امید مافی =روزنامه نگار

میل پرسه زدن در سایه ملایم خوشبختی و دل سپردن به تمنیات ملتی که شور و شادی و شبنم را در بطنِ نود دقیقه های پررمز و راز جستجو می کند پررنگ تر از روزهای پیشین شده است.عبور از دریای عمان و مات کردن موسیو فربیک در شطرنج مرموز ابوظبی، مشکِ بر زمین مانده مودت را به خیمه تشنه برگرداند تا کارلوس از دالان وحشت و دلمردگی خارج شود و پایان ایام تلخکامی را نقطه بگذارد. حالا که طعم مسقطی را چشیدیم و کابوس حواشی را از اردوگاه یوزها راندیم،لابد می توانیم تن پوش بدسگالی را تا اطلاع ثانوی از تن ها درآوریم و در هودجی از نور به سوی جام زرین پیش بتازیم.جامی که چهل و سه سال است انتظار این فوتبالِ خسته جان را می کشد و سر تا پا آماده است تا به سوی مام میهن پرواز کند. اینک که از بن بست جنجال خارج شده ایم باید با طیب خاطر به بالا رفتن از دیوار چین و بلعیدن اژدها بیندیشیم و از همین حالا با ترسیم نقشه ای بکر و غریبه با محافظه کاری، کاری کنیم که در روز موعود، شب به پیراهنِ خیس چشم فندقی ها بدل شود و لیپیِ بزرگ کنار نیمکت قبای ژنده ناکامی را بیاویزد. برای قشون سفیدها که تنها با تسخیر جام، طعم رستگاری را خواهد چشید چین هم مثل عمان خاکریز چندان بلندی نیست.چه اینکه با ارائه تاکتیکی مدون و اثرگذار و با تکیه بر فانتزیست های قهار تیم ملی از این خاکریز پوشالی نیز به سلامت گذر خواهیم کرد. این تیم با این مهره ها و این نیمکت خلاص شده از بلوا و یله داده بر آسایش می تواند به ترکتازی خود ادامه دهد و مسیر باقی مانده را با گام های بلندتر و عزم راسخ تر بردارد،اگر واژه های علیل دیگر روی زبان کسانی که به فرجام فوتبال ملی دل سپرده اند ننشینند و روزهای برزخی به هروله نگذرند. باور کنید جام توی جیب ماست و تابوی کهنه شکستنی است.فقط باید دست ها را درهم قلاب کنیم و همراه سینیور و تفنگچی هایش، به سوی قله بال بگشاییم و لوای نجیب را به رقص درآوریم.همین و تمام.

> سیه روز همچون حجازنشینان!
دهن کجی سامورایی ها به بادیه نشینان و گذاشتن بلیت دبی ـ ریاض در جیب سبزها سبب شد تا حجازنشینان سر از عالم حسرت و عسرت درآورند و پس از تحقیر در جام جهانی این بار در آسیا از شانه های رستگاری پایین بیایند و


مرثیه های غریب را نجوا کنند.یک پیرزوی ناپلئونی و یک برد مقتصدانه به سکوت ضخیم سکوهای نمور پایان داد و چشم بادامی ها رو به سرزمین آفتاب تابان ناب ترین نغمه ها را خواندند.
حالا سرمه ای های خاور دور جشن صعود گرفته اند و پشت حصارهایی از مه و مرگ به فتح جام فکر می کنند. اما مگر یوزها دست روی دست خواهند گذاشت و به مسافران مکدر بدل خواهند شد؟برای ژاپنی ها همواره ایران خوابی پر از آشفتگی بوده است.یوزها برای سامورایی ها هرگز سوشی سرو نخواهند کرد.

>مسافر کاروان ابدی و ازلی
این چند سطر هم برای "بیرو" که وسوسه انفجار را از یادها برد و با سیو زیبای خود سبب ساز انقراض سرجوخه های عمان شد.پسر بلندبالا که به ساختن قصری از طلا با خشت هایی از نقره می اندیشد در شب مهتابی ابوظبی باز هم
کلین شیت کرد و قفلی محکم به قلعه تیم ملی زد. لُر غیور در قامت آسمانخراشی بی بدیل ، غزل خوان
حماسی اردوی ماست.او می خواهد یک تنه ایران را به قله رهنمون و جام را با انگشتان چسبناکش لمس کند.کسی چه می داند! شاید آشیانه بان یوزها به کاروان ابدی و ازلی تاریخ سازان پیوست و پیشانی بلند سرنوشت را بوسید.شاید نام وطن را بر برگ برگِ درختان ابوظبی و العین نوشت و برای جاودانگی سرود مانایی را خواند. هی پسر،
تو برو آمریکای لاتین و همنشین سنگربانان رویین تن شو.برو و سراغ هیگوییتا را از جویبارهای زلال بگیر و پمپیدوی کبیر را در پس کوچه های بوینس آیرس به نام کوچکش صدا بزن!