یک دامنه ناکامی‌روی دامن ایران دُخت‌ها!

انگار به میدان آمده بودند برای ناکام شدن. برای نرسیدن و به خطا رفتن تیرها و مویه کردن و رنجیدن. برای حسرت و عُسرت.
قرار بود دختران میهن به رویایی ناممکن پایان دهند و درفش ایران را در المپیک بیفرازند. قرار بود در دوحه جشن بگیرند و غبار دلمردگی‌های این خاک را از محبوب سه رنگ بتکانند. اما وقتی از قاب چشم‌ها دور شدند و توی ویترین‌ها جایی برای نشستن پیدا نکردند در زنگ حساب شکست سنگینی خوردند و با مغلوب شدن برابر چشم فندقی‌های فیلیپین و تایپه پشت دیوار بلند المپیک ماندند.
به اینکه در کارزار، کدام توپچی گَلنگدن را نکشید و کدام تفنگچی به خال نزد کاری نداریم. آنچه اهمیت دارد پرتره اشک‌آلود تیمی ‌است که حواس مسئولان منصب‌طلب را پرت نکرد تا یک دامنه نسیان روی دامن دختران وطن بنشیند و بساط سرخوردگی در آن سوی آب مهیا گردد.
شاید اگر فدراسیون نشینانِ متبختر کمی‌ بیشتر از این تیم حمایت می‌کردند و رسیدن این جمع به المپیک ۲۰۲۰ برایشان مهم بود استعدادها هرز نمی‌رفتند و در آوردگاه دوحه ایراندخت‌های پراشتها اشتباه نمی‌کرند و ضامن‌ها را زودتر می‌کشیدند و آسیا را بر سر حریفان از جنگ برگشته خراب می‌کردند.


آنجا در مسلخ دوحه مرگ بوی پیراهنی سپید داد تا زیر آوار کز کنیم و در حسرت باز شدن درها بمانیم و دست آخر در محاصره تیم‌هایی که آماده‌تر و باطراوت‌تر از ما نمایش دادند دستمال سفید را بالا ببریم و روی دو زانو هروله کنیم.
و این بار لابد دعوت به سکوت مفهومی ‌ندارد و بهتر است در هیاهوی کُشنده سرخابی‌ها صدای مظلومیت دخترانی که با شانه‌های تکیده و چشمان خیس به خانه بازگشتند را به گوش‌ها برسانیم.حتی اگر این فریاد، فریاد زیر آب باشد باز هم شاید حضراتی که تنها خبرهای دلچسب را به بیرون از اتاق‌های خود می‌فرستند کمی ‌به خود بیایند و کمی ‌پشت میزهای شیک خویش مورمورشان شود.
المپیک با اهمال کسانی که تنها زیر فلاش دوربین‌ها جان می‌گیرند برای دخترانمان به مقصدی دست‌نیافتنی تبدیل شد.
شاد یا غمگین آقایان باید پاسخگو باشند و تبیین کنند که چگونه خوب‌ترین حادثه در طی چند روز گَس‌ترین رویداد شد و کسی به خاطر این سرشکستگی حتی سگرمه‌هایش را هم در هم نبرد.گاهی داغ مثل یک پیراهن سفید است بر تن دخترانمان. گاهی...