به بهانه روز جهانی سرطان

دکتر مهدی شریف‌الحسینی‪-‬ وقتی ساعت‌ها، روزها و ماه‌ها در سالن انتظار داروخانه ۲۹ فروردین بین ده‌ها همراه و بیمار سرطانی بنشینی تا داروی شیمی‌درمانی عزیزی از عزیزانت را بگیری خیلی چیزها دستت می‌آید. معنی ذره ذره آب شدن را می‌فهمی، معنی درد بی‌درمان را. کم‌کم می‌توانی بیمار سرطانی را از دور تشخیص دهی، از رنگ رخسارش،
از نفس به شماره افتاده‌اش، از بُهتش، تسلیمش. می‌فهمی‌که شیمی‌درمانی گاهی موها را تُنُک و بدریخت می‌کند؛ گاهی بدن را آب می‌کند آنقدر که لثه‌ها هم پس بروند و ریشهدندان‌ها نمایان شوند؛ گاهی چشم‌ها گود می‌افتند مخصوصاً با آمپول‌های تحریک مغز استخوان؛ و بر عکس، گاهی چشم‌ها وق‌زده می‌شوند مخصوصاً با داروی ضد استفراغِ نامرغوب، از بس که
زور به دل بیمار می‌آید.
در کنار اینها متوجه می‌شوی که داروخانه دو بخش دارد: بخش داروهای معمولی و بخش داروهای سرطان که هر کدام صندوقی جدا برای دریافت پول دارند. دستت می‌آید که گردش مالی صندوق آن‌طرف با این‌طرف زمین تا آسمان توفیر دارد، فرق میلیون با میلیارد، شاید هم بیشتر. دستت می‌آید که بخش داروهای سرطان مثل خود سرطان رو به گسترش است، تعداد باجه‌های تحویل دارو هربار بیشتر می‌شود، همینطور تعداد کارمندها و نسخه‌پیچ‌ها، صندلی‌های سالن انتظار، و البته جمعیت همراه و بیمار.


می‌بینی که کلمه سرطان مثل قبل قبیح نیست، مثل قدیم نیست که از گفتن اسمش هم پرهیز کنند. انگار همه چیز دارد علی‌السویه می‌شود. دیگر برای کارمند تاییدِ بیمه اهمیتی ندارد که طرفش، این‌سوی باجه، کسی که مجبور است تا کمر خم شود و از سوراخ نیمدایره‌ای پایین شیشه، صدای کم‌رمقش را به او برساند یک بیمار جواب‌کرده است، یا یک همراه بینوا که از مخارج سنگین درمان و بی‌پولی، حال بهتری ندارد. دیگر دکتر داروساز حوصله‌ای ندارد تا پیش از هل دادن سبد دارو روی پیشخوان، نیم‌خط توضیح دهد که این دارو به گرما حساس است، نور نباید بخورد، ایمنی را کم می‌کند ...
آن بیرون، دلالان ناصرخسرو که حالا نرسیده به میدان حر هم شعبه دارند پرسه می‌زنند. از داروخانه که بیرون می‌آیی اگر دستت
پر باشد دوره‌ات می‌کنند که داروهای بیمه‌ای را
به ثمن بخس از چنگت درآورند، و اگر نسخه‌ات در کل داروخانه‌های مملکت گیر نیاید با یک تماس جورش می‌کنند، به قیمت چندبرابر، گاهی غلط، گاهی خراب، گاهی تاریخ گذشته.
خوب که فکر می‌کنی می‌بینی اگر به از ما بهتران است این سرطان حالاحالاها دست از سرمان برنخواهد داشت. بعید است همت و همیّتی، اراده و برنامه‌ی درست و درمانی برای کم‌کردنش، برای کم‌کردن عوامل به‌وجود آورنده‌اش وجود داشته باشد. چرا؟ به یک دلیل ساده! چون سرطان یک بازار پُرپول است، یک بیزینس پُرسود، چون رونق اقتصادی دارد، اشتغال‌زایی دارد، مثل کنکور، مثل مواد مخدر، مثل ارابه‌های مرگ، مثل قاچاق، مثل ...
خوب که فکر می‌کنی می‌بینی از ما بهتران کارهای مهمتری دارند تا پیشگیری، تا کاهش مرگ و میر؛ غذای سالم، هوای سالم، فضای سالم سیری چند؟ پس خودمان باید بیشتر مواظب باشیم، باید بیشتر جدی بگیریم، بیشتر به خِرد بها دهیم. دخانیات، غذای ناسالم، بی‌تحرکی، استرس، همین‌ها را کمتر کنیم، برای خودمان، برای عزیزانمان. باری به هر جهت نباشیم. گاهی یک مشت سلول وحشی‌شده، خودخواه، خودمختار، بی‌منطق، و تمامیت‌خواه، آرامش یک بدن را برهم می‌زنند، همه چیز را
به گند می‌کشند. خودمان باید بیشتر
حواسمان باشد.