قیام 15 خرداد؛ طلیعه نهضت اسلامی

روز چهارم بهمن‌ماه سال 1341، شاه وارد قم شد. بی‌تردید اعلامیه امام‌خمینی(ره)، مبنی بر تحریم رفراندوم فرمایشی که در دوم بهمن‌ماه منتشر شده‌بود، در واداشتن شاه به این سفر، مؤثر بود. او طی سخنرانی خود در قم، روحانیت را «ارتجاع سیاه» نامید و علیه علما به شدت موضع‌گیری کرد. شاه مخالفان رفراندوم و تغییراتی را که مدعی انجام آن بود، به داشتن ارتباط با حکومت مصر و «جمال عبدالناصر» متهم کرد. گویی رویه پهلوی دوم این بود که هیچ‌گاه وقایع را نبیند و تنها صورت مسئله‌ها را پاک کند. همان روز، «آیت‌ا... طالقانی» و تعدادی از فعالان سیاسی و دانشجویان، به خاطر مخالفت با خواسته‌های شاه و تحریک مردم، بازداشت و روانه زندان شدند. تظاهرات مردم در برخی شهرها نیز توسط مأموران امنیتی رژیم به خشونت کشیده شد.
رفراندومی که نتیجه‌اش از پیش معلوم بود
به نظر می‌رسید اعلامیه هوشمندانه امام(ره)، تأثیر خود را بر طیف وسیعی از منتقدان و مخالفان رژیم شاه، گذاشته است. روز ششم بهمن‌ماه، رفراندوم فرمایشی، تحت تدابیر شدید امنیتی برگزار شد و در پایان همان روز، رسانه‌های رژیم اعلام کردند که «اصلاحات شاهانه» با 6 میلیون رأی مثبت، به تصویب مردم رسیده‌است. با آغاز اسفندماه، «اسدا... علم»، نخست‌وزیر شاه، طی یک نطق رادیویی، اعلام کرد که اجرای اصلاحاتی که شاه خواهان آن است، در رأس برنامه‌های دولت او قرار خواهد داشت. واقعیت آن است که رژیم پس از رسوایی شکست لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، در پی نشان دادن قدرت خود به قاطبه مردم بود. شاه گمان می‌کرد مانورهایش برای اجرای اصلاحاتی که نسخه آن در آمریکا پیچیده می‌شد، می‌تواند مخالفان را به عقب‌نشینی وادارد. اما اعلامیه امام خمینی(ره) در روز 11 اسفندماه سال 1341، کاخ رؤیاهای محمدرضاپهلوی را ویران کرد. امام(ره) در این اعلامیه تصریح کرده‌بودند: «چون دستگاه حاکمه می‌خواهد با تمام کوشش، به هدم[نابود کردن] احکام ضروریه اسلام قیام و به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر می‌اندازد، لذا اینجانب، عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر(عج)، جلوس می‌کنم و به مردم اعلام خطر می‌نمایم. مقتضی است حضرات آقایان[علما] نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبت‌های وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند.» این اعلامیه، روز 12 اسفندماه در تمام کشور توزیع شد و شور عجیبی در میان مردم و علما ایجاد کرد.
روزی که فیضیه رنگ خون گرفت


روز اول فروردین ماه سال 1342، در لحظات تحویل سال، صدها اعلامیه امام(ره) در صحن حرم مطهر حضرت معصومه(س) توزیع شد. مأموران، با وجود تلاش فراوان، نتوانستند توزیع‌‌کنندگان اعلامیه‌ها را بازداشت کنند. این موضوع، خشم شاه را بیش از پیش برانگیخت و او، در اقدامی عجولانه و از سر نخوت، تصمیم گرفت مردم و به ویژه روحانیت را سرکوب کند. فردای همان روز، در ساعات اولیه صبح، ده‌ها اتوبوس شرکت واحد، مسافرانی ناشناس را به شهر قم آوردند. آن روز، سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) بود. به همین مناسبت، بعداز ظهر، در مدرسه فیضیه، به دعوت آیت‌ا...العظمی گلپایگانی مجلس روضه‌خوانی و عزاداری، برپا شده‌بود. هنوز مدتی از آغاز مجلس نگذشته بود که تعداد زیادی از مأموران، در حالی که لباس‌های عادی به تن داشتند، به مجلس هجوم آوردند و به ضرب و جرح طلاب و مردمی که در مجلس حضور داشتند، پرداختند. در مقابل، طلاب جوان، برای دفاع از خود و مردم، قسمتی از دیوار مدرسه را تخریب کردند و کوشیدند با پرتاب سنگ و آجر، مانع از هجوم مأموران به مردم شوند. با این اقدام، نیروهای امنیتی که تا لحظاتی قبل، تنها نظاره‌گر ماجرا بودند و می‌خواستند هجمه به مدرسه فیضیه را، حرکتی مردمی جلوه دهند، وارد عمل شدند و با تیراندازی به سوی طلاب و مردم، تعدادی را به شهادت رساندند. در این هجوم وحشیانه، ده‌ها تن از طلاب و مردم به شهادت رسیدند و جمعی از طلبه‌های جوان، از طبقه فوقانی مدرسه هم به پایین پرتاب شدند.
امروز، تقیه حرام است
امام خمینی(ره)، در واکنش به این اقدام وحشیانه، طی بیانیه‌ای، رفتار شاه و عُمّالش را به حمله مغول تشبیه کردند و نوشتند:«حمله کماندوها و مأمورین انتظامیِ دولت، با لباس مُبَدَّل و به مَعیَّت و پشتیبانی پاسبان‌ها، به مرکز روحانیت، خاطرات مغول را تجدید کرد. با این تفاوت که آنها به مملکت اجنبی حمله کردند و این‌ها به ملت مسلمان خود و روحانیون و طلاب بی‏پناه. در روز وفات امام صادق(ع)، با شعار «جاوید شاه»، به مرکز امام صادق و به اولاد جسمانی و روحانی آن بزرگوار، حمله ناگهانی کردند و در ظرف یکی دو ساعت، تمام مدرسه فیضیه، دانشگاه امام زمان- صلوات ا... و سلامه علیه- را با وضع فجیعی، در محضر قریب بیست هزار مسلمان، غارت نمودند و درب‌های تمام حجرات و شیشه‏ها را شکستند. طلاب از ترس جان، خود را از پشت بام‌ها به زمین افکندند. دست‌ها و سرها شکسته شد. عمامه طلاب و ساداتِ ذریه پیغمبر(ص) را جمع نموده آتش زدند؛ بچه‏های شانزده- هفده ساله را از پشت بام پرت کردند ... حضرات آقایان توجه دارند، اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق، واجب «وَلو بَلَغَ مَا بَلَغَ» ... من به نام ملت از آقای عَلم، شاغل نخست وزیری، استیضاح می‏کنم: با چه مجوز قانونی در دو ماه قبل حمله به بازار تهران گردید و علمای اعلام و سایر مسلمین را مصدوم و مضروب نمودید؟ با چه مجوزی علما و سایر طبقات را به حبس کشیدید که جمع کثیری در حبس به سر می‏برند؟ با چه مجوزی بودجه مملکت را خرج رفراندوم معلوم‌الحال کردید؟ ... با چه مجوزی در دو ماه قبل، بازار قم را غارت کردید و به مدرسه فیضیه تجاوز نمودید و طلاب را کتک زده و آنها را به حبس کشیدید؟ با چه مجوزی در روز وفات امام صادق- سلام ا... علیه- کماندوها و مأمورین انتظامی را با لباس مبدل و حال غیرعادی، به مدرسه فیضیه فرستاده و این همه فجایع را انجام دادید؟ من اکنون قلب خود را برای سرنیزه‏های مأمورین شما حاضر کردم، ولی برای قبول زورگویی‌ها و خضوع در مقابل جباری‌های شما، حاضر نخواهم کرد. من به خواست خدا احکام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد و تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت را برملا می‏کنم ... روح ا... الموسوی الخمینی.»
سخنرانی تاریخی 13 خردادماه 1342
با نزدیک شدن ماه محرم و ایام سوگواری حضرت سیدالشهداء(ع)، امام خمینی(ره) در پیامی به روحانیان و واعظان دینی، از آنها خواستند تا ضمن بیان مصائب اهل‌بیت(ع)، مردم را نسبت به شرایط موجود و اقدامات رژیم، آگاه کنند. در بخشی از این پیام آمده‌بود: «آقایان بدانند که خطر امروز بر اسلام، کمتر از خطر بنی امیه نیست. دستگاه جبار، با تمام قوا، با اسرائیل و عُمّال آنها (فرقه ضالّ و مضلّه) [بهائیت] همراهی می‏کند. دستگاه تبلیغات را به دست آنها سپرده و در دربار دست آنها باز است. در ارتش و فرهنگ و سایر وزارتخانه‏ها برای آنها جا باز نموده و شغل‌های حساس به آنها داده‏اند. خطر اسرائیل و عمال آن را به مردم تذکر دهید. در نوحه‏های سینه زنی از مصیبت‌های وارده بر اسلام و مراکز فقه و دیانت و انصار شریعت یادآور شوید.» شاه که احساس خطر کرده‌بود، روز پنجم خردادماه سال 1342، طی نطقی در کرمان، روحانیت را ارتجاع سیاه نامید و آنها را دشمن اصلاحات ارضی و مردم خواند. با این حال، اقدامات شاه، تأثیری در حمایت مردم از امام خمینی(ره) نداشت. روز 13 خردادماه، مصادف با عاشورای حسینی، هزاران نفر از مردم عزادار تهران در مقابل کاخ مرمر اجتماع کردند و فریاد «مرگ بر دیکتاتور» سر دادند. در قم نیز، عزاداران علیه رژیم دست به تظاهرات زدند و امام خمینی(ره) عصر همان روز، سخنرانی مشهور و تاریخی خود را در مدرسه فیضیه ایراد کردند. این سخنرانی با ابراز احساسات شدید هزاران نفر از عزاداران حسینی همراه بود:«آقا! من به شما نصیحت می‏کنم؛ ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‏کنم؛ دست بردار از این کارها ... من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند ... من نمی‏خواهم تو این‌طور باشی؛ نکن ... این‌قدر با ملت بازی نکن! این‌قدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر راست می‏گویند که شما مخالفید، بد فکر می‏کنید. اگر دیکته می‏دهند دستت و می‏گویند بخوان، در اطرافش فکر کن؛ چرا بی‌خود، بدون فکر، این حرف‌ها را می‏زنی؟ ... نکن این کار را؛ نصیحت مرا بشنو. آقا! 45 سالت است شما ... یک‌قدری تفکر کن، یک‌قدری تأمل کن! یک‌قدری عواقب امور را ملاحظه بکن! امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را برده‏اند در سازمان امنیت و گفته‏اند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه می‏خواهید بگویید، یکی شاه را کار نداشته باشید؛ یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید؛ یکی هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هر چه می‏خواهید بگویید. خوب، اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟! ما هر چه گرفتاری داریم از این سه تاست تمام گرفتاری ما ... نکن این‌طور؛ بدبخت! نکن این‌طور. ... هی بگویید که «آقایان! نگویید: دین در معرض خطر است». ما که نگفتیم دین در معرض خطر است، در معرض خطر نیست؟! ما اگر نگوییم شاه چطور است، چطور نیست؟ »
یا مرگ، یا خمینی
شاه، مستأصل از وقایع پیش آمده، دستور بازداشت امام خمینی(ره) را صادر کرد. ده‌ها کماندو و چترباز، ساعت 3 بامداد روز 15 خرداد 1342، بیت امام(ره) در قم را محاصره کردند، اما ایشان در منزل نبودند. امام(ره) در آن ایام، بیت خود را به حسینیه تبدیل کرده‌بودند و در خانه مجاور بیت که منزل پسرشان، مرحوم آیت‌ا...سیدمصطفی خمینی بود، استراحت می‌کردند. مأموران رژیم که امام(ره) را در خانه پیدا نکرده‌بودند، خادم منزل را به باد کتک گرفتند و از او خواستند محل استراحت امام(ره) را نشان دهد. در همین اثنا، امام خمینی(ره) که برای اقامه نماز شب برخاسته بودند، متوجه حضور مأموران شدند و بی‌معطلی به منزل خود آمدند و با عتاب، خطاب به مأموران گفتند:«روح‌ا...خمینی منم! چرا این بیچاره را کتک می‌زنید؟ این چه اعمال غیرانسانی است که انجام می‌دهید؟» عوامل رژیم، بلافاصله امام(ره) را سوار خودرو کردند و به تهران بردند.این واقعه، هم‌چون جرقه‌ای در انبار باروت، انقلابی عظیم به پا کرد. ساعتی بعد، مردم خشمگین قم به خیابان‌ها ریختند و فریاد «یا مرگ، یا خمینی» شهر را به لرزه درآورد. در تهران نیز، از نخستین ساعات روز، بازار تعطیل شد و دانشجویان از رفتن به کلاس‌های درس خودداری کردند و تظاهراتی گسترده، علیه رژیم شاه آغاز شد. بارفروشان تهران، با هدایت «طیب حاج‌رضایی» به خیابان‌های اصلی شهر آمدند و شعارهای شدیداللحنی علیه شاه سردادند. از سوی دیگر، سیل خروشان کشاورزان روستاهای اطراف تهران، از ورامین، کن، جماران و دیگر نقاط، به سمت تهران سرازیر شد. مردم خشمگین به سوی کاخ مرمر حرکت کردند، اما آتش سلاح‌های سنگین عوامل رژیم، ده‌ها نفر را در نزدیکی کاخ شاه، به خاک و خون کشید. نیروهای نظامی رژیم، در نزدیکی پل باقرآباد، صدها کشاورز مؤمن و متدین را که برای دفاع از مرجع دینی خود به سمت تهران می‌آمدند، به گلوله بستند و به شهادت رساندند. تهران به صحنه نبرد میان مردم و عوامل رژیم تبدیل شده بود. شاه سراسیمه «اویسی» را فراخواند و او را مأمور سرکوب قیام مردم کرد. طی چند ساعت، نزدیک به 5 هزار نفر از مردم به شهادت رسیدند. در پایان روز، گوشه و کنار شهر، از خون مبارزان، رنگین بود. شاه ظاهراً قیام 15 خرداد را سرکوب کرد، اما این آغاز راهی بود که 15 سال بعد طومار رژیم دیکتاتور او را در هم پیچید.