خاورمیانه در حال خروش

ادامه از همين صفحه/ اروپا در دهه‌هاي 1960 و 1970 در اين نوع شورش و عصيان و بي‌ثباتي جوانان بسر مي‌برد. برداشت چهارم: تحولات عراق و لبنان سمبل جنگ نيابتي جديد است. آمريکا، عربستان و اسرائيل در هماوردي با ايران نتوانسته‌اند از طريق نظامي يا امنيتي ايران را شکست دهند. از نظر اقتصادي هم با فجيع‌ترين و ضدانساني‌ترين تحريم‌ها به جنگ ايران آمدند و به‌رغم فشار روزافزون بر مردم ايران ولي تحريم‌ها نتوانست کشور را از هم بپاشد و يا حکومت را بلرزاند. پس آن کشورها وارد حوزه‌هاي ديگري شده‌اند که به جاي سخت افزاري از روش‌هاي نرم افزاري براي انتقام‌گيري و مقابله با نفوذ و جايگاه ايران در خاورميانه استفاده نمايند. اکنون اين سوال مطرح است که کدام يک از اين چهار برداشت، يا ساير برداشت‌ها درست است؟ شايد اگر واقع بينانه به شرايط و اوضاع دو کشور عراق و لبنان نگريسته شود، پاسخ اين است که همه برداشت‌ها در جاي خود درست هستند و مجموعه آنها، شرايط حاضر و درهم پيچيده عراق و لبنان را به وجود آورده‌اند. به عبارت ديگر مردم عراق و مردم لبنان، هم از سوء مديريت و فساد سردمداران خود در رنج و عذاب هستند و هم از تقسيم قدرت بين قوميت‌ها بدون در نظر گرفتن لياقت و شايستگي ناراضي هستند و هم از عقب ماندن کشورشان از قطار پيشرفت و رشد و توسعه با آن همه ثروت و امکانات عصباني هستند. مجموعه اين نارضايتي‌ها شرايط را براي موج سواري جناح مقابل بر روي اميال مردم عراق و لبنان فراهم نموده است. تجربه نشان داده جمهوري اسلامي هنوز به حوزه‌هاي نرم افزاري و به‌ويژه در حوزه‌هاي اجتماعي دل نبسته و خود را کاملا مجهز ننموده است لذا جناح مقابل امکان ايجاد موج و پيشروي بر روي آن را دارد. از سوي ديگر برخي نارضايتي‌هاي مردم عراق و لبنان با شورش و عصيان علاج نمي‌گردد. در عراق، عادل عبدالمهدي برود فردي شبيه او مي‌آيد و در لبنان اگر سعد حريري برود، دوباره سعد حريري برمي‌گردد. شايد علاج اين درد با آدم سازي، پيشرفت و توسعه فرهنگي مردم و جامعه و تغييرات در قانون اساسي بدست آيد که همگي از راه مبارزات مدني و از راه قانوني امکان پذير است. رشد و توسعه عراق و لبنان هم همين نسخه را مي‌طلبد. دهه‌هاست که رشد و توسعه در خاورميانه به طور متوسط نزديک به صفر است. يعني تا همه کشورهاي خاورميانه وارد حوزه رشد و توسعه نشوند، بصورت تک تک نمي‌توانند از اين موهبت بهره‌مند گردند. دو کشور عراق و لبنان با پيشينه سياسي که دارند، بيشتر از بسياري از کشورهاي خاورميانه در معرض اين درجا زدن هستند. مشکل بيکاري، گراني و تورم هم دامنگير همه کشورهاي خاورميانه است. غير از چند کشور ثروتمند نفتي خليج فارس، بقيه کشورها در اين باتلاق گير هستند. ترکيه به رغم پيشرفت اوليه و الگو شدن در خاورميانه، اکنون براي جذب سرمايه‌هاي خارجي و بويژه ايرانيان در حال تلاش است زيرا بيکاري، گراني و تورم، اقتصاد اين کشور را در کنار اهداف بلندپروازانه سياسي در شمال سوريه تهديد مي‌نمايد. لذا بايد تلاش نمود کل خاورميانه از اين درگيري‌هاي سياسي نجات يابد و راه رشد و توسعه را در پيش گيرد. اما موج ضدايراني که جناح مقابل سعي بر سوار شدن به آن دارد، اين است که علت همه دلايل و همه برداشت‌هاي گفته شده، تقصير ايران است و اگر نقش و نفوذ ايران از اين دو کشور برداشته شود، هر دو کشور عراق و لبنان گلستان مي‌شود، به سرعت مسير رشد و توسعه را طي مي‌کنند، سردمداران با لياقت بر سر کار خواهند آمد. درحالي که با استدلال روشن مي‌توان ثابت نمود اگر ايران در عراق و لبنان سرمايه‌گذاري نمي‌نمود، عراق کماکان در دست داعش قرار داشت و لبنان سرافکنده به تيول اسرائيل تبديل شده بود اما اين بدين معنا نيست که ايران در امور داخلي اين دو کشور مداخله کرده باشد و يا مداخله کند و کساني عروسک‌هاي خيمه شب بازي ايران در عراق و لبنان باشند. عربستان و آمريکا سال‌ها بر روي جناح‌ها در اين دو کشور سرمايه‌گذاري کرده‌اند و اگر فنون آنها موثر بودند و جايگاه داشتند تابحال گوي سبقت را از ايران گرفته بودند. چون نتوانستند به اين هدف دست يابند، اکنون راه تخريب ساختارهاي اجتماعي اين دو کشور را در پيش گرفته‌اند تا چهره ديگري از جنگ نيابتي را نشان دهند که قرباني آن همين مردم عراق و لبنان هستند. بيداري مردم اين دو کشور و همه مردم‌هاي خاورميانه مي‌تواند راه صلح و ثبات، دموکراسي و رشد و توسعه را فراراه آنها بگشايد.