خاورمیانه در حال خروش

تحولات عراق و لبنان بيش از يکماه است که افکار ملل و دول خاورميانه را به خود جلب نموده است. آيا يک بهار عربي ديگر در راه است؟ هرکس از زاويه‌اي به اين تحولات نگريسته و با ترکيب نمودن با تحولاتي که از شش ماه پيش در اين منطقه رخ داده و بسياري از معادلات را تغيير داده، التهاب و نگراني را در خاورميانه افزايش داده است. علاوه بر تحولات عراق و لبنان، تحولات سوريه و يکه تازي ترکيه در شمال اين کشور، تحريم‌هاي افسارگسيخته آمريکا عليه ايران، اتفاقات نظامي بين ايران و آمريکا، حوادث نظامي در عربستان، پروسه ناموفق صلح بين آمريکا و طالبان، تحولات يمن، توقيف کشتي‌هاي تجاري و ... که هر کدام پتانسيل بي‌ثبات کردن منطقه ناآرامي مثل خاورميانه را دارد، به اين نگراني‌ها دامن زده است. تحولات عراق که شروع شد، سمبلي گرديد براي مردم لبنان که به فکر خواسته‌هاي مشابه بيفتند و بر آن پافشاري نمايند. اگرچه ناآرامي‌هاي عراق در چارچوب شرايط اجتماعي سياسي اين کشور قابل تعريف است و نمي‌توان کليشه آن را به لبنان برد و بر آن کشور منطبق نمود، همچنان که خواسته‌هاي مدني و اجتماعي در عراق بيش از 250 کشته و چندين هزار مجروح به جا گذاشت ولي در لبنان از حد تظاهرات تجاوز نکرد و خوشبختانه درگيري و تلفات نداشت که مرهون کنترل و مهار امنيتي، نظامي در لبنان و نشان از اينکه در عراق هنوز آثار فروپاشي نظام سابق و اشغال اين کشور توسط آمريکا و وجود اسلحه در دستان مردم يا جناح‌ها به چشم مي‌خورد. همچنان که تحولات عراق بر لبنان اثر گذاشت به نوبه خود نتيجه تحولات سياسي لبنان که سقوط دولت و استعفاي سعد حريري بود، بر تحولات عراق تاثير داشت و انتظار و توقع را در مردم عراق بالا برد که گويا بايد دولت عادل عبدالمهدي هم ساقط گردد. اين کنش وواکنش تا کجا ادامه خواهد داشت، نامعلوم است اما براي کندوکاو و پاسخ به اين سوال بايستي به نوعي در جست‌وجوي ريشه‌هاي تحولات در اين کشور بود. برداشت اول: مردم دو کشور از سوء مديريت سردمداران خود به تنگ آمده و در جايي که همه کشورها در حال پيشرفت هستند، چرا مردم عراق يا مردم لبنان بايد دچار انواع مشکلات باشند و از فساد حکومتي در رنج به سر ببرند؟ برداشت دوم: خيلي از کشورها در جهان از چند قومي تشکيل شده‌اند ولي براي اداره مملکت، پست‌هاي حکومتي بين اقوام مختلف تقسيم نمي‌شود بلکه براثر لياقت هرکس توانست بدون تبعيض بالا بيايد، مي‌تواند وزير، نخست وزير، رئيس‌جمهور يا رئيس مجلس شود. چرا بايد در عراق و لبنان اين جايگاه‌ها و پست‌ها تعيين شده باشد که افراد ماهر و توانا در حاشيه بمانند؟ برداشت سوم: عراق با همه ثروتش و لبنان با همه امکانات و تجاربش نتوانسته‌اند بر موج رشد اقتصادي سوار شوند. اعتراف مردم دو کشور اين است که بعد از گذشت سال‌ها، سردمداران اين دو کشور نتوانسته‌اند از اين ثروت و امکانات به درستي استفاده نموده و قطارهاي عراق و لبنان را بر روي ريل‌هاي رشد و توسعه قرار دهند. جوانان اين دو کشور از اينکه بيکاري، گراني و تورم در جوامع آنها بيداد مي‌کند، رنج مي‌برند. اگر از کشور خود مهاجرت نمايند به سرنوشت بقيه پناهندگان در اروپا مبتلا مي‌شوند و اگر در کشور خود بمانند، آينده‌اي در انتظارشان نيست. پس چه بايد بکنند؟ شورش و عصيان تنها وسيله‌اي است که در اختيار دارند و با آن عقده‌هاي دروني خود را برملا سازند و درمان کنند...
ادامه در همين صفحه