ما را داغی است که بر دل مانده است

شاهد-قصه من و تو ، ما جرای دو قطره است امام عزیز. دو قطره و دریاهایی که شکل گرفته است؛ یک قطره خون و یک قطره اشک. وقتی به اذان برخاستی خواستن حقیقت ها را ، وقتی به قیام برخاستی  جهاد را. وقتی مشت، تبر کردی برای شکستن بت ها... ما با تو برخاستیم به« بیعت رضوان شهادت». قطره قطره خون مان امضایی شد و بر برگه پیمان نشست. از آن پیمان، باران های موسمی جهاد برخاست و زمین را به خون، طهارت داد و ا... اکبر چه طهارت بزرگی اتفاق افتاد که نه دست ها و دامن ها را که زمین و تاریخ را هم پاکی بخشید. ا... اکبر که آن دریا، از جای جنبید و جهان را فرا گرفت و دیار به دیار رفت و هنوز هم می رود و دشت به دشت و کوه به کوه را پاک می کند بعد از آنکه آدم ها را به بیداری رسانده و به قیام مبعوث کرده باشد.
 قصه من و تو اما همچنان ادامه دارد و این بار در«بیعت اشک» که از  چشمه های نجابت می جوشد در سوگ تو که در کهنه ناشوندگی به عاشورا گره خورده است و مگر کربلا ، این حدیث مکرر ، کهنه می شود که تو را تکرار 28 باره کهنه کند؟ نه داغ تو برای همه درختان این باغ، تازه است و به هر قطره خونی که از رگ های شهادت بر خاک می ریزد تازه می شود و به ستایش خدا برمی خیزد و ما در جذبه پر شکوه این دوقطره دریا شده، همچنان به پیش می رویم که در جهان بینی تو هر روز انسان مسلمان و جامعه ایمانی باید بهتر از دیروز باشد. ما با این دو قطره، راه فرداها را می گشاییم که خمینی، آشنا ترین نام جهان خواهد شد. ان شاءا...