌ به آنجا می‌روند ۴کلاس دارد و از روستای ما در مقطع راهنمایی نزدیک به ۹۰ دانش آموز و در مقطع دبیرستان نزدیک به ۳۰ دانش آموز هستند که با همین منوال با ماشین‌ها‌ی حمل سوخت به روستای مجاور می‌روند تا در مدرسه درس بخوانند! ما تا توانستیم پیگیری کردیم اما کسی به وضعیت ما اهمیت نمی‌دهد! در این منطقه سوخت کش‌ها‌ نباشند علم نابود می‌شود! اداره آموزش و پرورش به ما می‌گوید که بودجه نداریم خودتان یک فکری کنید در حالی که اینجا فقر حاکمیت می‌کند و مردم نمی‌توانند جوابگوی سفره خانواده‌ها‌یشان باشند چطور باید پول جمع کرد و مدرسه ساخت؟! این جا درد خیلی زیاد است!»
عدالت آموزشی موضوعی است که باید در تمام کشور برای دانش آموزان وجود داشته باشد اما در حال حاضر چیزی که شاهد هستیم این است که در برخی نقاط کشور چندین مدرسه کوچک و بزرگ دولتی و غیر دولتی وجود دارد و در نقطه دیگری از کشور نیز شاهدیم که در چندین روستا تنها یک مدرسه وجود دارد! نبود تجهیزات آموزشی اولین دلیل برای ترک تحصیل قشر عظیمی از دانش آموزان در سال‌ها‌ی متمادی است اما همچنان مسئولان از کمبود بودجه حرف می‌زنند و مشکلات موجود را انکار می‌کنند! آیا وقت آن نرسیده که مسئولان در آموزش و پرورش به مناطق محروم نظارت بیشتری
داشته باشند؟!