پروانه‌ها و گلوله‌ها

1. آیا بال زدن پروانه‌ای در برزیل ‌می‌تواند باعث طوفانی در تگزاس شود؟ آنچه ادوارد لورنس استاد هواشناسی ام‌آی‌تی در سال 1963 از آن نوشت و به اثر پروانه معروف شد، بیان تاثیر احتمالی علل کوچک بر حوادثی بزرگ است و براهمیت دقت در تحلیل واکنش سیستم‌ها به تغییرات اندک در داده‌ها و مفروضات اولیه‌شان تاکید دارد. گویی نیم قرن بعد از طرح این نظریه تفاسیر دیگری نیز بتوان بر آن افزود. اسفند گذشته بود که کشتار در مسجدی در نیوزیلند کهنه زخم تروریسم را چند باره خراشید. اقامتم در این کشور مرا متوجه زاویه دیگری نیز کرد.
2. در فیلم babel)هرج و مرج (تولید 2006 روایتی گویا از آشوب برآمده از رخدادی به ظاهر مجرد تصویر شده که چگونه مرزها را در ‌می‌نوردد. اینکه چگونه شلیک گلوله نوجوانی به اتوبوس جهانگردی از فراز تپه ای در مراکش، از شیطنتی خام به گرفتاری‌ای تمام‌عیار تبدیل ‌می‌شود که زندگی‌های بسیاری را از مکزیک گرفته تا ژاپن درگیر خود ‌می‌کند. نگاه این فیلم بیننده را هشدار ‌می‌دهد که یک فاجعه ‌می‌تواند چه ریشه‌های متصلی داشته باشد. جمله تبلیغاتی این فیلم خود گویاتر است:" تراژدی عالمگیر
است"
3.نیوزیلند همچون هر کشوری حقایق جالب خاص خود را داراست. اینکه دو سرود ملی دارد و اولین کشوری است که به زنان حق رای داده یا اینکه با جمعیتی کمتر از پنج میلیون نفری‌اش بیش از سی‌میلیون راس گوسفند پرورش ‌می‌دهد. گفته ‌می‌شود این کشور در زمره شاد ترین و آرام‌ترین‌های جهان قرار دارد. آرامشی که با ترور اخیر دچار سکته شد. آنچه در روزهای نخست بعد از حمله توسط رسانه‌ها، مردم و دولت مدام تکرار شد این بود که ملیت مهاجم استرالیایی است. دلیل این همه تاکید را نیافتم. گویی بخواهند از آن تروریست تبری بجویند. ولی نباید فراموش کرد که بیش از ثلث مردمان مقیم این کشوردر خارج از آن به دنیا آمده اند. نیوزیلند بر پایه مهاجرانش بنا شده و اینکه برای مخدوش نشدن تصویر آرمان شهری البته خود ساخته مهاجران باید این گفته تزریق شود که "مهاجم" از ما نبوده ، به خودی خود متناقض و حاوی نوعی بیگانه‌ستیزی نهفته است.


کشورهای غربی تا پیش از نوزایی نژادپرستی سعی داشتند و دارند با کمک قانون، اوضاع را مدیریت کنند ولی آتشی که با افراط گرایی‌های القاعده و داعش و خیلی پیش از آن با جنگ دوم جهانی بر آن دمیده شده با روش‌های فانتزی و پاک کردن صورت‌مسئله قابل مهار نیست. مهاجرت،مشکلات اقتصادی
گونه به گونگی‌های فرهنگی و مناقشات سیاسی، همگی مستقیم یا غیر مستقیم به "دیگر هراسی" دامن زده‌اند. بعضی واکنش‌های اجتماعی، هرچند خرد و کمرنگ، ولی پروانه‌وار در بخشی از ضمیر ناخودآگاه ملت‌ها در حال
تکثیر است.
نمونه‌ها بسیارند و فقط برای تمرکز بر موضوع مواردی را مرور کنیم. بر اساس گزارش اف‌بی‌آی، از مجموع 7100 جر‌می ‌که با ریشه نفرت در آمریکا رخ داده شصت درصد به نژاد و قومیت مربوط بوده. در بعدی دیگر سال‌ها قبل آنگلا‌مرکل صدر اعظم آلمان اذعان داشت سیاست‌های آن کشور درهمگن‌سازی ترک‌تباران مهاجر درآن جامعه پس از دهه‌ها تلاش شکست خورده است. خیزش احزاب راست از شرق اروپا تا اسکاندیناوی روی دیگر سکه است. از مکزیک گریزی حال حاضر جاری دست‌کم بین سران آمریکا و انعکاس زوایای فرهنگی کمتر اشاره شده برگزیت در بریتانیا که بگذریم، با وجود هنر ایجاد تعادل در جوامع مهاجرپذیر، بیگانه‌هراسی زیر پوست بعضی مردمان حرکت خزشی خود را حفظ کرده و تواتر آن نشان ‌می‌دهد هرگز دلیلی کافی برای پایانش وجود نداشته. هشت سال پیش پل هنری یکی از مجریان معروف تلویزیون نیوزیلند به علت اظهارات نژادپرستانه‌اش از کار اخراج شد که موجی از واکنش‌ها را در پی داشت. در آن میان کسی گفته بود " هنری چیزی را با صدای بلند گفت که بسیاری از ما آن را پیش خود آرام زمزمه ‌می‌کنیم." اینکه در این کشورها کسانی که کم هم نیستند به هر دلیل خود را تافته جدا بافته و از دیگران و مخصوصا مهاجران فراتر فرض ‌می‌کنند حقیقتی غیر قابل کتمان است و وقتی با باروت بیامیزد بارها دیده ایم چه به بار ‌می‌آورد.