راز اشتیاق اصولگرایان به ریاست‌جمهوری !

 
 
 
 


تعداد، تنوع و سطح کانديداهاي اصولگرا در انتخابات رياست‌جمهوري جذابيت خاص اين مقام براي به صف‌شدگان مذکور را نشان مي‌دهد و سوال مهمي را به‌وجود مي‌آورد که در اوج مشکلات، بحران‌ها و پيچيدگي‌هاي موجود اشتياقي چنين خيره‌کننده ناشي از کدام تصور و بر‌اساس چه تحليلي صورت مي‌گيرد؟ ايشان در خويش شاهد کدام قدرت و مديريت هستند که مي‌توانند حداقل رضايت دروني ايجاد کنند که پا در اين عرصه بگذارند و شرمنده مردم نشوند و خسارت هم نبينند؟ اگر با نگاهي استاندارد به موضوع بنگريم قاعدتا افراد و شخصيت‌هاي مختلف سياسي در اين اوضاع سخت و پرابهام نه‌تنها خود را در معرض چنين آزمون بزرگي قرار نمي‌دهند که از آن مي‌گريزند و عطايش را به لقايش خواهند بخشيد. کما اينکه در ميان اصلاح‌طلبان تقريبا وضع به همين صورت است و هرکس موقعيت و بضاعت لازم را دارد پيشنهادها را رد مي‌کند و به زبان بي‌زباني مي‌گويد: برو اين دام بر مرغ دگر نه... درست هم همين است: با خزانه‌اي خالي، با اختيارات کم رئيس‌جمهور، انتظارات بحق و سربه‌فلک‌کشيده مردم و وجود گرداب هولناکي از بحران‌ها و چالش‌ها و معضل‌ها کمتر کسي توان مديريت اوضاع را خواهد داشت و اگر نخواهد جان و آبرو بر سر موضوع بگذارد و اجتماع مردم حجت را بر او تمام نکرده باشد عقل حکم مي‌کند که بگريزد و... لالقيت حبلها علي غارب‌ها ولسقيت آخرها بکاس اولها... همانا ريسمان خلافت را بر کوهان شتران مي‌انداختند و... اما درعالم واقع خصوصا در ميان اصولگرايان اينگونه نيست و تصورات و تحليل‌هايشان با چارچوب‌هاي استاندارد فاصله زيادي دارد. اگر نيم‌نگاهي به وضع موجود و سرگذشت دوران‌هاي رياست‌جمهوري بيندازيم احتمالا بتوانيم از زاويه نگرش اين محترمان سر دربياوريم و حق بدهيم که به‌وفور وارد معرکه شوند و حتي مبارز طلب کنند‌. واقعيت امر اين است که رياست‌جمهوري اصولگرايان با اصلاح‌طلبان تفاوت بسيار دارد. در دوران اصلاحات هر 9 روز براي رئيس‌جمهور يک بحران درست مي‌شد ولي در دوران آقاي احمدي‌نژاد نه‌تنها کسي جرات بحران‌آفريني نداشت که خودشان معرکه‌ها مي‌ساختند و گاهي بدون کوچک‌ترين ضرورتي با شوراي امنيت سازمان ملل گلاويز مي‌شدند و قطعنامه‌دان‌شان! را پر مي‌کردند و کسي هم نمي‌توانست ايشان را بازخواست کند که مثلا حالا طرح موضوع هولوکاست چه ضرورتي دارد و چرا بايد از ناکجاآباد رنجي بر رنج‌هاي مردم خود بيفزاييم؟ انواع مسافرت‌هاي خارجي ايشان بدون توجيهات ديپلماتيک انجام مي‌گرفت و در نوبت آخر که به نيويورک تشريف بردند 150 نفر با خانواده‌ها را همراه خود بردند و خدا مي‌داند که چه هزينه‌اي پرداخت شد و آب از آب هم تکان نخورد! از همه مهم‌تر در يک پديده کم‌سابقه اقتصادي 800ميليارد دلار درآمد براي کشور حاصل شد ولي هنوز که هنوز است 2 خط پاسخ نداده‌اند که اين پول را کجا و چگونه مصرف کردند و خزانه خالي را تحويل دولت بعد دادند!؟ وقتي تصدي پست‌ها در يک جناح اينگونه باشد و تازه انواع حمايت‌هاي غيبي را دريافت کنند و صداوسيما هم حداقل در 7 سال تصدي وي از او معجزه مديريت بسازد هم فال است و هم تماشا و ديگران که احيانا سوابق بيشتري دارند حق دارند روياي رياست‌جمهوري را در سر بپرورانند و بخت خويش را در اين وادي بي‌خطر و بي‌سوال و جواب بسنجند! البته اينگونه مديريت و احوال پيراموني آن در ميان اصولگرايان در پست رياست‌جمهوري تنها خلاصه نمي‌شود و در شهرداري هم وضع کم و بيش همين بود و حدود 15سال پايتخت در دست اصولگرايان بود و هنوز هم به بسياري از ابهامات و سوال‌هاي مهم و مستند پاسخي نمي‌دهند و مشکلي هم متوجه‌شان نمي‌شود. البته مشکل مديريت بدون مزاحمت و بيشترين پشتيباني چيز بدي نيست که خود يک امتياز است و مي‌تواند در رفع بسياري از چالش‌ها کمک‌رسان باشد، مشکل آنجاست که وقتي افراد خصوصا در حساس‌ترين پست‌ها و مقامات دائما مورد سوال قرار نگيرند و ملزم به پاسخگويي نباشند و گاهي سوال‌کنندگان در حد نمايندگي مجلس را مسخره کنند، خسارات عظيمي به بار مي‌آورند که تا سال‌ها گريبان کشور و مردم را خواهد گرفت. از هم‌اکنون با وجود مجلسي همراه که مقدمات رياست‌جمهوري افراد خاصي را فراهم مي‌کند بيم تکرار دوران معجزه هزاره سوم هراسي بعيد نيست، با اين تفاوت که اين بار اوضاع بسيار شکننده‌تر است و استحکام پايه‌هاي کشور چنان نيست که تاب ماجراجويي‌ها و مديريت‌هاي باري به‌هرجهت را داشته باشد.