نکاتی تازه درباره آیت‌الله طالقانی از زبان پسر او

مهدی طالقانی، فرزند مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی در گفت و گو با انتخاب، به بیان مواضع و خاطراتی از مرحوم طالقانی پرداخته است. در ادامه بخش هایی از این گفت و گو را می‌خوانید.
=( درباره خاطرات کودکی مهدی طالقانی) مرحوم طالقانی به هر حال یک آخوند بود و ما هم در خانه یک آخوند بودیم. یک مثال می‌زنم. مادرمان صبح به صبح ما را با داد بیدار می‌کرد و می گفت، بلند شوید و نماز بخوانید. ما هم شل و ول بودیم و به مادرمان غر می زدیم و پس از آن به زور برای نماز خواندن بلند می شدیم. یک روز آقا داد زد و به مادرم گفت، خانم این چه کاری است که شما انجام می دهید. این نمازی که می خوانند، نه به داد خدا می رسد و نه به داد خلق خدا. باید کار به جایی برسد که خودشان بدانند نماز خواندن به دردشان می خورد که برای من این شد. خیلی پیش آمده که احساس کردم در چیزهای عجیب و غریبی که سر نماز از خدا می خواستم، برآورده میشد.
= یکی از خواهرهای من با روسری رفت و آمد می کرد. یک روز که یک آخوندی میهمان ما بود، خواهرم با چادر چای برده بود که پدرم گفته بود؛ این چه کاری است که انجام می دهی. همانطور که در بیرون چادر سر نمی کنی، اینجا هم لازم نیست، فیلم بازی کنی.
=در ختم مرحوم دکتر مطهری ایشان گفت، از سال 20 شروع به تفسیر قرآن کردم که از دو جناح من را کوبیدند. هم چپ ها و کمونیست ها و هم خشکه مقدس هایی که اعتقاد داشتند، قرآن را نباید تفسیر کرد و اگر یک دزد یا جانی مُرد، بالای سرش جنت مکان بخوانند و به معنی اش هم کاری نداشته باشند که این عینِ حرفی است که آقا به آنها زده بود. بعدها تفسیر کذایی را در مسجد هدایت جلسات منظم تفسیر قرآن راه اندازی کرد که از دل آن


جلسه ها آدم هایی مثل چمران و رجایی در آمدند.
=آقا، هاشمی را رفیق خودش می دانست و هاشمی حرمت پدر را خیلی نگه می داشت. ما در روزهای ملاقات در چادر با آقا دیدار می کردیم، روزهایی که ملاقات کنندگان زیاد می شد در یک چادر دیدار می کردیم که یک روز آقا به هاشمی گفت، تو ریشت در نیامده، این همه بچه را از کجا آورده ای.
=(در رابطه با جلسه شورای انقلاب) آقا گفت، با آقای هاشمی کار دارم و باید بروم به دیدن‌شان که در دزاشیب بود. یادم می آید آقای دکتر شیبانی هم با ما آمد که در همان جمع تصمیم گرفتند تا شورای انقلاب را درست کنند. دکتر شیبانی گفت، باید هر مسجد یک وزارتخانه باشد که آقای هاشمی مسخره کرد و همه خندیدند.
=شریعتی را من خودم خیلی قبولش داشتم و پدرم هم، هم با خودش و هم با پدرش خیلی رفیق بود. پدر دکتر شریعتی تقریبا هر سال به مسجد هدایت می‌رفت و سخنرانی می‌کرد.
=ما در مسجد هدایت، هیچ وقت منبر نداشتیم و سخنرانان، حتی خود پدر روی یک صندلی می نشستند و سخنرانی می کردند. یعنی ساواکی ها گفته بودند که آقا نباید منبر برود، نباید بنشیند و نباید بایستد و انواع و اقسام دستورها. کلا مسجد هدایت با منبر مشکل داشت.
= ( در رابطه با اختلاف مجاهدین و آیت الله طالقانی) آقا را تهدید به مرگ کرده بودند. حاج مهدی غیوران که الان هم هستند، از طرف آقا مامور بود، وجوهاتی جمع کرده و به آنها کمک کند. یک روز با تقی شهرام قرار گذاشته و به پدر می‌گویند که ما تغییر ایدئولوژی داده ایم. آقا هم می گوید شما غلط کردید که آنها از تلاش برای ترور و گردن ساواک انداختن صحبت می کنند که در جواب می شنوند، «شما غلط کردید، ساواک هم همچین غلطی را نتوانسته انجام بدهد، چه برسد به شما و بعد از آن هم قهر می کند و بیرون می رود و به غیوران می گوید، دیناری به اینها کمک نکند که این در خاطرات آقای غیوران است»
=(در ارتباط با بحث های صورت گرفته برای رئیس جمهور شدن آیت‌الله طالقانی) یک بار پیشنهاد شد که آقا به طعنه گفته بودند از خوشحالی ۴شبانه روز خوابم نبرد. آقا حتی برای رفتن به مجلس خبرگان هم رغبتی نداشت و به توصیه حضرت امام در انتخابات شرکت کرد و بالای دو میلیون رای آورد که نسبت به نفر دوم، یک میلیون بیشتر رای داشت.
=آیت الله طالقانی در بین جریان های فکریِ انقلاب بیشتر به نهضت آزادی نزدیک بود. در سال 40 مرحوم مهندس بازرگان و دکتر سحابی از آقای طالقانی خواستند تا در این حزب شرکت کنند. با اینکه ایشان خیلی به استخاره اعتقاد نداشت، مشخصا در این موضوع استخاره کردند که اتفاقا
خوب هم آمد و ایشان جزیی از نهضت ­آزادی
می شود. بعد از سال 46 که زندانشان بخشیده
می شود و به بیرون می آیند، مبارزرات اعضای دیگر
نهضت آزادی در چارچوب نوشتاری و در کتاب ها می گنجید. مرحوم طالقانی از بقیه تندتر سخنرانی می کرد. حتی پدر چندین بار به زندان و تبعید طولانی محکوم شد، در حالی که دوستان دیگر در بین زندان و بیرون رفت و آمد داشتند و حبسشان طول نمی کشید تا اینکه با شروع انقلاب ایشان از نهضت آزادی بیرون آمد.
=(علت خروج آیت الله طالقانی از حزب نهضت آزادی پس از انقلاب) آقا اینطور گفت که من با توجه به اینکه مورد توجه همگانی هستم، نمی‌توانم در چارچوب های حزبی فعالیتی داشته باشم که باید گفت هم خواسته خود ایشان بود و هم اینکه آقای مهندس بازرگان پیشنهاد جدایی را به آقا پیشنهاد داده بود. دلیل هم این بود که اعتقاد داشتند که آقا متعلق به یک گروه و دسته نیستند و باید فراجناحی بمانند.
= موسوی خوئینی در قواره ای نبود که با آقا رابطه ای داشته باشد. البته می دانم که آقای خویینی ها نه پرونده خوبی دارد و نه داشت.
=آقای طالقانی حتی برای رفتن به مجلس خبرگان هم راضی نبود و بعد از اینکه احمدآقا از سوی امام آمدند، ایشان قبول کرد. آقای احمدجلالی اینطور نقل می کند که امام گفته بودند، مجلس خبرگان بدون شما چیزی نمی شود.
=آقای طالقانی در سخنرانی آخر (درباره نشانه های انحراف مجاهدین خلق) می‌گوید، تا حالا ساکت بودم، اما از الان حرف می‌زنم و اگر لازم باشد، پشت تانک می‌نشینم. یکی از گزینه‌هایی که گفته می‌شود، مسبب مرگ پدر بودند، همین مجاهدین هستند..
=در موقع فوت آیت‌الله بیش از یک میلیارد تومان پول در حساب ایشان بود که وجوهات و کمک های مردم بود. ما قبل از انقلاب یک کمیته امداد هم درست کرده بودیم که کمیته امدادی که بعدها درست شد، نشات گرفته از کمیته ما بود. به نیازمندان از وجوهاتی که جمع می شد، کمک
می کردیم.